نامه سرباز شهید برای مادر در گندم زار روستا
نویدشاهدالبرز؛ شهید «مرد علی اکبری حجت» در سال 1349، در شهر «رزن» به دنیا امد. او تحصیلات خود را تا پنجم ابتدایی بیشتر ادامه داد. شهید در زمان جنگ تحمیلی وارد جبهه شد و قسمت تدارکات مشغول کار شد.
او
در تاریخ بیست و پنجم مهر ماه 1368، در
اثر سانحه تصادف در منطقه جنگی کردستان به شهادت رسید. تربت پاکش در گلزار شهدای
همدان نمادی از ایثار و استقامت در راه وطن است.
نامه به یادگار مانده از شهید «مردعلی اکبری حجت» را در ادامه می خوانید:
با سلام و درود بر آقا امام زمان و با سلام گرم فراوان به خدمت مادر عزيزم رسيده ملاحظه فرمائيد :
مادر جان! اميدوارم که حالت خوب باشد و تنت سالم بوده باشد و نگران من نباشيد من حالم خوب است البته به خوبي و خوشي شماها و باري به خدمت برادر عزيزم مهدي جان! سلام گرم مي رسانم از راه دور و باري به خدمت خواهر عزيزم طوبي جان و زيبا جان سلام گرم از جهرم مي رسانم و اميدوارم که حال یک به یک شماها خوب باشد و مادر جان! من از شما شرمنده هستم که نتوانستم از شما خداحافظي کنم حالا به بزرگي خودت مرا ببخشيد و مادر جان من 25 روز ديگر به مرخصي مي آيم و بعد 10 روز مي مانم و بعد مي روم تا ما را تقسيم کنند و من اين ششمین نامه است براي شما مي نويسم و هنوز جواب نامه برايم نيامده چرا نامه نمي نويسيد و من نگران هستم.
مادر جان! ماه خدا آبان خدا و باري مادر جان در نامه بگو ببينم کشاورزي چه طور است و مهدي
جان برود به گندمها آبياري کند
و نگران نباشيد. وقت کشاورزي
من مي آيم و در کارها
براي مهدي کمک مي کنم.
مادر جان! غصه نخور خدا بزرگ است خلاصه اين دو سال در گردن ما است بايد سربازي را بگذرانيم و تا آزاد شويم خوب است که ناراحت نباشيد و هر چه شما ناراحت باشين من ناراحت هستم و باري به خدمت دائي عزيزم نجف علي با اهل خانواده و شير ولي دائي با اهل خانواده سلام گرم مي‌رسانم و باري به خدمت يداله دائي و ميرزا علي دائي و حسن رضا دائي با اهل خانواده همگي یک به یک سلام مي رسانم ديگر عرضي ندارم. خداحافظ
مادر جان! چه کنم چاره ندارم که فلک کرده جدا
از کجا غنچه بچينم بدهد بوي شما
رفته بوديم به تيراندازي
مسلسل را نهادم بر سر سنگ
نشستم پشت او من با دل تنگ
مسلسل من ولايت کار دارم
جوانم آرزو بسيار دارم
ناراحت نباشيد. مورخه چهاردهم اردیبهشت 1368
منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری
