صحرای کربلا جلوی چشمم و باز هم از قافله شهدا جامانده بودم
به گزارش نوید شاهد البرز؛ کنگره ملی شهدای منا سوم مهر ماه در اداره کل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان البرز همزمان با سراسر کشور به صورت وبینار برگزارشد. در این کنگره خانواده شهدای منا استان البرز حضور داشتند.
امیرحسین دانش کهن معاون فرهنگی بنیاد شهید وامور ایثارگران استان البرز از حجاج سال 1394 به روایت فاجعه منا چگونگی به شهادت رسیدن برخی زائران خانه خدا پرداخت و بیان کرد: «سال 1394 با کاروان جانبازان عازم سفرحج شدم. روز قبل از واقعه در عرفات بودیم.حال معنوی خوبی بود و خیلی خوش گذشت، بعد از جنگ دیگرچنین جمعی را در هیچ جایی ندیده بودم.
شب به مشعر رسیدیم. آنجا برنامه خاصی نداشتیم تا صبح آنجا بودیم. صبح به سمت چادرها در منا راه افتادیم. حادثه جرثقیل روز قبل اتفاق افتاده بود و ما در آن حادثه شهید داده بودیم.
قبل از حادثه جرثقیل در مسجد الحرام صداهایی شبیه به ساختمان سازی میآمد. بعد از حادثه من و شهید جلالی به آنجا رفتیم و صحنه را دیدیم. سال عجیب و غریبی بود. شب خوبی نبود. خوابهای وحشتناک می دیدم و از خواب می پریدم. ساعت ۲ شب تصمیم گرفتم دیگرنخوابم. در مشعر چند تا از شهدای منا را دیدم که نماز شب می خواندند و گریه میکردند.»
امیر حسین دانش کهن ادامه داد: «نزدیک طلوع آفتاب برنامه مداحی و سخنرانی داشتیم. شهید جلالی به مداحی پرداخت و روحانی کاروان سخنرانی کرد. کاروان ها پیاده به سمت چادرها در منا راه افتادند. اعلام کردند جانبازان بمانند اما همراهانشان می توانند بروند. به سمت رمی جمرات راه افتادیم و همه خوشحال بودیم آخرین مرحله حاجی شدن را طی می می کردیم.»
شاهد عینی فاجعه منا بیان کرد: «رسیدیم به جایی که جمعیت ایستاد. گویی اتفاقی افتاده اما ما به دلیل ازدحام جمعیت نمی توانستیم ببینیم. هوا گرم بود. کم کم داشت نفسهامی گرفت. من زودتر از دیگران نفسم گرفت. دیواری از نرده های صاف جلوی ما بود. یک دفعه جمعیت از هم پاشید. هوا به شدت شرجی بود. از نرده ها بالا رفتم. مسئولان کاروان گفته بودند که مراقب باشید اتفاق خاصی در حال وقوع است.
ده، پانزده نفر ازجمعیتی که در آن فضا گیرافتاده بودند شهید شدند. تشنگی به شدت اذیت میکرد. به چادرهای کشور الجزایر رسیدم. از آن ها آب خواستیم ندادند. یک فلاکس دیدم کمی آب داشت، خوردم. زمین داغ بود. با موکت و سیمی که آنجا بود پاپوشی درست کردم. یکی که مکتب پیدا کردیم و سیم کش دست و پا دمپایی هیچ چیزی نبود. رفتیم رمی جمرات کردیم و در راه مادرم زنگ زد و حاجی شدنم را تبریک گفت.
چنددقیقه بعد همسرم زنگ زد بسیار ناراحت بود. پرسید: چه اتفاقی افتاده؟ تلویزیون تصاویر ناراحت کننده ای را نشان می دهد!»
این جانباز و رزمنده دوران دفاع مقدس درپایان روایت از فاجعه منا بیان کرد: «من باز از قافله شهدا جا ماندم. خوش به سعادت کسانی که در آن مکان شهید شدند. پاک از دنیا رفتند. بهترین جا، بهترین زمان و موقعیت شهید شدند.
روزی آن حاجیان شهادت بود اما در هر صورت برای خانواده هایشان سخت بود. خدا به خانواده هایشان صبر بدهد. شبی که آن فاجعه اتفاق افتاده بود من به یاد صحنه کربلا و شام غریبان افتادم. حجاج وحشت زده به دنبال همراهانشان می گشتند زنان با چشمانی گریان در پی همسرانی که از آنها هیچ خبری نبود، بودند.»
انتهای پیام/