نامه ای به امید بازپس گرفتن فاو
نوید شاهد البرز؛ شهيد «محمد خائف» در سال 1342، در خانوادهاي متدين و مذهبي در شهرستان «اشتهارد» ديده به جهان گشود. دوران تحصيلات ابتدائي و راهنمايي را در اشتهارد گذراند و تا كلاس سوم راهنمايي به تحصيل ادامه داد و با پدرش به كار كشاورزي پرداخت، علاقه زيادي به مجالس مذهبي و ديني داشت.
در اوایل انقلاب او پانزدهسال بيش نداشت ولي رشد فكري و جسميش او را درقامت یک جوان نوزده ساله قرار ميداد. پس از پيروزي انقلاب در خط اصيل انقلاب حركت كرد و با شروع جنگ تحميلي در آذر 59، با عدهاي از جوانان اشتهارد به «جبهه ميمك» اعزام شد و با شركت در حمله ارتفاعات «ميمك» با ابراز رشادت و پايداري در مقابل مزدوران عراقي به مبارزه پرداخت و سرانجام در مهرماه 60، در جبهه سر پل ذهاب مدت سه ماه در سنگر بود و آخرينبار كه به جبهه رفت، رمضان سال 61، بود كه به جنوب اعزام شد و سرانجام درتاريخ سیزدهم مرداد ماه 1367، در عمليات پدافندي درمنطقة عملياتي «پاسگاه زيد» با اصابت تركش به ناحيه سر به درجه رفيع شهادت رسید. تربت پاکش در امامزاده محمد کرج نمادی از ایثار و پایداری در راه وطن است.نامه ای از شهید «محمد خائف» به یادگار مانده است که در ادامه مطلب می خوانید:
خدمت خانواده عزيزم سلام عرض ميكنم.
پس از عرض سلام و سلامتي، اميدوارم كه حالتان خوب بوده باشد اگر جوياي احوالات اينجانب فرزند كوچك خود باشيد الحمدالله خوب و به دعاگويي شما مشغول ميباشم. با دعا عرض ميشود مادرجان! من سه، چهار نامه برايتان فرستادم وليكن جوابي از آن نامهها نشنيدهام اميدارم نگراني نداشته باشيد. من در گردان سجاد هستم حالم خوب است. مادر جان! همه اشتهارديها براي خانواده خود تلفن ميزنند وليكن من هيچ شماره تلفني و آدرسی ندارم كه برايتان نامه بدهم. خواهش ميكنم اگر امكان دارد شماره تلفن عليرضا اينها را برايم پست كنيد كه من برايتان تلفن بزنم. مادر جان! من پيش اشتهاردیها هستم و حالمان بسيار خوب است و اميدوارم مرا ببخشيد كه حرف شما را گوش ندادم و به جبهه رفتم به بزرگي خودتان فرزند حقير خود را عفو كنيد و سلام مرا به دوستان برسان و به آنها بگو برايم نامه بفرستند و سلام مرا به برادرانم و خواهرانم و مادربزرگ و خاله جان و عمه جان ديگر عرضي ندارم به جز دوري شما. والسلام. به اميد باز پس گرفتن فاو.
و اين نامه را به يكي از اشتهارديها ميدهم. جواب نامه فوري
جنگ جنگ تا پيروزي
پنجم اردیبهشت 1367 ـ «محمد خائف»
خدمت دوست خوبم «احمد بهادري» سلام عليكم و رحمه الله
احمد جان! اگر خميني يكه و تنها بماند براي خود كه راه مبارزه با كفر و ظلم و شركت و بتپرستي است ادامه ميدهد و بسياري خدا در كنار بسيجيان جهان اسلام اين پابرهنههاي مغضوب ديكتاتورها خواب راحت از ديدگان جهانخواران و سرسپردگاني كه به ستم و ظلم خويشتن اصرار مينمايند سلب خواهد كرد.
احمد جان! پيروزي را شپش نميآورد بلكه پيروزي را خون ميآورد. احمد جان! من در اينجا امتحان دادهام و اميدوارم شما هم امتحان نهايی ات را داده باشي. احمد جان! اگر خدا خواسته باشد ما با كل گردان به مشهد مقدس خواهيم رفت. احمد جان! دومين نامه هست كه برايت مينويسم. احمد جان! اميدوارم به جبهه بيايي والسلام.
جواب نامه فوري.
«محمد خائف» ـ سوم خرداد 1367