نامه های به یادگار مانده از دوکوهه و فکه
نویدشاهد البرز؛ شهید «محمد شهبازی خانی» فرزند «ابراهیم» و «فاطمه» می باشد که در سال 1348، در شهر کرج چشم به جهان گشود. وی تحصیلات خود را تا مقطع دوم راهنمایی ادامه داد و در دوران دفاع مقدس برای دفاع از وطن جامه رزم به تن نمود و در خاکریزهای جبهه دلاورمردانه از شرف و کیان خود دفاع کرد تا اینکه سرانجام در بیست و هفتم فروردین ماه 1362، در منطقه فکه جان بر پای آرمان خود نهاد و در جوار امامزاده محمد کرج پیکر زمینی او آرامید و روح بزرگ و ملکوتیش به لقا الله پیوست.
از شهید گرانقدر«محمدشهباز خانی» نامه هایی در دست ما به یادگار مانده است که حال و هوای آن روزهای دفاع مقدس را تداعی می کند و مطالعه آنها خالی از لطف نمی باشد:
سلام به خانواده عزیزم
امیدوارم که حالتان خوب باشد و این سال نو را به خوبی و خوشی بگذرانید و این عید و سال نو را در راه بهتر کردن انقلاب اسلامی بکوشید اگراز حال من خواسته باشید به امید خدا حالم خوب است و دعاگوی شما هستم.
ما در پادگان دوکوهه هستیم و دراینجا هستیم تا وقتی که شب حمله فرا رسد و به جبهه برویم . شاید همه ما را به «چنانه » بفرستند فعلا که درپادگان دوکوهه هستیم اگر به چنانه رفتیم برایتان نامه می دهم.
امیدوارم نامه قبلی من به دستتان رسیده باشد یادتان نرود یک عکس برایم بفرستید. به تمام فامیلها و بستگان سلام را برسانید و بگویید که من را ببخشید که نتوانستم از شما خداحافظی کنم. برای ما و تمام رزمندگان صدر اسلام دعا کنید که این دعاها هست که ما را به پیروزی می رساند. سنگر مساجد را محکم نگه دارید تا دشمن به شما ضربه نزند. دعای توسل و دعای کمیل را برگزار کنید.
می بخشید که سر شما را درد اوردم برایم نامه بفرستید. والسلام
شعری برای مادرم؛
بعد از من ای مادر دیگر مکن زاری
رفتم کنم اینکه از دین حق یاری
در پای نخل این خونم شود جاری
سرباز اسلام گشتم فدا مادر
بعد از نماز خون پیش خدا مادر
ازسوز دل برخوان هر شب دعا مادر
خواه از خدا انکه ای باوفا مادر
یاری کند ما را در راه دین داری
اید به قربانگاه سرباز حزب اله
جان بر کفش باشد عشق لقاءاله
دارد چون من رهبر یار و وفا داری
سوم اسفند ماه 1362
***************************
به نام خداوند بخشنده مهربان
با عرض سلام بر خانواده عزیزم و با عرض سلام بر شهدای راه حقیقت، امیدوارم که حالتان خوب باشد و با ایمانی سرشار در راه مستحکم کردن انقلاب اسلامی بکوشید. اگر از حال من خواسته باشید؛ به امید خدا حالم خوب است و دعا گوی شما هستم. امیدوارم نگران من نباشید. اینجا جایمان خوب است و خوب به ما می رسند. امیدوارم که نگران من نباشید چون اینجا مثل خانه مان است و فرقی با خانه ندارد.
اینجا همه مثل برادریم و مکان مقدسی است و انسان را می سازد. دایی محمود هم اینجا با ما هست ما سر نماز بودیم که دایی محمود گفت: فردا صبح به کرج می خواهم بروم اگر می خواهی نامه بفرست
من هم الان ساعت ده است که برایتان نامه می فرستم. دو نامه دیگر هم برایتان فرستادم شاید به دستتان رسیده باشد. برایم نامه بفرستید اگر دایی محمود می خواست باز هم به جبهه بیاید نامه را به او بدهید تا زودتر به دست من برسد.
اگر می توانید دوربین عکاسی را که مال علی داداش هست. وقتی دایی محمود به جبهه می اید، به او بدهید تا برای من بیاورد تا در اینجا عکس بیندازیم. متشکرم . به تمام خانواده سلام می رسانم اقاجون. مامان .علی داداش. مرضیه خانم .حمید دایی و ابجی فرشته و غلام و علی اقا و محمد کوچولو و معصومه کوچولو و به تمام فامیل سلام می رسانم. امیدوارم که مرا می بخشید که با شما خداحافظی نکردم و دیگر مزاحم شما نمی شوم خیلی هم خسته هستم. خداحافظ والسلام نامه تمام
نهم فروردین ماه 1362
یادتان نرود یک عکس تکی برایم بفرستید.
شهبازخانی
***************************
به نام خداوند بخشنده مهربان
با عرض سلام به خانواده گرامی و عزیزم. امیدوارم که حالتان خوب باشد و با خوبی و خوشی عید را بگذرانید، اگر از حال اینجانب حقیر خواسته باشید حالم خوب است و دعاگوی شما هستم، ای پدر و مادرم امیدوارم که از من راضی باشید و من را حلال کنید و اگر از من ناراحتی دیدید من را ببخشید. ای مادرم ناراحت نباش چون فرزندت راهی را می رود که حسین ها و علی اکبرها و علی اصغرها و حبیب ابن مظاهرها رفتند.
از همه بستگان و اشنایان حلالیت می خواهم. امیدوارم همه خانواده و بستگان از من راضی باشند که خداوند هم از من راضی باشد. خانواده عزیزم من الان در اندیمشک پادگان «دوکوهه» هستیم. فعلا در اینجا هستیم هر وقت حمله شروع شد و نیرو لازم شد ما را به خط اول جبهه می فرستند. امروز می خواهند ما را تقسیم بندی کنند. خوب جای معلوم نیست که اینجا پادگان دو کوهه هستیم یا به جبهه هر وقت که نیرو لازم شود ما به جبهه اعزام خواهیم شد. اگر خواستید نامه بفرستید به این ادرس نامه بدهید.
اندیمشک پادگان دو کوهه لشگر رسول اله تیپ معلوم نشده گردان خیبر طبقه پنجم برسد به دست برادر شهباز خانی
راستی من یک عکس تکی خودم می خواهم برای کارت، اگر خواستید برایم نامه بدهید یک عکس هم همراه نامه بفرستید. دیگر عرضی ندارم جز دوری شما. الان ما را می خواهند اعزام کنند دیگروقت ندارم بیشتر برای شما نامه بنویسم. بیست و نهم اسفند ماه 1361
والسلام
***************************
با عرض سلام به پیشگاه حضرت ولی عصر و نائب بر حقش امام خمینی
و با عرض سلام به محیط گرم خانواده؛ امیدوارم که حالتان خوب باشد، خوب ما را نمی بینید خوشحال هستید و می گویید محمد نیست و ما راحت هستیم دیگه با غلام دعوا نمی کند... اگر از حال من خواسته باشید به امید خدا حالم خوب است و محتاج دعای شما هستم اگر دعاهای شما نبود رزمندگان نمی توانستند به پیروزی برسند و خواهشی که دارم در دعاهایتان رزمندگان را دعا کنید.
کلامی با برادر کوچکم غلامرضا ؛
امیدوارم که حالت خوب باشد و درسهایت را به خوبی انجام بدهی و اخر امتحان و اخر سال به خوبی قبول شوی. غلام جان! ما را نمی بینی خوشحال هستی امیدوارم که از من راضی باشی که خدا هم از من راضی باشد.
و کلامی با پدر و مادرم؛
امیدوارم که حالتان خوب باشد و نگران من نباشید. ای پدرم و ای مادرم امیدوارم مرا ببخشید شما را در خانه اذیت می کردم و حرف شما را گوش نمی کردم. الان قدر شما را خیلی می دانم و از راه دور دست و پای شما را می بوسم و بر این بوسه افتخار می کنم. امیدوارم که من را حلال کنید.
از طرف من از تمام فامیل ها حلالیت بطلبید. راستی نامه شما به دستم رسید و من را خیلی خوشحال کرد باز هم برایم نامه بدهید. دیگر عرضی ندارم جز دوری شما از راه دور سلام به خانواده و فامیلها می رسانم. آقاجون، مامان، علی داداش، مرضیه خانم، حمید و غلام و علی اقا و ابجی فرشته و محمد و معصومه کوچولو و غیره و از طرف خودم از همه شما حلالیت می طلبم.
و کلامی با برادرم حمید؛
امیدوارم
که حالتان خوب باشد. حمید جان! نامه ات در تاریخ بیستم فروردین ماه 1360، به دستم
رسید و خیلی خوشحال شدم که به زیارت «امامزاده هاشم» رفتی. حمید
جان! اگر از حال من خواسته باشی به امید خدا خوب است. راستی
حمید اسفندیار و قادر باقری پیش ما هستند.دیگر
عرضی ندارم خانواده
عزیزم امیدوارم مرا ببخشید که نمی توانم برای همه شما نامه بدهم امیدوارم مرا
ببخشید. والسلام
دوم فروردین 1362