تاملی بر زندگی و وصیت شهید « وحید قلی زاده »
شهید «وحید قلی زاده» در نهم خرداد ماه 1345، در خانواده ای مذهبی و با ایمان در شهر تهران دیده به جهان گشود . دوان کودکی را پشت سر گذاشت و دوره ابتدایی را در مدرسه کاوه حصارک به پایان رسانید و دوره راهنمایی را در مدرسه مولوی حصارک به پایان رسانید. در سن کودکی مشغول کارهای دستی و مجسمه سازی بود و درسش هم موفق بود تا اینکه وارد دبیرستان شد.
در اوایل انقلاب در راهپیمایی ها شرکت می نمود تا اینکه انقلاب به ثمر رسید. در سن چهارده سالگی علاقه پیدا کرد در بسیج شرکت کند و از انقلاب دفاع کند و وارد بسیج شده و به فعالیت های مستمر خود پرداخت تا اینکه برای آموزش ثبت نام کرده و دوره نظامی را فرا گرفت و در آخر از پدر و مادرش رضایت نامه گرفت تا به جبهه اعزام شود و به جنوب کشور عزیمت نمود.
سرانجام در تاریخ یازدهم مهر ماه 1361، در عملیات «مسلم بن عقیل» در منطقه عملیاتی «سومار» بر اثر اصابت ترکش به درجه رفیع شهادت نایل گردد.
وصیت نامه شهید «وحید قلی زاده» را در ادامه می آوریم:
«بسم الله الرحمن الرحيم »
بر لب جوى نشين گذر عمر ببين *** كين اشارت زجهان گذران ما را بس
« أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جَاهَدُوا مِنكُمْ وَيَعْلَمَ الصَّابِرِينَ (142)»
«گمان مكنيد به بهشت داخل خواهيد شد بدون آنكه خدا امتحان كند و آنان كه جهاد در راه دين كردند آنها كه سختيها صبر و مقاومتشان بر عالمى معلوم گرديد.»
ما براى حفظ قرآن مبارزه كرديم ما به ياد شما بوديم اينكه اين وظيفه شماست كه زندگى را انسانى نگهداريد. درد ما را در نـظر آوريد و در راهمان بپيماييد. هدف من از انتخاب كردن اين راه راهى كه جز معلولى وشهادت انتهايى ندارد اين بود دردرجه اول من زمانى كه براى ثبت نام به مقرسپاه رفتم و داوطلبانه خواستم كه دراين جنگ بين كفر و حق شركت كنم.
تمام اتفاقهايى را كه ممكن بود براى من بيافتد سنجيدم و كسى هم مرا مجبور نكرد كه دراين راه قدم بگذارم پس معلوم شد كه اجبارى برسرمن نبود.
و سخنى كه با شما دارم اى پدر و مادر و اى خواهر و برادر گراميم مبادا بعد از شهادت من روى از انقلاب برگردانيد و تـقصير را بگردن انقلاب بيندازيد و اگر چنين شود خداى را شاهد مي گيرم كه از شما ناراضى مىشوم سعى كنيد صبور باشيد و هميـشه در پيش برد انقلاب كوشا باشيد و هميشه امام را دعا كنيد.
محل دفن مرا در «امامزاده محمد» در كنار شهداى ديگر دفن كنيد و هيچ جاى ديگر حق نداريد مرا دفـن كنيد، در «امـامزاده محمد» اين نكته را فراموش نكنيد من مىخواهم همراه شهداى ديگر و همراه پرويز باشم و شما سعى كنيد هر پنج شنبه «امامزاده محمد» برويد و بر سر قبر شهدا فاتحه بخوانيد.
و سخنى كه با مادرم و پدرم دارم : مادر اميدوارم كه شيـرت را حلالم كنى و بعد از شـهادت من كارى كنى كه در پيش خــدا
شرمنده نباشم. من بيشترين سخنى را كه با شما دارم اين است كه بعد ازشهادت من تا مىتوانى صبور باشى و سعى كنى كمتر
گريه كنيد. در نماز جمعه شركت كنيد و اگر توانستيد در دعاهاى كميل كه بهترين راه است براى نزديكى به خدا شركت كنـيد و
و هميشه بعد نماز امام را دعا كنيد و اين شعار «خدايا خدايا تا انقلاب مهدى خمينى را نگهدار» را سعى كنيد هميشه بـعد از
نماز چند بار تكرار كنيد و شما خواهران عزيزم شما نيز سعى كنيد نـمازتان را بخوانيد و حجاب اسلامى را رعايت كنيد كه ايـن حجاب كوبنده تر از خون من براى دشمن است. حرف ديگرى كه با شما دارم اين است كه سعى كنيد كسانى را كه از من ناراضى
هستند راضى كنيد و بگوييد مرا حلال كنند و اگر برى از من ديده اند مرا ببخشند والسلام و عليكم و رحمة الله و بركاته .
امــــــــــــام را دعا
كنيد.
منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری