دلنوشته زیبا و خواندنی « یاد یاران»
نوید شاهد البرز؛ شهید «سید شعبان میرنوری» که نام پدرش «سیدرمضان» و مادرش «سید صغری» است در سال 1343، در شهر طالقان چشم به جهان گشود. وی تحصیلات خود را تا سوم دبیرستان ادامه داد و به عنوان رزمنده دلاور در دوران دفاع مقدس علیه دشمن بعثی جنگید و از وطن و کیان خود دفاع کرد. سرانجام در منطقه عملیاتی دیواندره در بیست و یکم مرداد ماه 1362، با اصابت ترکش دشمن به شهادت رسید و تربن پاکش در گلزار شهدای طالقان نمادی از ایثار و پاسداری در راه وطن و ایمان است.
دلنوشته ای زیبا و
خواندنی از شهید «عباس کازرانی فراهانی» در دست داریم که در ادامه مطلب می خوانیم:
بسم الله الرحمن الرحیم
خداوندا! چقدر دوست می دارم؛ سینه ام هدف گلوله های دشمن قرار گیرد و از هم دریده شود.
خدایا! کمکم کن تا در لحظه مرگ بر مرگ لبخند زنم. تو خود گواهی که من این آرزو را از خیلی وقت است که در دل دارم. می دانم که بنده کنجکاو توام و معصیت زیادی انجام داده ام و تو خداوند کریمی، رحیم رئوفی، غفار الذونوبی و ستارالعیوب دست به درگاه تو دراز می کنم و از تو می خواهم سعادت شهادت را نصیب من گردانی اگر چه من لایق این مقام نیستم.
خداوندا! مرغ ناچیزی و محبوس در قفسی چشم به تو دوخته و با لرزاندن بالهای ظریفش آماده حرکت به سوی تو است، نه برای اینکه از قفس تن پرواز کند، در جهان پهناور هستی بال و پری گشاید، نه زیرا زمین و آسمان با آن همه پهناوری جز قفسی بزرگتر برای این پرنده شیدا ، چیزی نیست، او می خواهد آغوش بارگاه بی نهایت را باز کنی و به سوی خود بخوانی.
خدایا! اسلام تو چقدر مظلوم شده است که جوانانش که در راه تو شهید می شوند حتی نمی توان از آنجا تجلیل به عمل آورد.
خدایا! قلب کوچکم دیگر طاقت این همه بی عدالتی در جهان را ندارد هر روز برادرانم را در لبنان او تیره فلسطین، فیلیپین، دزفول اندیمشک آبادان و کردستان و غیره به خاک و خون می کشند.
خداوندا! کمکم کن تا بتوانم همگام با امت حزب الله علیه این بی عدالتی بجنگم و تا می توانم مدافع عدالت باشم و هرگاه با وجودم نتوانستم کاری از پیش ببرم با خون خود این کار را خواهم کرد.
خدایا ! کمکم کن تا بردارنده سلاحشان ادامه دهنده راهشان پیام رسان خودشان پر کننده و سنگرشان باشیم.
می رویم تا خط امام بماند.
می روم تا خط امام بماند. خطی که از ابراهیم آغاز شد و تداوم سرخ خویش با دستهای پاک محمد و علی به قلب پر شور امام امت رسید تا رنجبران زمین را از جو حکومت قابیلیان برهاند. خطی که تبلور تا طبیعت بر علیه جباران، عصاره عصیان مستضعفان بر علیه مستکبران، فریاد همیشه مظلومان، راه پیروز محرومان است. می رویم تا خط امام بماند. خطی که رسالت گسستن زنجیره های اسارت از دست و پای مغضوبین زمین را به عهده دارد .
خطی که پیام قیام پیروزمندانه مستضعفان را بر تارک تاریخ خواهد داشت و پوزه کثیف جلادان را سرانجام به خاک خواهد مالید. می رویم تا خط امام بماند.
"الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیبْلُوَکُمْ أَیکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا ..."، ( قرآن کریم ) اوست خدایی که مرگ و زندگی را آفرید تا بیازمایدتان که در صحنه پیکار حق و باطل کدامین از شما نیکوکارتر است و خدایا! تو بنگر که کدامین از ما نیکوکارتر است. ببین که فرزندان ابراهیم چگونه اسماعیل وار به قربانگاه آزمایش می شتابد و پیروزمندانه جان می گذارند می سوزند تا با کفر نسازند. می روند تا ایمان نرود، می میرند تا چراغ توحید نمیرد.
ببین که چگونه اسطوره های شهادت چگونه حیات را به بازی گرفته اند مرگ به اسارتشان در آمده است به سر مست عشقند، عشق خدایی ببین که با پرتاب آیه آیه وجودشان در بستر جاری زمان چگونه حیات را تفسیر می کنید. خدایا! سرودشان را شنیدی به «انا لله و انا الیه راجعون» . فریادشان را شنیدی «نصر من الله» . آوایشان را شنیدی «لااله الا الله» شعرشان را شنیدی به «فبای آلاء ربکما تکذبان» نامشان موحد کتابشان قرآن پیامشان ایمان ، جرمشان قیام ، راهشان اسلام امامشان امام ، سلاحشان وحدت ، درسشان جهاد ، سلاحشان تقوی ، مقصدشان شهادت .
خدایا! یارانمان ! آری یارنمان را ربودند، که تنها بودیم تنها شدیم. مهاجران رفته اند و بی انصار شده ایم. دلاوران قبیله نور در نبرد با ظلمت به دشت روشنایی هجرت نمودند، رفتند تا قله فلاح را فتح نمایند. رفتند تا قله توحید را بگشایند، رفتند تا چونان ستاره ای در آسمان تیره بدرخشند. یارانمان، بازوان پر توان انقلاب، سربازان پر خروش امام ، پاسداران رهایی ، جانبازان مکتب ، حافظان قرآن یارانمان رفتند .....
خدایا ! به ابرها بگو بگریند، به کوهها بگو بشکافند، به دریاها بگو بخروشند به طوفانها بگو بشتابند، به رودها بگو بنالند، چشم ها را بگو بجوشند به آسمان بگو ببارد، به زمین بگو بگرید، به خورشید بگو نتابد به ماه بگو نیاید به ستاره بگو نماند به همه بگو اشک بریزند. آری! اشک بریزند . ای جنگل! ای دریا! ای سرودها! ای قله ها ، ای رودها ، ای چشمه ها ، ای دشت ها و ای بیشه ها از چشم خود رود جاری کنید . سیلابها جاری کنید، خونابه ها جاری کنید .
خدایا! به درختان بگو برگهایشان را فرو ریزند به عقابها بگو که به سوگ یارانمان ننشینند. به پرندگان بگو پرهایشان را به خون شهیدان رنگین کنند و به کبوتران بگو پیام خون را به خطه ستم کیشان برسانند. خدایا! باز هم به فرشتگانت بگو که «فی اعلم مالا تعلمون» فلسفه آفرینش انسان را در کربلای خوزستان و کردستان نشانشان ده .
خدایا! به محمد (ص) بگو که پیروانش حماسه آفریدند. به علی بگو که شیعیانش قیامت به پا کرده اند. به حسین بگو که خونش همچنان در رگها می جوشد بگو که از آن خونها که در دشت کربلا زمین ریخت سروها روئید. ظالمان سروها را بریدند. اما بازهم سروها روئیدند. بگو که آن خونها که از (( خرداد خون داد)) تا شهریور شهید بر ژاله شد بگو که دست های عباس بر پیکرمان آویخته است. بگو که آن خونها به جانمان ریخته است و بگو که قاتلان همچنان خونمان را می ریزند اما باز هم لاله می روید.
خدایا! چرا خونمان را می ریزند به جرممان چیست ؟ جز حب تو ؟ از هابیل تاکنون همواره شهیدمان ساخته اند. قرنهاست که زنجیر بر پایمان، زندان ما و ایمان و شکنجه همراهمان است پایمان را شکستند تا نرویم زبانمان را ببریدند تا نگوئیم خونمان را ریختند تا نباشیم. اینان چرا از انسان می هراسند ؟ چرا از ایمان می ترسند.
خدایا! تو می دانی که چه زجر است ماندن بدون آنها پنداری که تنمان سرد شده است ، چشممان در سوگشان پر اشک جایشان در نبودشان خالی است.
هنوز صدایشان در گوشمان طنین افکن است. چه نیکو آیه وحدت و دعای همت می خواندند. چه زیبا سوره شهادت را تفسیر کردند. چه خوب سرود ایمان را زمزمه کردند! چه خوش در آسمان شب درخشیدند! و چه زود از کنارمان رفتند ! اللهم عوم بلائی ! خدای چه رنج بزرگی
خدایا! درد سالهای سال بر سرمان آوار شده. چه لحظات غمباری یارانمان تنهایمان گذاشتند. به سوی آسمان پر کشیدند حر بودند. عمار بودند. ابوذر بودند و یک کلام اصحاب امام بودند. و به نور مطلق پیوستند. طلوع فجر را سر قله گیتی نمایان ساختند. اگر چه خود در این راه سوختند. خدایا! تو می دانی که چه می کشیم. پنداری که چون شمع ذوب می شویم. آب می شویم. ما از مردن نمی هراسیم، اما می ترسیم. بعد از ما ایمان را به سر ببرند، و اگر نسوزیم هم که روشنایی می رود و جای خود را دوباره به شب می سپارد. چه باید کرد ؟ از یک سو باید بمانیم تا شهید آینده شویم ، و از دیگر سو باید شهید شویم تا آینده بماند. هم باید امروز شهید شویم تا فردا بماند و هم باید بمانیم تا فردا شهید نشود. عجب دودی ! چه می شد امروز شهید می شدیم و فردا زنده می شدیم تا دوباره شهید شویم.
آری! یاران همه سوی مرگ رفتند در حالی که نگران فردا بودند. خدای نکند وارثان خون این شهیدان در راهشان گام نزنند؟ نکند شیطانهای کوچک با خون اینها خان شوند ؟ نکند جانمایه ها برای بی مایه های اون سرمایه و مقام شود. نکند زمین خونین رنگ به تسخیر هواداران نیرنگ در آید.
نکند شهادت اینها پایگاه دنائت آنها شود ؟ نکند میوه درخت فداکاری اینها را صاحبان ریا کاری بچینند ؟ نکند ثمره جنگ یارانمان به چنگ فرنگی مسلکان افتد؟ نکند خونین کفنان در غربت بمیرند تا خویش باوران غرب کام گیرند ؟
نکند که .......؟ نه مانده خدایا هرگز
اینها که گفتم کفر است. مگر می شود؛ خون حسین پایمال شود. مگر می شود؛ دست عباس بر پیکر یزید بیاویزد ؟ مگر می شود؛ علی اکبر بمیرد ؟ نه! نه! هرگز کدام مردن به شهادت. خدایا! یاران پرتوانمان مردانه به قلب سیاهی یورش بردند تا رویش دوباره انسان را در کویر کفر به تماشا نشینند. اما پیکرشان را به تیغ تباهی بریدند. می خواستند تا خیزش انسان را بر قله تقوی جشن بگیرند، اما جلادان پایشان را بریدند و قصه توحید را باور داشتند و بر سر آن بودند که دست به کاری زنند که غصه سر آید اما خونریزان دستشان را شکستند.
با قلب شکافته، با پای بریده، با دست شکسته ایستادند ! یعنی که اصحاب محمد (ص) ایستاده می میرند. حرف می زنند یعنی که اصحاب علی زنده می میرند و حرفشان. خدایا! خمینی را قائم نگهدار .... ستایش همگان را بر انگیخته است که محمود بودند. اندیشه ای والا داشتند که حسین بودند درود تو بر آنان باد.
خدایا ! یاور ایمان بودند. چگونه از یاد ببریمشان به سیاهی شب به
سرخی خون آنان شکافت. بازوان پر توان انقلاب بودند سرمایه قیام بودند. خدایا!
چگونه می توان از یاد برد......
منبع: پرونده فرهنگي شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنري