وصیت شهید به یاران بسیجی اش
نوید شاهد البرز؛ شهید گرانقدر « عباس افشار رضایی» فرزند «محمد علی» و « نساء» در سال 1345، در شهر کرج چشم به جهان گشود. وی در حالیکه محصل بود به عنوان بسیجی جان بر کف به دفاع از کشور برخاست و رشادت ها و دلاورمردیهای فراوان در عرصه دفاع مقدس از خود به جانهاد و سرانجام در چهاردهم فروردین ماه 1366، در عملیات نصر در منطقه عملیاتی ماووت به منتها درجه از اخلاص و خلوص نیت رسید و جان خود را به جانان تقدیم و به آرمانهای خود جامه عمل پوشاند. پیکر پاک شهید برای همیشه جاوید الاثر باقی ماند.
شهید مذکور در وصیت نامه مدبرانه خود چنین بیان کرده است:
بسم الله الرحمن الرحيم
بارخدايا!
تو آگاهى كه تلاش و پيكار ما از آن جهت نيست كه به جايگاه و قدرتى برسيم و يا چيزى
از كالاى بى ارج دنيا را به چنگ آوريم بلكه از آن جهت است كه نشانه ها و پرچم هاى
دين تو را برافرازيم و در شهرهاى تو شايستگى را پديد آوريم تا بندگان محروم و
ستمديده تو امان يابند و ستمگران به كيفر برسند. اين بنده، حقير و كوچك تو اى خداى،
بزرگ خوشحالم كه جان بى ارزش خود را نثار قرآن مى كنم و افتخار مى كنم كه در اين
راه به شهادت مى رسم و اما شما اى منافقين، از خوابى برخيزيد كه پس از پيروزى
انقلاب اسلامی و شهرت و نام سازمان را به عنوان شخصيت و مقام به خود مى
چسبانيد، از شما مى پرسم آيا براى رضاى
خدا يك شب و يا حتى يك ساعت براى اين ملت محروم و ستمديده پاسدارى داده ايد؟!
به
عنوان يك برادر دلم مى سوزد براى عده اى از جوانهاى پاك و ساده كه منافقين از خدا
بى خبر آنان را منحرف كرده اند. برادر و خواهر مسلمان چقدر مى خواهيد در اين
گمراهى بمانيد تا كى مى خواهيد كوركورانه از اين خدا بى خبران كه خون مردم مظلوم
را بدون دليل بر زمين مى ريزند اطاعت كنيد و شما اى مردم امروز بايد امام خود را
بشناسيد چون مى خواهند روحانيون مبارز را از بين ببرند و باز مثل رضا خان بر مردم حاكم باشند و هر كس را ديدند با مجلس شوراى
اسلامى و با روحانيت مبارز و اصيل و به قول امام عزيزمان با روحانيون مبارز و خوب
كار دارند و مخالفت مى كنند و با هر وسيله كه مى توانيد جلويشان را بگيريد و شما
اى بسيجيان! اى آينده قرآن! اى وارثان خون حسين (ع) !شهيدان جبهه! و مظلومان شهر! قدر
خود و رهبر عزيز را بدانيد و از خدمت به قرآن و اسلام و محرومين تا آخرين قطره هاى
خون دريغ ننماييد و درمقابل سختيها همچون كوهى استوار مقاومت كنيد و بدانيد كه ابا
عبدالله در روز قيامت شفيع و فرياد رس شماست و اما شما اى پدر و مادر عزيز و گرامى
از اينكه عمرى براى من زحمت كشيده و شب را به صبح رسانيده ايد تشكر و قدردانى مى
كنم شما عمرى در تربيت و رشدم كوشيديد و فرزندى تربيت كرديد كه در پايان عمرش در
راه خدا به حمايت خدا و سركوبى قدرتها و قانونها قدم به ميدان گذاشت و تنها سرمايه
اش كه جانش مى باشد كف دستش گذاشته چون مشترى اين ميدان خداست و از شما مى خواهم
برادرانم را در جهت راهى كه مى رفته ام تربيت نماييد و هرگز ناراحتى به خود راه
ندهيد.
پدران و مادران ديگر را تشويق كنيد كه فرزندانشان را از سقوط در منجلاب گناه
نجات دهند و به راه خدا كه راه نجات است هدايت كنند و از شما پدر و مادر عزيزم مى
خواهم كه دست از امام عزيز و ياران امام برنداريد و هميشه در صحنه باشيد.
ان شاءالله خداوند به شما صبر و اجر عظيمى عنايت بفرمايد و اميدوارم كه گناهان مرا
ببخشيد و مرا حلال كنيد. برادرانم اميدوارم كه در آينده يك رزمنده خوب و سرباز
لايقى براى حضرت ولى عصر (عج) باشيد. ان شاءالله كه در تمام كارهايتان موفق باشيد و
برادر خود را حلال كنيد و شما خواهران عزيزم از اين كه در اين مدت نتوانستم كار
خوبی و حق برادرى را ادا كنم شرمنده ام.
اميدوارم كه هميشه راه زينبى داشته باشى و از اين راه خسته نشوى و سعى كنى هميشه در زندگى روى پاى خود بايستى و از خدا يارى بخواهى و در زندگى همچون زينب كارى زينبى كنى و ادامه دهنده راه حسين باشيد و تنها خواهش من از شما اين است كه حجاب اسلامى را كاملا رعايت كنى همچنان كه كرده اى و در آخر مى گويم كه اين برادر كوچك و حقير خود را هم حلال كرده باشى. از طرف من از كليه فاميلها و آشنايان و دوستان بسيجى مخصوصا از «على معصومى» و بچه هاى محل خداحافظى كنيد و حلاليت بطلبيد و اگر جنازه ام آمد مرا در گلزار «امامزاده محمد» دفن كنيد. اگر شد مى خواهم در كنار قبر سيد «حميد دهقانى» مرا دفن كنيد. بار ديگر از شما پدر و مادر و برادران و خواهرم مى خواهم كه مرا ببخشيد و حلالم كنيد.
ما در ره عشق نقض پيمان نكرديم
گر جان طلبد دريغ از جان نكنيم
ما پشت به سالار شهيدان نكنيم
ما در ره دوست جز سر و تن ندهيم
در بستر ناز ميل مردن نكنيم
ما پيرو مصطفى لشگر شكنيم
در
معركه ها پشت به دشمن نكنيم
منبع: پرونده فرهنگي شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنري