شاگردی مکتب امام حسین(ع) در سیره و کلام شهید «والفجر چهار»
نویدشاهد البرز؛ شهيدان ره صد ساله عارفان و عاشقان را يك شبه طي كردند.
شهيد «محمدسعيد افراسيابی» در تاريخ دوم خرداد ماه 1347، در خانواده ايي مذهبي و متدين در شهر تهران ديده به جهان گشود. دوران كودكي را در دامان مادري پاك و عفيف و پدري زحمتكش سپري كرد و در سن هفت سالگي وارد مدرسه شد و شروع به تحصيل كرد و تا سال دوم نظري با موفقيت گذراند.آن روزها به خاطر جنگ هاي خياباني مردم با رژيم منحوس پهلوي وضع كشور آشفته بود تا اينكه انقلاب به رهبري امام خمينی (ره) به پيروزي رسيد و او با اينكه نوجواني بيش نبود به عضويت بسيج در آمده و به طور شبانه روز ضمن تحصيل به دفاع هم مي پرداخت.
با شروع جنگ تحميلي عراق عليه ايران بسيار سعي و تلاش مي كرد تا برای رزمندگان در خط مقدم تدارکات فراهم نماید.
تا اينكه خود نيز به سوي ميدان هاي نبرد شتافت و به مقابله با صدام عفلقي پرداخت و سرانجام در تاريخ بیست و هشتم آبان ماه 1362،در عمليات پيروزمند والفجر چهار در منطقه عملياتي «پنجوين» با اصابت تركش بعد از مدت ها جهاد در راه خدا به درجه رفيع شهادت نائل گرديد و پيكر مطهرش در گلزار شهداي «امام زاده محمد» كرج نمادی از ایثار و استقامت در راه وطن است.
وصیت نامه شهید «محمد سعید افراسیابی» را در ادامه می خوانید:
«و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون» گمان مبرید آنان که در راه خدا جهاد کرده اند مردهاند بلکه زنده اند و در نزد خدایشان روزی میخورند.
اللَّهُمَّ لَا تَكِلْنِي إِلَى نَفْسِي طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَداً
خدایا!حتی یک لحظه مرا بخودم وامگذار
بنام ا... پاسدار حرمت خون شهیدان و بنام آنکه الرحم الراحمین است و بنام آنکه هستی و نیستی از اوست. این عبد ضعیف آغاز می شود:
خدایا! از تو عاجزانه مسئلت دارم که مرا در راه خودت یا هرچه حداکثر عذابها از طرف دشمنانت شهید کنی (هرچند لایق نیستم) تا شاید کمی از گناهانم و عذابهایم کاسته شود.
خدایا! از تو می خواهم که اگر لایق شهادت هستم و اگر خواستی لطفی بر من ناتوان و گناهکار بکنی که مرا شهید کنی مرا در صحنه جنگ طوری به شهادت برسانی که جسدم چون جسد آموزگارم حسین(ع) قابل شناسایی نباشد و چنان مرا در راهت تکه تکه کن که حسین(ع) تکه تکه شد. تا در روز قیامت از حسین (ع) خجالت نکشم واقلا در آن دنیا با سرافرازی بروی حسین(ع) بنگرم.
خدایا! رزمندگان ما را در زیر سایه لطف و امدادهای غیبیات و در زیر سایه امام زمان(عچ) حفظ و پیروز بگردانی.
خدایا! به خانواده های شهدای ما صبر و تحمل مصایب را ببخش.
این بنده حقیر به درگاه خداوند به عنوان وصیت نامه چند سخنی با این ملت سلحشور ایران (هرچند که لیاقت سخن گفتن با این امت واحده که به ریسمان الهی چنگ زده اند ندارم) را دارم.
ای امت حزب ا.. اگر یک موقعی یک سختی در امور زندگی یک مشکلی در جامعه برایتان پیش آمد طوری نشود خدای نکرده از امام عزیز و این مسئولین کشوری دست بردارید و از خط اسلام نغوذ بالله جدا شوید.
ای امت حزب ا.. هرگز پشت روحانیت را خالی نکنید چون شهادت و این نعمت بزرگ یعنی انقلاب اسلامی را از همین روحانیت داریم و به طور کلی بگویم ما هرچه داریم از این امام و روحانیت داریم و اگر تا به حال هم در جبهه ها و پشت جبهه در مقابل آمریکا و عمال کافر و مزدورش مقاومت کرده ایم همه از نعمت بزرگ روحانیت و اسلام است.
ای امت حزب ا... اگر می خواهید به وصیت نامه شهدای عزیزمان عمل کنید. با مسئله بی حجابی مبارزه کنید چون همه شهدای ما وصیتشان مبارزه با بی حجابی است. ای برادران و خواهران حزب ا... نگذارید این از خدا بی خبران این مفسدان به انقلاب اسلامی که رهبرش نایب امام زمان (عج) روح خدا است، توهین کنند و با این وضع مسخره شان در خیابانها بیایند و مانند عروسکها خود را خلع شرف و حجاب کنند و با این کارشان به این انقلاب و اسلام نیشخند بزنند من به عنوان یک بنده خدا و به عنوان یک برادر کوچک از شما تقاضا دارم که جلوی این بی حجابان و این بی دینان را بگیرید و عملا با آنان در هر جا که بودید مبارزه کنید.
خدایا! این مفسدها را این بی حجابان را که به اسلامت می خواهند ضربه بزنند اگر قبل از اینکه این جوانان پاک را به گناه بکشانند اصلاح شوند هدایتشان کن و اگر نه از صفحه روزگار براندازشان در برابر خون شهیدان مسئول می دانید و می خواهید تداوم بخش خون شهدای اسلام باشید و حسین(ع) از شعار می باشد با بی حجابان مبارزه کنید.(ان شاءا..) سخنان من با این امت حزب ا... به پایان نرسیده و از همه التماس دعا دارم.
چند سخن با خانواده ام؛
مادر جان! من را خودم یافته بودم و باید در این راه فدا شوم مادرجان میدانم که خیلی اذیت کرده ام از آن زمان که بچه بودم شب را تا صبح و صبح را تا شب بالای سر من بودی و آن موقع که بزرگ شدم روز خوشی از من ندیدی و می دانم که آرزو داشتی فرزند خوبی برایت باشم آرزو داشتی که بر خود ببالی ....
خدایا! مرا ببخش که نتوانستم آن طوری که باید به مادرم نیکی کنم. پدر عزیزم می دانم که آرزو داشتی در هنگام پیری عصای دستت باشم ومی دانم که تحمل سختیها را کشیدی ولی.... خدایا مرا ببخش که نتوانستم آن طوری که باید به پدرم نیکی کنم.
ولی پدرم و مادرم چه کنم که طاقت ماندن در پشت جبهه ها را نداشتم. چه کنم که نتوانستم ببینم رزمندگان به خصوص دوستان عزیزم و آن برادران سیزده و چهارده ساله در جبهه ها باشند ولی من در پشت جبهه ها باشم. باید مرا ببخشید. پدر و مادر عزیزم بر جنازه من در جلوی مردم گریه نکنید تا دشمنان و منافقان نپندارند که شما ناراحت هستید از اینکه مرا در راه خدا بخشیده اید. از اینکه فرزندتان در جبهه شهید شده ناراحت هستید پدر و مادر عزیز حالا می توانید سرتان را بالا بگیرید و در جامعه افتخار کنید و به همین کار را نیز بکنید تا چشم منافقان کور شود.
از شما خیلی خیلی متشکرم که من را به راه حسینی راهنمایی کردید.
سخنی با دوستان
از دوستان تقاضا می کنم که برای من گریه نکنید و برایم بیشتر دعا کنید و اگر مسجد ختمی برایم برگزار گردید خیلی ساده برگزار گردد.
.....
خدایا! رهبر عزیز ما را تا انقلاب مهدی و حتی کنار مهدی
نگهش بدار و از عمر ما بکاه و بر عمر رهبرمان بیافزا.
خدایا! رزمندگان ما را هرچه
زودتر پیروز و سالم به خانههایشان برگردان.
خدایا! به خانواده های شهدا صبر عنایت بفرما.
خدایا! امام زمان را از همه ما خوشنود بگردان. آمین یا رب العالمین.
تاریخ وصیت پنجم مهر ماه 1362، محمدسعید افراسیابی
منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد
انتشارات، هنری