خاطره ای ازشوخی های جبهه به روایت همرزم شهید «محسن ایوبی»

خاطره ای کوتاه و خواندنی از شهید محسن ایوبی در دست است که به روایت همرزمش نقل شده است و در ادامه می خوانید:
در روز اولي كه ما را به «اردوگاه كوثر» در نزديكي شهر «اهواز» بردند هوا خيلي گرم بود و منطقه سراسر رمل و ماسه بود. با شهيد مذكور (محسن ايوبي) برخورد كرديم كه شخصي شوخ و خوشرو بودند. منتهي تازه واردهاي مثل ما را خيلي تحويل نمي گرفت و لذا ما تصميم گرفتيم که با ايشان شوخي ای داشته باشیم و براي اين كار ظرف ميوهاي تهيه نموديم و جلوي درب چادر قرار داديم و روبروي آن را به دليل اينكه رمل بود و راحت كنده مي شد گودالی در حدود يك متر حفر كرديم و روي آن را با پلاستيك و ماسه پوشانديم و سه طرف آن را خودمان نشستيم و ظرف مقابل را خالي گذاشتيم و برادر «محسن ايوبي» را دعوت به صرف ميوه نموديم و ايشان غافل از گودال با وضع خندهآوري به درون آن افتادند و جالب اينكه اول كسي كه زد زير خنده خود ايشان بود و از كار ما خيلي خوشش آمده بود و از آن به بعدبود كه با ما خيلي جورشد و بعد چند روزي در عمليات «كربلاي هشت» به شهادت رسيد.
منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری