«بوی خوش شهادت» در نامه شهید «حسین اسماعیلی عقدا»
نوید شاهد البرز؛ شهید«حسین اسماعیلی عقدا» که نام پدرش«احمد» و مادرش«صغری» است که در سال 1345، در شهر «اردکان» چشم به جهان گشود. وی تحصیلات خود را تا مقطع سوم راهنمایی ادامه داد و به عنوان رزمنده پاسدار پا به عرصه دفاع مقدس نهاد و در منطقه «حاج عمران» بعد از رشادت های فراوان در تاریخ دهم شهریور ماه 1365 به شهادت رسید.
نامــــه به یادگار مانده از شهيد « حسین اسماعیلی عقدا» از منطقــه هـويــــزه در جنـــــوب را در دست داریم که در ادامه مطلب می خوانیم:
با عرض سلام به امام امت امام خميني منجي عالم بشريت ما ديروز براي بازديد از سوسنگرد به اين مكان مقدس رفتيم من و بچه ها بعد از نماز صبحگاه سوار ماشين شديم و به طرف سوسنگرد حركت كرديم. در ساعت 10 صبح بود كه در شهر «حميديه» ايستاديم و صبحانه خورديم و بعد به طرف دهلاويه حركت كرديم در شهرك دهلاويه جايگاه شهادت دكتر چمران را بازديد كرديم و فاتحه اي براي چمران خوانديم و به طرف بستان رفتيم و در كنار رودخانه كه ما بين رودخانه يك پلي كه منفجر شده بود ايستاديم و يكي از برادران كه قبلأ در محاصره بستان بوده لحظه به لحظه ايثارگريهاي جوانمردانه سروان آشوريها و غيره و خيانتهاي عربهاي منطقه، محاصره بستان و فراركردن از محاصره را برايمان تعريف كرد. قبل ازدهلاويه به سوسنگرد رفته بوديم. بعد به طرف سوسنگرد بازگشتيم و بعد از نماز و استراحت در پايگاه موتوري سپاه ساعت پنج بعدازظهر به طرف شهر خون و شهادت هويزه رفتيم.
به شهر که نزديك شديم غير از تپه هاي خاك كه تيرآهن ها از ميان آن سر بيرون آورده بود چيزي نبود. بعد به روي تپه هاي كوچك خاك رفتيم و بعد از فاتحه براي شهدایی كه هنوز اجسادشان در زير خاك مانده بود خوانديم و بعد از عكسبرداري از بچه ها و منطقه به جايگاهي كه سر فلكه شهر هويزه نوشته بود (بیست و پنجم كيلومتر به طرف قتلگاه بهترين فرزندان اين آب و خاك) با اينكه به اذان چيزي نمانده بود به طرف آن مكان حركت كرديم. بعد از بیست كيلومتر به طرف دست چپمان و پنج كيلومتر هم به طرف دست راست حركت كرديم تا به جايگاه قتلگاه شهداي هويزه رسيديم. جایی كه صد و نود نفر از دانشجويان پيرو خط امام و عضو جهاد سازندگي در محاصره تانك هاي عراقي بودند و آنها تا آخرين تير خود ايستادند و حاضر به تسليم نشدند و بعد از اتمام گلوله ها با مشتي آهنين به طرف تانكها و نفربرهاي عراقي هجوم آوردند كه هرگز تسليم نشوند و نشدند تا آخرين نفس خود جنگيدن و بعد عراقيها با تانک هاي خود بدنهاي آنان را له كردند و بقيه كه مجروح بودند به هر روش كه مي خواستند آنها را كشتند و به روي اجسادشان آب انداختند ما بعد از نماز مغرب و عشاء در همان خاك كه بـراي ستايـش خدا غلطيـده بوديم سربه روي خاك قتلگاه مي گذاشتيم و با دعاها وشعرها و به سخنان بچه ها زار، زار گــريه مي كردند و تــوفيق شهادت را به وضوح مي بوئيديم و احساس مي كرديم كه آنها با امام زمان (عج) دور تادور ما را گرفته اند و با هماهنگ سينه زدنهاي ما آنها هم سينه مي زدند و گريه مي كردند.
آري! اين است روحيه رزمندگان اسلام و اين مقدار خاك همان خاك قتلگاه اي است كه انصارامام حسين ابن علي (ع) كه برايتان مي فرستم كه دردستهايتان بفشاريد و آنرا ببوئيد. چه بوی خوش شهادت مي دهد! آيا ما لياقت اين را نداريم كه شهيد شويم و آيا آنها مگر پدر ومادر نداشتند كساني بودند كه در شب عروسي به اينجا آمدند و خون پاكشان را ريختند و شهادت در راه خدا قبول كردند كه در سراي آخرت عروسشان حوريان بهشتي باشد آيا الان در حال تجارت با خدا نيستيم و بايد با مال وجان در راه رضاي خدا تجارت كنيم والان شما اي پدرومادر مال خود كه همان فرستادن من به اينجا (جبهه است) آيا تجارتي شايسته نكرديد مگر خدا در قرآن نفرموده است كه بهترين تجارت دادن مال در راه رضاي خدا است.
آري!
مادر و پدر و خواهر و برادر و فاميلها و همسايگان عزيز اين بود سخناني كه از توي قلب برآوردم و قسم به اين خاك
پاك (تربت شهيدان نينوا) از دعا كردن براي امام دست برنداريد چند شب پيش در دعاي
توسلي كه درهمين پايگاه مبارزان بود يكي از برادران درميان اين دعا امام زمان
راديد وبه او فرموده بود كه از برادران بخواهيد براي نزديكتر شدن فرج آقا دست
برنداريد وهر چه بيشتر براي نزديكتر شدنم از خدا در خواست كنيد و از شما هم همين
را خواهانم و هميشه سجده شكر را بعد از هرنماز برگزاريد و براي سلامتي امام وبراي
فرج امام زمان دعا كنيد.
منبع: پرونده فرهنگي شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنري