«با آن وضعیت جسمی‌اش فرزندم را همراه با آن دستگاه از پله‌ها پایین می‌آورد، چون شیمیایی بود موقع پایین آوردن دستگاه و بچه، سینه‌اش خس‌خس می‌کرد و من شرمنده این همه ایثار و گذشت و خانواده دوستی‌اش می‌شدم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات دختر شهید «مصیب مرادی‌کشمرزی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

شرمنده ایثار و گذشت پدرم شدم
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، شهید مصیب مرادی‌کشمرزی، دهم فروردین ماه سال ۱۳۲۹، در روستای خاکعلی از توابع شهر آبیک چشم به جهان گشود، پدرش علی، کشاورز بود و مادرش فاطمه‌سلطان نام داشت، تا پایان دوره کاردانی در رشته علوم و فنون نظامی درس خواند، پاسدار بود، ازدواج کرد و صاحب یک پسر و دو دختر شد. این شهید بزرگوار بیست‌وهشتم تیر ماه سال ۱۳۸۴، در دیواندره هنگام پاکسازی مناطق جنگی بر اثر انفجار مین و اصابت ترکش به کمر و پا، شهید شد، مزار مطهرش در زادگاهش واقع است و برادرش حسن نیز به شهادت رسیده است.

شرمنده ایثار و گذشت پدرم شدم

هاجر مرادی دختر شهید مصیب مرادی روایت می‌کند: پدرم به‌خاطر شرایط کاری‌اش خیلی از روز‌ها ساعت سه صبح به تهران می‌رفت و هفت عصر به قزوین برمی‌گشت. به‌خاطر فرزند مریضم، پدر خیلی به ما سر می‌زد، هر روز نیم‌ساعت بعد از رسیدنش از تهران به خانه ما می‌آمد و به‌محض اینکه می‌آمد می‌گفت: دخترم از صبح بیدار بودی، مریض‌داری کردی، حالا برویم بیرون دوری بزنیم.

چون همیشه باید برای ساکت کردن بچه دستگاه سنگین کنار فرزندم هم حمل می‌کردم. با آن وضعیت جسمی‌اش فرزندم را همراه با آن دستگاه از پله‌ها پایین می‌آورد، چون شیمیایی بود موقع پایین آوردن دستگاه و بچه، سینه‌اش خس‌خس می‌کرد و من شرمنده این همه ایثار و گذشت و خانواده دوستی‌اش می‌شدم.

منبع: کتاب آقا مصیّب(4 فصل از زندگی سردار شهید مصیب‌ کشمرزی‌مرادی)

پوستر سالروز شهادت شهید «سلیمانی»

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده