نامه های به یادگار مانده از جبهه های خودسازی؛ ارسالی از شهید «سید عبدالله ابوطالبی»
نوید شاهد البرز؛ شهید « سید عبداله ابوطالبی» که نامه پدرش محمد و مادرش صدیقه است در سال 1335 در شهر تهران چشم به جهان گشود. وی تحصیلات خود را تا مقطع دیپلم ادامه داد و در کارخانه ایران خودرو مشغول شد . او بنا به سنت نبوی ازدواج نموده و صاحب یک پسر است. در دوران دفاع مقدس به عنوان رزمنده در منطقه جنگی شلمچه از خود رشادت های فراوان بر صحنه گیتی حک نمود تا اینکه سرانجام در بیست و سوم خرداد ماه 1367، به شهادت رسید. تربت پاک شهید در جوار امامزاده محمد در کرج نمادی از پایداری و استقامت در راه وطن است.
نامه به یادگار مانده از شهید«عبدالله طالبی» را در ادامه مطلب می خوانید:
درود به ارواح طيبه جميع انبياء و اوليا خداوند و همچنين تمامي شهدا از صدر اسلام تاكنون به خصوص شهيد عزبزمان حسين كه به قدري در سن جواني به خودسازي و تقوي الهي مشغول شد كه مورد رضاي خداوند قرار گرفت و به لقاء الله شتافت خوشا به حالش .
مادر عزيز و مهربانم سلام اميدوارم كه حالت خوب باشد. اگر از احوال پسر خود جويا باشيد به حمدالله خوب و خوش هستيم و به هر حال از اينكه فرزندانت گوش به فرمان امام عزيز نايب بر حق حجت خدا هستند بستگي دارد به نطفه پاك و شير حلال و تربيت صحيح اسلامي كه شما حق بزرگي بر گردن ما داريد و من به شكرانه اين نعمت بزرگ از درگاه خداي مهربان ميخواهم جزاي خير در دنيا و آخرت نصيب شما گرداند. مامان من شما را خيلي دوست دارم ولي طبق دستور خداوند كه در قرآن مجيد سوره توبه آيه 24 ميفرمايد: (اي رسول ما بگو امت را كه اي مردم اگر شما پدران و پسران و برادران و زنان و خويشاوندان خود را و اموالي كه جمع آوردهايد و مال التجاريهاي كه از كسادي آن بيمناكيد و منازل عالي كه به آن دلخوش داشتهايد بيش از خدا و رسول و جهاد در راه او دوست ميداريد. منتظر بايد تا امر نافذ و قضاي حتمي خدا جاري گردد و خدا فساق و بدكاران را هدايت نخواهد كرد) . لذا من هم لازم دانستم طبق همين آيه و تأكيدهاي مكرر امام عزيزمان به اين منطقه مقدس بيايم تا دين خود را ادا كنم البته اين را بگويم دين با يك بار ادا نميشود بلكه تا موقعي كه اين دفاع و جهاد مقدس هست و ما هم نفس ميكشيم به شكرانه اين نفس كشيدن در هواي پاك جمهوري اسلامي لازم و واجب است كه مال و جان و فرزندانمان را تقديم و نثار اسلام و قرآن نماييم.
خوب مامان مطلب در اين مورد بسيار زياد است كه نميخواهم سرتان را درد بياورم فقط خواستم اشارهاي كنم كه مال خداييم و بايد براي او كار كنيم. مامان جون ما ساعت هفت شب روز دوشنبه مورخ دوازدهم اردیبهشت 1367، از تهران به سوي باختران حركت كرديم. البته از ساعت دوازده تا شش بعدازظهر در منزل پدر خانمم بودم چون نميتوانستم بيايم حصارك و ميترسيدم به موقع ماشين گير نياورم. ساعت سه و نیم صبح فردا سهشنبه به باختران به پادگان شهيد باهنر رفتيم و اكنون هم مشغول يك سري آموزشهاي عمومي و كلاسهاي عقيدتي نظامي هستيم تا بعداً خدا چه بخواهد در اينجا جاي ما راحت است و با بقيه همكارانمان در يك اتاق زندگي ميكنيم. از قول من به رضا سلام برسانيد و بگوييد در مسجد به ياد تمام رزمندگان اسلام باشد و دعا كند جنگ زودتر به نفع اسلام و مسلمين تمام شود. به گيتي و محمد و زينب و مصطفي و سكينه سلام مرا برسانيد و بگوييد در نبودن من شما هم به انجام وظيفه شرعي و الهي خود مشغول باشيد و در هر كار رضاي خدا را در نظر داشته باشيد و بچهها ها مادرشان و خانم جانشان را اذيت نكنند و مشغول درس خواندن و كمك به مامان باشند. به زهرا و يوسف آقا و بچهها سلام برسانيد. فاطمه و آقا جلال و بچهها سلام برسانيد به آبجي و اسماعيل آقا و بچهها سلام برسانيد و اگر از منصور هم اطلاعي داريد برايم بنويسيد. به عليآقا و فريبا و بچهها سلام برسانيد. به پدر و مادر گيتي و خانواده ايشان سلام برسانيد. و هر كس ديگري كه از قلم افتاده سلام برسانيد و كلاً به همگي يادآوري ميكنم كه اگر هر كس عزيز خود را دوست دارد (يا فرزند يا برادر يا ...) بايد اسلام را بيشتر دوست داشته باشد و به هر نحو ممكن بايد به اين جنگ كمك كند تا هر چه سريعتر به پيروزي نهايي برسيم. چون كاغذ كم بود ممكن است ديگر نامه جداگانه ندهم. دعا به جان امام فراموش نشود خدانگهدار همگي شما.
عبداله ابوطالبي
روز
چهارشنبه ساعت ده شب ـ چهاردهم اردیبهشت 1367
**********
با درود فراوان به مهدي موعود و نايب بر حقش امام خميني و امت شهيدپرور ايران و سلام خدمت مادر عزيز و مهربانم. شما مادران پيروان راستين حضرت زينب سلاما... عليها ميباشيد كه فرزندانشان را به جبهه ميفرستيد و شاهد جانبازيهاي آنان ميشود. روي شما در ثواب آنها شريك هستيد بلكه اجرتان نزد خداوند تبارك و تعالي خيلي بيشتر از فرزندانتان ميباشد. سلام بر همسر باوفا و ايثارگرم. اگر از احوال بنده عاصي خواسته باشيد به عرضتان ميرسانم كه روز پنجشنبه صبح كه از تهران حركت كرديم جمعه بعدازظهر به اروميه رسيديم . والحمدا... همگي صحيح و سالم وارد قرارگاه حمزه سيدالشهدا شديم و ماشينها را تحويل داديم شب را هم در همان جا و در پادگان سپاه مانديم. صبح با اتوبوس به سمت غرب حركت كرديم و از شهرهاي غرب كشور ديدن كرديم و آثار جنايات منافقين و گروهكهاي دمكرات و كومله را مشاهده كرديم زياد بود و اينكه تمام شهرهاي غرب از دست آنها آزاد شده هنوز شبها جاده در كنترل آنهاست و برادران ارتشي و سپاهي فقط روزها سرتاسر جادههاي بياباني در سرماي شديد حفاظت ميكنند و يك نيروي عظيمي بيخودي دراين شهرها معطل هستند به خاطر اين كافران از خدا بيخبر . خلاصه روز يكشنبه به شهر سنندج رسيديم و پس از صرف نهار و خواندن نماز در پادگان پشتيباني سپاه به طرف جنوب كشور حركت كرديم و پس از عبور انديمشك و دزفول وارد شهر اهواز شديم. البته اول ميخواستيم به پادگان برويم ولي به علت نبودن مسؤولين نتوانستيم به آنجا برويم. سپس در اهواز وارد قرارگاه خاتمالانبياء اردوگاه كربلا شديم.
در روز سهشنبه ششم فروردين از طرف ستاد جذب و هدايت كمكهاي مردمي به جبهه ها را تقسيم كردند و من با تعدادي از دوستان به انبار اين ستاد رفتيم تا وضع آنجا را مرتب كنيم و انشاءالله اگر تا بيستم فروردين نيامدم تا آخر همين ماه خواهم آمد انشاءا... نكتهاي كه بايد بگويم اين است كه اينجا واقعاً دانشگاه اسلامي است هر لحظهاي در اينجا به ماهها و سالها زندگي در تهران ارزش دارد. تمام افراد خوب و حزبالهيهاي باتقوا و روحانيون دانشمند در اين جبههها هستند و كلاً اينجا محل خودسازي ميباشد.
اين يكي از توفيقهاي بسيار بزرگ ميباشد كه خداوند نصيب من كرد تا در اين ايام تعطيلات به اينجا بيايم چون در اين مكان همه گوش به فرمان رهبرشان و عاشق امام حسين(ع) هستند در اينجا انسان بيشتر به عظمت اين انقلاب و عظمت رهبر انقلاب پي مي برد كه چگونه اين مرد خدا اين پير جماران دنيا را متحول كرده و از نوجوان سیزده ساله تا پيرمرد نود ساله به اين جبههها آمدهاند و عاشقانه كار ميكنند. خدمت يوسف آقا و زهرا سلام ميرسانم بچههايشان را هم سلام ميرسانم. خدمت علي آقا و فريبا سلام ميرسانم بچهها را هم از طرف من ببوسيد. خدمت اسماعيل آقا و آبجي خانم سلام برسانيد. حسن آقا و مريم و منصور و طاهره و فاطمه و روحاله را سلام رسانيد. خدمت فاطمه همشيره خوبم سلام ميرسانم و تو اي فاطمه انشاءا... كه اجر حضرت فاطمه زهرا(س) را ميبري چرا كه تو هم مربي شوهرت هستي و هم مربي فرزندت كه در دامن پاكت او را حسينگونه پرورش بدهي و هم مربي بچههاي مدرسه كه كار انبياء است انشاءا... خداوند توفيق بيشتر به تو عنايت كند و مؤيد باشي.
خدمت برادرم رضا سلام ميرسانم. به محمد و زينب هم سلام مرا برسانيد و بگوييد بابا رفت به جبهههاي نبرد نور عليه ظلمت تا با كمكهاي ناقابلش بتواند با كمك بقيه برادران رزمنده شر اين صدام جاني و ديوانه را از سر مسلمين ايران و عراق كوتاه كند تا راه كربلاي معلا براي تمامي عاشقان حسين عليه السلام باز شود. خدمت پدر خانمم و مادر زنم سلام مخصوص ميرسانم و اميدوارم كه خداوند اجر زحماتي كه براي تربيت فرزندانتان ميكشيد به شما عطا كند. به نيره و ناصر و بتول و نادر سلام برسانيد. فاطمه را از طرف من ببوسيد راستي من در اهواز هر چه دنبال آقا جلال و خسرو پسرعمهام گشتم هيچ كدام را پيدا نكردم چون هيچكدامشان آدرس دقيق ندارند.
ديگر عرضي ندارم به اميد پيروزي نهايي رزمندگان اسلام وآزادي كربلا و قدس عزيز.
خدايا خدايا تا انقلاب مهدي حتي كنار مهدي خميني را نگهدار.
هفتم
فروردین ماه 1364
منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری