نامه به یادگار مانده شهید؛ اینجا کربلاست...
نوید شاهد البرز؛ شهید گرانقدر« حمیدسلمانیان مدبر» فرزند
«یحیی» در سال 1331، در شهر « مراغه» چشم به جهان گشود. وی با شغل خیاطی امرار
معاش می کرد که در دوران جنگ تحمیلی وی پا به عرصه جهاد نهاد و در سمت زرمنده ای
غیور به عنوان آرپی چی زن در منطقه عملیاتی فکه در بیست و ششم فروردین ماه 1362،
در «پایگاه مقداد» به درجه والای شهادت نایل آمد و تربت پاک شهید در بهشت زهرای
تهران میعادگاه عاشقان و عارفان پاکباخته می باشد.
بسمه تعالی
به خدمت پدر و مادر عزیزم برسد؛
پس از تقدیم عرض سلام امیدوارم که همیشه درسایه خداوند متعال وصحت و سلامت بوده باشید اگر می خواهید از احوالات من حمید باخبر باشید الحمدالله به لطف پروردگارسلامتی حاصل است و جای هیچ گونه نگرانی دربین نیست فقط نگرانی من ازطرف شما عزیزان می باشد.
پدر و مادرعزیزم من که این نامه را می نویسم الان نشستم خانه نادر و بهروز و ابراهیم و رباب خانم هم اینجاست و با بچه هایشان دورهم نشسته ایم می گیم ومی خندیم. کلا ازطرف من نگران نباش ان شاالله این حمله راشروع بکنیم و باپیروزی با دست پر به خانه می آییم. و آن قدری که کردی همه مان دسته جمعی با رباب خانم با تمام بچه هایشان اگر راه کربلا به امید پروردگاربازشد قربانی رامی کشیم و جشن میگیریم. شما همیشه دعا گوی تمام رزمندگان باشید. چنانکه رزمندگان هم همیشه دعا گوی شما خانواده رزمندگان هستند .
پدر و مادر عزیزم اینجا کربلاست و همیشه امام حسین و امام زمان را همیشه درهمه حال حس می کنیم و خیلی ها درظاهرامامشان را می بینند یعنی آنجا جبهه حق علیه باطل است آنجا میدان امتحان است امتحان تمام مسلمین هرکس ازاین امتحان قبول شد خدا آن بنده اش رادوست خواهد داشت.
الان که ما آنجا شب و روز با خدای خود راز و نیاز می کنیم امتحان می دهیم انشاالله که ازاین امتحان قبول شویم.من به دیدن شماعزیزان خواهم َآمد یعنی کربلا را آمدیم آزاد کنیم قدس را آمدیم آزاد کنیم.
ایشان این عبادت را خداوند ازتمام رزمندگان قبول بفرماید شما هم همیشه دعاگوی تمام رزمندگان باشید. پدرومادر عزیزم تا به حال ما درآنجاکارمی کردیم یعنی جوابگوی این خون شهداباشیم. ان شاالله کاری می کردیم یعنی حمله شروع شد و پیروزشدیم.
آن موقع به دیدن شما عزیزان خواهم آمد سلام من را به پدر و مادرم و عیالم و به معصومه مرتضی و علی آقا و به خواهرعزیزم و مهران رضا و مریم و نجیبه و اصغر سلام دارم و به خانواده «اروج علی» دختر دائیم قادر و عادل و تمامی بچه هایشان به خصوص امیر و مجید سلام دارم و همیشه سلامتی شما عزیزان را از امام زمان خواستارم .
دیگرعرضی ندارم ان شاالله بعد از پیروزی با دست پر به دیدن شما عزیزان خواهم آمد و نامه شما درمورخه هفدهم فروردین ماه 1362، به دستم رسید.
چنانچه از سلامتی همه تان با خبر شدیم. خیلی خوشحال شدم. جواب این نامه را زودتربنویسید. مادرعزیزم و پدرعزیزم هرموقعی که نماز می خوانید با خلوص نیت به تمام رزمندگان دعا کنید. تا آن آرزویی که داریم کربلا بازبشود همه ما با خوشحالی به زیارت امام حسین و حضرت ابوالفضل العباس برویم و قربانی را آنجا بکشیم و رباب خانم به تمامی شماسلام دارد میگویدآن زمانی که مادرازروی نادر روبوسی کرده من هم ازروی حمیدت بوسیدم نگران نباش خداحفظشان کند انشاالله موقعی که به تهران آمدیم به دیدن شماخواهم آمد خدانگهدارتان و تمام بچه هایش نادر ،ابراهیم بهروز وخانم هایشان تک تک و بچه هایشان به تمامی شماعزیزان سلام می رسانند و سلامتی شما عزیزان را ازخداوندمتعال خواستارند.
منبع:
پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری