توصیه به صبری زینبی در وصیت نامه شهید «منصور بیگلری اردهینی»
نویدشاهدالبرز؛ شهيد «منصور بيگلري اردهيني» فرزند «حسين» در تاریخ دوم مهرماه 1342، در تهران از يك خانواده مؤمن و معتقد به دين اسلام ديده به جهان گشود. وي دوزران كودكي اش را در آغوش گرم مادري مهربان و دلسوز و پدري زحمتكش و فداكار سپري نمود. تا اينكه در سن هفت سالگي جهت آموختن دانش به مدرسه رفت و تحصيلات خود را تا سيكل ادامه داد و سپس ترك تحصيل نمود و به همراه پدر و برادرانش در سپرسازي جهان نما مشغول به كار شد و كمك خرج خانواده اش بود و سرانجام با پيروزي انقلاب اسلامي و تشكيل نهادهاي مختلف ايشان نيز از طريق ارتش لباس مقدس و شريف سربازي را بر تن نمود و به خدمت سربازي اعزام گرديد و از طريق ارتش به عنوان مأموريت رزمي در اثر واژگون شدن خودرو در جادة صالح آباد _ ايلام در تاریخ نهم تیرماه 1368، به شهادت رسید. تربت پاک شهید در بهشت زهرا تهران نمادی از ایثار و شهامت در راه وطن است.
وصیت نامه شهید «منصور بیگلری اردهینی» را در ادامه پیش روی داریم:
بسم الله الرحمن الرحیم
«بسم رب الشهدا و الصدیقین»
به نام خدای شهدا و صادقان به نام خدای پاکان و مخلصان و به نام خدای ایثار گران و محبان و اما بعد از سلام، سلام به آقا و سرورم، سرور شهیدان ابا عبدالله الحسین (ع) و فرزند برومندش امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و نائب بر حقش امام خمینی(ره) و سلام بر جانبازان، سلام بر عزیزانی که در روی تخت بیمارستان و یا روی چرخ مخصوص آرزوی بوسیدن خاک جبهه بوئیدن عطر فضای جبهه را در دل دارند و بعد سلام بر خانواده ایشان سلام بر خانواده شهدا سلام بر خانواده مجروحین و جانبازان و اسرا و مفقودین سلامی به گرمی آفتاب نیمروزی و به پاکی اشک چشم و به زیبایی ستاره سحری.
بعد از سلام به پدر و مادر بزرگوارم عزیزانم من شما را دوست دارم و از جان عزیزتر می دانم و هموراه و در هر جا به یاد شما بودم و حتی حال که در پیش شما نیستم به یاد شما هستم. عزیزان بدانید که من قصد آزار شما را نداشتم که به جبهه آمدم اما امید دارم که شما بتوانید مرا درک کنید و چرا به جبهه آمدم.
مادرم عزیزتر از جانم زیبای مهربانم ای که تو را بیشتر از جانم دوست دارم که حتی فرشتگان آسمان نیز نمی توانند آن را درک کنند. بدان اگر لیاقت داشتم و شهید شدم شما را به صبری همانند صبر زینب توصیه می کنم که دیگر هیچکس را نداشت نه فرزندی و نه برادری و نه شوهری من می دانم که بسیار، بسیار مشکل است تحمل فراق اما امیدوارم که خدای تعالی شما را صبر عنایت فرماید اما پدرم، عزیزم، عزیز رنج دیده ای که از اول عمر به جز رنج و درد هیچ ندیدی و تمام آن را به خاطر خدا و علاقه پدری تحمل کردی عزیزم می دانم و می دانستم که شما چقدر برای این حقیر نالایق زحمت کشیده ای اما چه کنم که نمک خورده ام و نمکدان شکستم ولی امیدوارم اگر شهادت من دلیل نیکبختی شما در آخرت شود. هر چه سریعتر به وقوع بپیوندد عزیزتر از جانم مرا حلال کن که این بی لیاقتی را به جوانیم ببخش من عذر می خواهم که نتوانستم در دوران پیری عصای دست شما باشم ولی آرزویم این است که در آخرت اگر خداوند متعال شهادتم را بپذیرد فانوسی باشم که سوسو کنان راهی برای شما روشن کنم و خود را به پای شما به خاک شما بیندازم تا که شما آرزوی من و از روشنایی من در آن صحرای محشر راه باریکی به سوی خدا داشته باشید. انشاء الله
و بعد از دوستانم، عزیزانم که امیدوارم همواره به یاد شهدا باشید به یاد خانواده شهدا باشید به یاد مجروحین معلولین و به یاد دیگر عزیزانی که با جان و مال خود در راه حق جهاد کردند عزیزان برای شما آرزوی سلامتی و طول عمر دارم و از شما استدعای عاجزانه دعا را خواهانم از این ، اینکه تک تک نام نمی برم مرا ببخشید چون امکان دارد عزیزی از قلم بیفتد و موجب رنجش خاطرش گردد.
و دیگر برادر و خواهرهای مهربانم . عزیزان دوستتان دارم و همواره از شما انتظار زیباترین جلوه های یک فرد مومن و متقی را دارم و اما فامیل و بستگانم، امید دارم که هر گونه ایراد و گله ای از این بنده حقیر مسکین مستجیر دارند به بنده ببخشند و مرا حلال کرده و از همه لحاظ از من راضی باشند که انشاء الله خدا از ایشان راضی است.
منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری