در سالروز شهادت شهید «صفت الله خرم جاه» منتشر می شود؛
گفت که محال است که پشت به دشمن کنم و تا سر حد شهادت مقاومت کرد و با اصابت تیر مستقیم به ایشان به فیض شهادت نائل آمد.
روایتی برادرانه از «تک تیراندازی» که تا پای جان ایستاد

نوید شاهد البرز؛ شهید «صفت الله خرم جاه» فرزند«رضوان الله» در خانواده­ای مذهبی در روستای «بستان» دیده به جهان گشود. دوران تحصیلی خود را در دبستان ابتدایی روستا شروع کرد و با مهاجرت به «پل کردان» در این روستا به ادامه تحصیل پرداخت و با شروع جنگ تحمیلی ایشان به عضویت بسیج کرج درآمد و در بسیج کانون کرج مشغول به دفاع از دستاوردهای انقلاب اسلامی شد و عضو حقوق بگیرهای بسیج کرج بود. ایشان در یک اعزام سه ماه به مرزهای جنوب شرقی کشور در مبارزه با سوداگران مرگ و مواد مخدر مبارزه کرد و بعد از اتمام ماموریت از سیستان و بلوچستان با ثبت نام در اعزام نیروی سپاه کرج به جبهه­ های حق علیه باطل اعزام شد و در منطقه عملیاتی شمال فکه در «عملیات والفجر یک» یا مقدماتی در تاریخ بیست و دوم فروردین 1362، شهید و جاویدالاثر گردید. نام ایشان جزء مفقودین بود تا اینکه بعد از جنگ در سال 1373، پیکر ایشان پیدا و به خانواده تحویل داده شد.

روایتی برادرانه از لحظه شهادت شهید «صفت الله خرم جاه»

بسم الله الرحمن الرحیم

از قول یکی از همرزمان شهید درباره شجاعت شهید «صفت الله خرمجاه» در «عملیات مقدماتی والفجر» در منطقه عملیاتی «شمال فکه»، روایت می کنم که شهید «صفت الله خرمجاه» به عنوان تک تیرانداز در گردان یاسر از لشگر حضرت رسول در اوج عملیات که اکثر بچه ­ها شهید یا مجروح شده بودند ایشان مشغول تیراندازی و مقاومت در برابر دشمن بعثی بود و به شدت تیراندازی می کرد. وقتی دیدند که تانکهای دشمن نزدیک شده است با آرپی جی به سوی تانکها شلیک می کرد. من به ایشان گفتم که بچه ­ها به عقب برگشتند بیا ما هم برگردیم. گفت که محال است که پشت به دشمن کنم و تا سر حد شهادت مقاومت کرد و با اصابت تیر مستقیم به ایشان به فیض شهادت نائل آمد ان شاءا... با شهیدان کربلا محشور گردد.

اینجانب فرامرز خرمجاه برادر شهید صفت الله خرمجاه خاطراتی از برادر شهیدم در دورانی که با او بودم دارم که به عرض می رسانم. شهید صفت اله بسیار مظلوم بود. اخلاق خوبی داشت از همان کودکی روزه می گرفت. نماز می خواند. کسی را اذیت نمی کرد. خوش قلب و مهربان بود در کارهایی که داشتیم به من بسیار کمک می کرد. به دیگران غریبه یا فامیل کمک میکرد. عشق و علاقه زیادی به حضرت امام داشت. همیشه چند تا از عکسهای امام در جیبش بود. به خاطر این علاقه از بدو تشکیل بسیج به فرمان حضرت امام وارد بسیج شد. چند بار می خواست به جبهه اعزام شود و پدرم به خاطر سن کم او جلوگیری می کرد. او جلو پدرم گریه می کرد و خواهش می کرد که اجازه بدهد او اعزام شود ولی پدرم مخالفت می کرد و می گفت: تو هنوز بچه هستی تا اینکه با اصرار زیاد او و گریه کردن­ هایش پدرم رضایت داد به مدت سه ماه به سراوان در سیستان و بلوچستان اعزام شود و در سراوان با استکبار جهانی و سوداگران مرگ مبارزه می کرد.

بعد از اتمام سه ماه ماموریت به خانه برگشت و بعد از ده روز به جبهه جنگ حق علیه باطل اعزام شد و در عملیات «والفجر مقدماتی» در فروردین ماه 62، به فیض شهادت نائل شد و به مدت یازده سال به عنوان جاویدالاثر یاد می شد و ما در حسرت این بودیم او را ببینیم ولی با اتمام جنگ و بازگشت اسرا دیگر ناامید شدیم.

ولی پس از چند مدت گروه تفحص سپاه پاسداران پیکر شهید را در منطقه عملیاتی پیدا کردند و توسط بنیادشهید به خانواده ما تحویل داده شد. شهید در وصیت نامه خود بسیار سفارش کرده بود که امام را تنها نگذارید از انقلاب اسلامی حمایت کنید. پیرو ولایت فقیه باشید. جبهه­ها را خالی نکنید و همیشه در صحنه باشید تا دشمن هوس خاک و مال ما را نداشته باشد. امیدواریم که ما هم پیرو راه شهیدان باشیم و به وصیت آنها عمل کنیم.

فرامرز خرمجاه

منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده