ایمان مستحکم و جهاد از دیدگاه بصیرتمندانه شهید « رسول اسدنیا آبکنار»
نویدشاهدالبرز؛ شهيد
بزرگوار «رسول اسدنيا آبکنار» در تاريخ پانزدهم آذرماه 1343، درشهرستان «اردبيل» ديده
به جهان گشود. رسول سومین فرزند خانواده بود و نجابت و گذشت از همان کودکی در
وجودش هویدا بود. وی
تحصیلات ابتدایی را در شهر زادگاهش آغاز کرد و چون پدرش نظامي بود به تهران
منتقل شدند و تا سال سوم راهنمائي در تهران ادامه تحصيل داد و از اول دبيرستان به
كرج آمد و در دبيرستان دهخدا در رشته تجربي مشغول به
تحصيل شد ناگفته نماند که وی دانش آموز موفقی بود.
از دوران کودکی با قران انس داشت و دركلاسهاي قرآن شركت مي كرد و نسبت به پدر و مادر خود نيز احترام خاصي داشت و در دوران راهنمائي بود كه انقلاب شروع شد و اين شهيد بزرگوار همراه با برادرش در بيشتر راهپيمائيها شركت مي كرد و زماني كه جنگ شروع شده بود و پدر و برادر بزرگش درجبهه بودند. اين شهيد كه ازاول دبيرستان تصميم رفتن به جبهه را گرفته بود و هنگامي كه مادرش به ايشان مي گفتند كه پدر و برادرت درجبهه هستند، تو درست را بخوان. مي گفت كه هركس وظيفه خود را انجام مي دهد. خلاصه آنقدر پافشاري كرد تا خانواده را راضي نمود و ازسال سوم (سال62) موفق شد ازطریق بسيج به جبهه اعزام شود و بقيه درسش را در آنجا ادامه مي داد كه ديپلم را در آنجا گرفت و در كنكور هم شركت كرده بود و هر وقت كه به مرخصي مي آمد طوري براي خانواده ازجبهه تعریف می کرد كه خانواده احساس مي كردند آنها نيز درجبهه حضور دارند و تقريبأ چهار سال درجبهه بود و در بيشتر عملياتها شركت كرده بود تا اينكه اين شهيد بزرگوار در یازدهم اردیبهشت سال 1365، در جبهه هاي جنوب «فاو» به فيض شهادت نائل آمد و تربت پاک شهید در «امامزاده محمد کرج» مظهری از ایثار و مقاومت در راه وطن می باشد.
شهید گرانقدر « رسول اسدنیا آبکنار» وصیت خود را به آیه متبرکه ای از سوره احزاب مزین نموده است همچنین وی در وصیت نامه مدبرانه و متفکرانه خود ضمن بیان دیدگاهش درمورد جهاد از احادیث ائمه بزرگوار برای بصیرت افزایی در مورد مساله جهاد و شهادت ایمان واقعی و محکم نیز بهره برده است و خواننده را مستفیض کرده است. ضمن اینکه در وصیت نامه روشنگرانه خود به مواردی ازجمله یاری کردن انقلاب و امام ، به فراموشی نسپردن شرایط جنگی کشور و مملکت و بهره معنوی گرفتن از گذر عمر در سایه توکل به خدا اشاره کرده است. متن کامل و جامع این وصیت نامه را در ادامه مطلب پیش روی دارید:
بسم ا... الرحمن الرحيم
مِنَ المُؤمِنينَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيهِ * فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن يَنتَظِرُ ۖ وَما بَدَّلوا تَبديلًا ترجمه: در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستادهاند؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند)، و بعضی دیگر در انتظارند؛ و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند.
با اسلام خدمت آقا امام زمان (عج) و با درود به رهبر كبير و سازش ناپذير انقلاب اسلامى ايران حضرت امام خمينى(ره) و با درود بر شهدا از شهداى صدر اسلام تا شهداى كربلاى حسينى و از شهداى كربلاى حسينى تا شهداى این لحظه از کربلاهی خونین ایران.
خدايا! مى دانم كه اگر بگويم ترا شكر مي كنم حرفى است بي جا چرا كسى نمى تواند شكرت به جا آورد اما چون راهى نيست مجبورم با پوزش از درگاه مقدست بگويم كه بارالها! ترا شكر مي كنم كه مرا در زمان و مكانى قرار دادى كه بتوانم بيشتر به درگاهت نزديكتر گردم. خدايا! از وجود پاكت عذر مي خواهم كه نتوانستم برايت بنده اى مناسب باشم، خدايا! از اينكه نتوانستم بيشتر از اين وجود مقدست را بشناسم، عذر مي خواهم.
ترا به جان و ارزش پاكان و عاشقان راهت دست ما را بگير و ما را از گناه دور كن و از گناهان بگذر كه تويى بخشنده و بزرگوار من از وجود پاك ائمه و معصومين اين نعمتهاى بزرگ الهى پوزش مى طلبم كه نتوانستم براى آنها پيرو و شيعه اى مناسب باشم و از وجود مقدس اين بزرگان عذر مى خواهم من از حضرت رسول اكرم پيغمبر اسلام پوزش مى طلبم كه مسلمانى مناسب نبودم.
من از على (ع) عذر مى خواهم كه نتوانستم كه بيش از اين مظلوميت آن بزرگوار را درك كنم. من از فاطمه سلام اله عليها طلب عفو مى كنم كه نتوانستم بيش از پيش به مقام آن حضرت و مصيبتهاى آن حضرت پى ببرم و من از امام حسن مجتبى (ع) عذرخواهى مى كنم كه پى به مقام پنهانى ايشان نتوانستم ببرم، من از آقا و سالار شهيدان حسين بن على (ع) عذر مى خواهم كه نتوانستم بيش از اين در راهش گام بردارم و دينش را يارى كنم و من از ديگر پاكان ائمه عفو مى طلبم كه بيشتر به ارزش آنان پى نبرده ام من از امام عصر حضرت مهدى (عج) شديد معذرت مى خواهم كه با وجود اينكه لباس سربازان ايشان را يعنى لباس بسيجيان را برتن داشتم نتوانسته سربازى لايق و شايسته اى براى ايشان باشم من از رهبر كبير انقلاب حضرت امام خمينى طلب عفو مى كنم. از اينكه نتوانستم بيش از اين براى پيشرفت انقلاب اسلامى تلاش نمايم از شهيدان والا مقام از اينكه نتوانستم دنبال روى خوبى از ايشان بنمايم عذر مي خواهم.
من از امت حزب ا... از اين جهت كه نتوانستم در قبال كمكهاى بي دريغشان بيش از اين خدمت كنم خجالت مى كشم. من از خانواده عزيز و بزرگوارم از اين جهت كه نتوانستم فرزندى لايق و مناسبى برايشان باشم خجالت مى كشم و آرزو دارم كه مرا ببخشند. من از ديگر آشنايان و دوستان از اينكه نتوانستم با اخلاقى مناسب با ايشان برخورد كنم پوزش مى طلبم، با اين وجود كارى ندارم جز اينكه بگويم: خدايا ! معبودا اى پاك مطلق اى بخشايشگر به خوبى آگاهى كه در اين دنيا نتوانسته ام فردى مناسب براى جامعه و مكتب باشم، از همه مهمتر نتوانسته ام بندگى لازم وجود پاكت را بنمايم لذا تنها كارى كه برايم مى ماند اين است كه به درگاه مقدست روى آورده و التماس و تمنا و خواهش كنم كه دست مرا هم بگيرى تا از اين گناهان نجات يابم . انشاءا... . در اين موقعيت از زندگى به اين فكر افتادم كه براى رفتن آيا چيزى هست كه براى مردم باقى بگذارم و يا چيزى هست كه بايست در قبال آن و ظيفه ام را انجام دهم يك سرى سفارشات را بنمايم خوب كه فكر كردم ديدم كه مهمترين چيزى كه در زندگى دارم و مى بايست سفارشاتى در مورد آن به تمامى مردم و آشنايان بنمايم مسئله انقلاب است.
آرى! انقلابى كه پاى آن خون هزاران نفر از بهترين افراد جامعه ريخته شده و رنج تلاش هزاران نفر موجب پايدارى آن گشته است. آرى! عزيزان در هر انقلابى يك سرى درس ها مي باشد كه مي بايست به مرحله اجرا در بيايد يكى از مهمترين درسهاى انقلاب هجرت، جهاد، شهادت است.
لازم به تذكر است كه توكل به خداى بزرگ مهمترين مسئله مي باشد و تا انسان توكل به خدا نداشته باشد و پروردگار انسان را يارى نكند هيچگاه انسان نمى تواند در كارهايش موفق باشد. آرى! با توكل به خدا در هر لحظه از زندگى مي توان در كارها همچون اين مسئله هجرت، جهاد، شهادت گام برداشت. آرى! هجرت جداشدن از محيطى و حركت به سوى محيطى ديگر است آيا هجرت فقط همين است كه انسان از شهر به جبهه بيايد و آيا جهاد همين كه انسان در مقابل دشمن بايستد و مقاومت كند و بجنگد يقينا نه ، چرا كه هجرت به معنى جداشدن از محيطى كه اگر انسان در آن باقى بماند موجب انحراف و فاسد گشتن وى مى شود بيرون آمدن از چنين محيطى و حركت بسوى محيطى پاكتر براى اينكه به خدا و صراط مستقيم انسان نزديكتر شود و اين هجرت ممكن است به هر طريقى انجام شود كه يكى از آنها و مهمترين آنها حضور در جبهه است هجرت همان كناره گيرى از حكومت هوى و هوس و نفس شيطانى است و حركت به سوى حاكميت الهى است و جهاد همان مقاومتى است كه انسان با توكل به خدا و در مقابل گناهان و عوامل انحرافى ايستادگى مي كرده و به سوى كمال انسانى يعنى بندگى خدا حركت مي كند. كه يكى از اين جهاد ها جهاد با دشمنان اسلام است كه در اين جهاد انسان بهتر مي تواند به جهاد اكبر يعنى جهاد با نفس بپردازد و خودش را مورد امتحان قراردهد و شهادت نهايت راهى است كه شروع آن هجرت از فساد و جهاد با عوامل انحرافى و درنهايت شهادت در خدا مي باشد شهادتى كه اگر بخواهيم آن را توصيف كنيم يقينا توهينى است به ارزش شهادت چرا كه شهادت درجه ايست كه از درك ما بدور مانده است و هيچوقت نمى توانيم آنرا توضيح و تشريح نمائيم. بالاترين مقام انسان شهادت است. شهادت را با قلب با روح با ايمان مى توان درك كرد. شهادت چيزى نيست كه به زبان به راحتى بياوريم و بگوئيم شهادت اين است شهادت همان مقامى است كه تمامى پاكان از ائمه و ديگر خالصان را ه وجود پاك راه خدا داشته اند و انشاءا... نصيب همگان گردد.
عزيزان! اين انقلاب با اين مشكلات و رنج ها و شهادت ها
برايتان باقى مانده است شما هم روزى اين زندگى را ترك خواهيد كرد چه دير و چه زود
امام چقدر براى اين انقلاب تلاش كرده ايد. مهم است اين را بدانيد كه اگر در اين
انقلاب فقط به دنبال اين باشيد كه زندگى خودتان را به سادگى و بى تفاوتى بگذرانيد
و در فرداى قيامت و در مقابل تمامى اين رنج ها و تلاش هاى صادقانه و در مقابل اين
همه شهادتها مقصر خواهيد بود و حتما عاقبتى دردناك خواهيد داشت.
عزيزان! مبادا
آنقدر در زندگى فرو رويد كه يادتان برود كه درجامعه چه مي گذرد و آنقدر غرق مسائل
ظاهرى دنيا شويد كه تنها لحظه اى به خود بيائيد كه لحظه مرگتان مي باشد كه آنگاه
دير است بسيار دير خواهد بود. براى جبران تمامى زندگى گذشته عزيزان هيچگاه در زندگيتان
امام عزيز را تنها نگذاريد و در انجام فرامين ايشان بخود سستى راه ندهيد. عزيزان!
مبادا جنگ را فراموش نمائيد. مبادا! يارى دادن انقلاب را فراموش كنيد و بوجود پاك
خداقسم كه هر كس در يارى دادن انقلاب سستى كند عاقبتى دردناك خواهد داشت چونكه با
وجود ديدن اين همه شهادتها سستى به هيچ وجه جايز نبوده است.
عزيزان برادران و
خواهران هميشه و درهر جا دعا به جان امام را از ياد نبريد و آيت ا... ... را در
دعاهايتان مبادا از ياد ببريد براى سلامتى ايشان هميشه دست به دعا باشيد و
رزمندگان اسلام را يارى كنيد و بدانيد اينكه خداوند ياريمان كند تا انقلاب را
بيشتر يارى كنيم و مورد رحمت درگاه مقدس ايشان قرار بگيريم. آرى! مي گذرد سريع تر
از باد سريع تر ازسرعت نور ، سريع تر از هر چه كه فكرش را بكنيم. آرى! عمر به سرعت
زياد مي گذرد و ما در غفلت بسيار سنگين آنرا طى مى كنيم. آرى! همانطور كه گردش و
حركت كره زمين را به ظاهر حس نمى نمائيم. گذشت عمر را نيز باور نداريم. خرابى
سنگين زندگى اكثريت ما را گرفته چرا كه گذشت زندگى عمر را فرا رسيدن مرگ را خودمان
نمى دانيم اينهمه مرگ ديگران را از نزديكترين هم بستگان تا افراد بيگانه ديده ايم
اما افسوس كه مرگ خود را هيچگاه نزديك نمى دانيم در حاليكه مرگ انسان ها را در
سنين مختلف از چند ماهگى كه ناتوان بودند تا سنين جوانى و سنين پيرى كه هر يك بر
اثر عوامل مختلف همچون مرض و تصادف مرده اند را ديده ايم اما هيچگاه اين فكر را
نكرده ايم كه روزى ما هم بايد دنيا را ترك نمائيم.
آنچنان زندگى مي كنيم كه گويا قراراست عمرى ابدى داشته باشيم با اينكه همه مى دانيم كه روزى مرگ فرا مى رسد اما نسبت به رسيدن زود يا دير آن در غفلت هستيم. به شكلى به دنيا چسبيده ايم كه گويا يقين داريم كه تا مدتها زنده ايم ما وقت آنرا داريم كه اشتباهات خود را جبران نمائيم اگر باورمان بيايد كه عمر در حال گذشتن است و معلوم نيست كه در هر لحظه مرگمان فرا برسد و زندگى مان به انتهاى خود برسد هيچگاه اين همه مشكل براى خود در دنيا ايجاد نمى كنيم و به هيچ وجه به اين شكل به دنيا دل نمى بنديم و زندگى را وسيله اى قرار مى دهيم تا بهتر با مرگ مواجه شويم ، و هرگاه آمادگى بيشتر با مرگ مواجه شده به حضور خداوند بزرگ برسيم.
عزيزان! آيا تا به حال فكر كرده ايد كه با اينكه ما خود را مسلمان مي دانيم با اينكه خود را شيعه ائمه مى پنداريم. چرا فرق است ميان زندگى ما با ايشان البته من نمى گويم كه ما هم مى توانيم مثل آنها باشيم اما صدو هشتاد درجه اختلاف جاى شگفتى است. حداقل يك مقدار شباهت زندگى مان به زندگى ائمه مى بايست داشته باشد اگر پيرو ايشانيم، اگر ما پيرو ايشانيم، اگر دنبال رو ايشان هستيم. اگر براى نمونه ما خود را پيرو حضرت على (ع) مى پنداريم چرا حضرت على آن چنان و ما اين چنان هستيم. چرا حضرت على در آن مقام والا با آن زندگى خدايى و ما در اين همه فساد ها هستيم؟! مگر نه اينكه خدا يكى است؟! مگر نه اينكه خداى يكتا براى تمامى بندگان خدا مي باشد. اگر خدا يكى است چرا زندگى افراد اين همه تفاوت دارد. اگر خداى على خداى ما هست چرا زندگى ما با زندگى ايشان اين همه تفاوت دارد؟ مشخص است چون حضرت على با وجود خود با قلب خود خدايش را شناخته حضرت على درك كرده به يقين رسيده است و هيچگاه گناه نمى كند خداى حضرت على ناظر اعمالش هست كه هيچگاه به دست گناه نمى رود اما ما چرا اينقدر گناه مى كنيم اگر ما خدا را ناظر اعمال خود مى دانيم چرا با اين حال به دنبال گناه مى رويم؟! خداى على توانا است على (ع) به هيچ كس احتياج ندارد و به جز درگاه خدا به هيچ كس اعتنائى نمى كند به جز خدا و به هيچ كس دل نمى بندد، به هيچ قدرتى احتياج ندارد و به هيچ قدرتى پناه نمى برد جز قدرت خدا چون قدرت مطلق خدا را درك كرده و يقين دارم كه خدا قادر است و بالا تر از هر قدرتى است اما اگر خداى ما هم اگر ما هم خدا را قادر مى دانيم. قدرت مطلق مي دانيم چرا اين همه به ديگران به ا ين قدرتهاى پوشالى دل بسته ايم و اينقدر چاپلوسى مى كنيم به خاطر كوچكترين مسئله اى در زندگى به سوى افراد ديگر پناه مى بريم. به سوى ديگر قدرتها پناه مى بريم و مى خواهيم بوسيله ايشان زندگى خود را حل نمائيم اگر خداى ما همچون خداى على مهربان است چرا ما دل به يك سرى عوامل دنيايى گول زننده بسته ايم.
على (ع) يقين دارد كه محبت مطلق خداست. دوست مطلق خداست. معشوق حقيقى خداست و به خاطر اين است كه دل به خدا مى بندد و از هر گناهى دورى مى كند. خدا يكى است اما چرا ما عشق حقيقى را دوستى حقيقى را خدا نمى دانيم و به سوى او نمى رويم براى اينكه اعمال ما اخلاق ما فرق دارد. هر كس هر قدر اخلاق اسلامى داشته باشد به خدا نزديكتر است و همانقدر از گناه دورتر تا زمانى كه انسان غرق گناهان مي باشد نمى تواند حقيقت را ببيند و تا حقيقت را نتواند ببيند هيچگاه نمى تواند به مقام اصل خدا پى ببرد و بيشتر به او نزديكتر گردد. ما هم اگر خود را شيعه على (ع) مي دانيم ماهم اگرخود را رهرو ايشان و ديگر ائمه مى پنداريم مي بايست اخلاق اسلامى داشته باشيم. آخر مگر مي شود ما غرق دروغ و غيب ها و تهمتها و فسادها ى اخلاقى باشيم و به خدا هم نزديك شويم. هيچوقت تا زمانى كه از گناهان دورى نكنيم به خدا نزديك نمى شويم لذا عبادت را لذت نزديكى به خدا را لذت دوستى با خدا را هيچگاه درك نمى كنيم تا انسان به خدا نزديك نشود نمى تواند دوستى و علاقه او را درخود ايجاد كند. هركس هر قدر به خدا نزديكتر باشد همان قدر هم علاقه و محبت او را در خود بيشتر مى بيند. آرى! ما هم اگر مي خواهيم شيعه واقعى براى حضرت و ديگر ائمه براى خدا باشيم مي بايست بيشتر از گناه فاصله بگيريم و بيشتر كارهاى اخلاق اسلامى را درخود ايجاد نمائيم تا زمانى كه انسان از ناپاكى ها از فساد دورى نكند قدرت و توانائى آنرا ندارد كه به سوى خدا حركت كند انسان هر گاه مي خواهد به سمت قصدى حركت كند مي بايست يك سرى وسائل و قدرت آنرا داشته باشد انسان براى حركت به سوى خدا تا زمانيكه از ناپاكى ها از فسادها دورى نكند و اخلاق اسلامى نداشته باشد نمى تواند خود را به خدا نزديكتر كند.
اولين شرط براى ايجاد اخلاق اسلامى همان توكل به خدا و اميد به لطف و كرم آن حضرت مي باشد، حال مي بايست چكاركنيم بمانيم يا حركت كنيم در ميان انحرافات و فسادها و كجرويها باقى بمانيم تا مرگ به سراغ ما بيايد و با ذلت تمام ما را به سوى خدا ببرد و يا اينكه حركت كنيم حركت به كدامين سمت از كجا به كجا.
آرى! حركت جدا شدن از عوامل فساد و جدا شدن از گناهان جدا شدن از علاقه هاى بي جا جداشدن از وابستگى هاى به اين دنيا دور شدن از حكومت نفسانى بيرون آمدن از زير سلطه حكومت نفس بر انسان و حركت به سوى خدا، حركت به سوى پاكيها، حركت به سوى اينكه خدا بر ما حكومت كند اگر بمانيم به چه اميد بمانيم، آيا با خبر هستيم كه چقدر زنده ايم و بگوئيم كه بعدا جبران مي كنيم آيا كسى هست ضمانت كند كه ما سالها زنده بمانيم و در طول اين سالها بتوانيم اشتباهات و خطاهاى گذشته مان را جبران كنيم.
آيا كسى هست كه تضمين كند هر آن مرگ به سراغ ما نمى آيد؟! يقينا كسى نيست كه چنين تضمين براى انسان بنمايد پس يك راه مي ماند و آن حركت به سوى خدا و حركت به سوى پاكيها اما ما چه وسيله اى اول توكل به خدا دوم اميد به لطف و كرم وتلاش براى رسيدن اين راه . خدا بارالها هر قدر فكر كردم ديدم دليلى نمى بينم كه بخواهم بمانم خوب كه به زندگيم نگاه مى كنم مي بينم كه هر قدر از زندگى ام مي گذرد گناهانم زيادتر ميگردد ، خطاهايم بيشتر مي شود. خدايا! مى دانى كه اگر تو دستم را نگيرى كه اگر تو به من لطف نكنى بيشتر گناه خواهم كرد و هرگز نمى توانم از گناه دورى كنم.
خدايا !ديگر نمى خواهم زندگى همراه با گناه داشته باشم لذا يك راه برايم مى ماند آن به سويت حركت كنم اما خوب كه نگاه مي كنم مى بينم در خود چنين توانائى و قدرتى نمى بينم كه بتوانم به سويت گام بردارم.
خدايا ! انجام گناهان داشتن خطاها و انحرافات باعث گشته كه نتوانم قدرت آنرا داشته باشم كه به سويت گام بردارم. دل مي خواهد بيايم اما توانائيش را ندارم راه برگشت ندارم چون اگر برگردم گناهم زيادتر از تواناى آمدن را هم ندارم چون ضعف دارم ناتوانم يك راه برايم مى ماند و آنهم اين است كه به درگاه مقدست التماس كنم و خواهش و تمنا كنم كه اى خداى بزرگ كه اى خداى مهربان اى خدا لطف كن و دست مرا بگير و مرا به سوى خود ببر. خدايا! من هيچگاه در زندگيم به اين نمى نازم و نمى گويم كه چقدر در جبهه بوده ام مى دانم كه اينهمه ناخالصى ها در كارهايم بوده من فقط به لطف و كرمت نازم. خدا! تو دست مرا گرفته اى و دراين جبهه آورده اى. خودت هم دست مرا بگير و مرا به سوى خود بخوان.
خدايا! تلخى روزگار را درك كرده ام. خدايا! تلخى گناهم را چشيده ام. خدايا! در اين دنيا احساس تنهائى مي كنم. خدايا! احساس غربت عجيبى بر روى سينه ام سنگينى مي كند. دلم مي خواهد اين بار مرا هم بخوانى ، چقدر از دوستان و عزيزانم در كنارم شهيد گشته اند ولى من هنوز مانده ام. خدايا! به هر آنچه كه مى خواهى راضى هستم نمى دانم اين بار مرا زنده مي خواهى بگذارى و يا اينكه مراهم زنده بگذارى و يا اينكه مرا هم چون گدائى به سويت خواهى برد اما اين را يقين مي دانم كه اگر مرا زنده بگذارى و دستم را نگيرى باز گناه مي كنم چون مي دانم كه توانائى انجام اخلاق اسلامى بوجود آوردن اعمال نيك را در خود ندارم.
خدايا! مرا ببخش از اينكه نتوانسته ام برايت بنده اى مناسب باشم. خدايا ! به جان تمامى ائمه قسم مي دهم كه گناهان مرا ببخش و مرا هم بسوى خود بخوانى خدايا! خدايا! ديگر نمى خواهم در ميان اين همه گناه بمانم دلم مي خواهد مرا پاك كنى و به سوى خود بخوانى. خدايا! ديگر آرزوى اين كه خونم را در اين راه بريزم تا بتوانم با توكل بر تو با ريختن خون گناهانم را پاك كنم، خدايا! صدايم گرفته، غم تمامى وجودم را احاطه كرده است.
همه عزيزان تك تك رفتند اما من هر بار زنده برگشتم و ديدم كه باز به دنبال گناه رفتم. خدايا! ديگر مي خواهم به سويت بيايم.
پدر و مادر عزيزم! از اينكه يك عمرى شما را اذيت كرده و از ابتدا نتوانستم برايتان فرزندى لايق باشم معذرت مى خواهم. پدر و مادر عزيزم شما خودتان خوب مي دانيد كه عشق رسيدن به خدا و عشق به شهادت هميشه در من بوده و خوب مي دانيد كه من آنقدر به گدايى درگاهش می پردازم تا او مرا قبول نمايد چه دير و چه زود و مى بايست كه من به گدائى خود برگزيده مي شدم لذا ناراحت نباشيد پدر ومادر عزيزم شما شرايط انقلاب را بسنجيد خوب نگاه كنيد ببينيد چه كسانى در اين انقلاب به شهادت رسيده اند و چه رنج هائى به پاى اين انقلاب نثار كرده اند.
پدر و مادر عزيزم! اگر خوب توجه كنيد اگر به كربلاى امام حسين به دقت بنگريد مى بينيد على اكبر امام حسين با آن عظمت و با آن ارزش در راه امام حسين فدا مى گردد.
پدر و مادر عزيزم!
من كه هيچگاه نمى توانم خود را با على اكبر بسنجم و مى بينيد كه اين جان در مقابل
اين مسائل تقريبا هيچ است.
پدر و مادرعزيزم! اگر انشاءالله با لطف ائمه و معصومين و خصوصا لطف امام حسين (ع) و حضرت زهرا سلام ا... عليها خدا مرا بر گدائى خود قبول كرد و مرا مورد رحمت قرار داد و شهادت را نصيب من كرد هيچگاه ناراحت نباشيد و هر وقت خواستيد گريه كنيد به ياد امام حسين (ع) گريه كنيد.
به ياد كربلاى امام حسين به ياد شهداى مفقودالاثر گريه كنيد
اگر جنازه ام آمد هر جا كه خواستيد دفن كنيد و اگر جنازه ام نيامد و خدا خواست و
اين لطف را به من كرد من هم مي روم تا به جمع شهداى بى مزار بپيوندم و از آشنايان
و برادران و خواهرانم هم عذر مى خواهم كه نتوانستم برادر و فرزند و آشنايى مناسب
براى ايشان باشم از تمامى دوستانم از اينكه نتوانستم با اخلاقى بهتر با ايشان
برخورد كنم عذر مي خواهم و السلام .
منبع:
پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری