وصیت شهید برای «مخاطب خاص»
نویدشاهد البرز: شهید «ابراهیم شهبازی» فرزند دوم خانواده بود که در اول زمستان 1347، در یکی از محله های جنوب تهران چشم به جهان گشود. مادر بزرگش که زنی مومن و متقی بود ابراهیم نهاد.
شهید «ابراهیم شهبازی» کم کم پا به عرصه درس نهاد و از همان آغاز تحصیل شاگرد ممتاز کلاس بود. در دوران راهنمایی که مشغول به تحصیل بودند کم کم ریشه های انقلابی در مردم ریشه دواند و او فعالیت به سزایی در پیروزی انقلاب داشت. بعد از پیروزی انقلاب عضو بسیج شد و یکی از نیروهای فعال بسیج بود اما او به این قانع نبود و می گفت انقلاب افراد با سواد و متخصص می خواهد تا بتواند اسلام را به جهانیان معرفی کنند و کشور را از وابستگی به بیگانگان برهاند و او در رشته مهندسی صنایع در دانشگاه آزاد اسلامی کرج قبول شده و با تلاش شبانه روزی درسش را می خواند و با نمرات بسیار عالی پیشرفت می کرد تا اینکه جنگ علیه کفر در جبهه ها شروع شد. او دیگر طاقت نیاورد و همچون پرنده ای که از قفس آزاد شده باشد راهی جبهه ها شد. او همیشه می گفت: اسلام واجبتر از درس می باشد. در طول مدت حضورش در جبهه سه بار به مرخصی آمده اما بار آخر چهره اش بسیار نورانی و دلنشین شده بود. او از همه افراد خانواده خداحافظی کرد و رفت اما طولی نکشید که در شلمچه در عملیات کربلای پنج همچون لاله های دیگر پرپر شد و به ندای حق لبیک گفت و شربت شیرین شهادت را همچو شهدای گوارا نوشید.
شهید« ابراهیم شهبازی» وصیت پر بار خود را با آیه ای مبارکه از سوره «الصف» آغاز می کند و گویی می خواهد همه را از اهمیت و ارزش جایگاه جهاد و شهادت آگاه کند. شهید در وصیت نامه پرفیض خود برای فرزندش هم وصیتی دارد که متن کامل این وصیت نامه در ادامه مطلب می آید:
بسم الله الرحمن الرحيم
«سوره مبارکه الصف آیه چهار»
إِنَّ
اللَّهَ يُحِبُّ الَّذينَ يُقاتِلونَ في سَبيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُم بُنيانٌ
مَرصوصٌ﴿۴﴾
خداوند کسانی را دوست میدارد
که در راه او پیکار میکنند گوئی بنایی آهنیناند!
«السلام عليك يا اباعبدالله السلام عليك يا بن رسول الله السلام عليك يابن فاطمهالزهرا السلام عليك يا انصار دين الله »
خدایا! مرا به خاطر اعمال ناپسندم و لغزشهایم در زندگی ببخش و مرا به راه راست هدایت فرما.
خدایا! راهم را راه شهیدان قرار بده.
خدايا! بار گناه بر دوشم سنگينى مي كند كمرم از شدت گناهانم خم شده است. قلبم از كثرت گناهان تيره شده است و صورتم از شدت نافرمانى امر مولايم خجلت زده و شرمسار است.
خدايا! معبود من با وجود اين همه گناه در كمال ذلت و سرافكندگى و خجلت با خضوع و خشوع عرض مىكنم. الهى العفو العفو ...
بار الها! هزاران بار شكرت را به جاى آوردم كه اين همه نعمت به بنده حقيرت عطا فرمودى.
هر چند مىدانم شكر يكى از آنهمه را هم به جا نياوردم و باز شكرت را به جا مىآورم كه نعمت شناخت وظيفه و عمل به آن در حد توانم عطا فرمودى و وظيفه بزرگ دفاع در راه اسلام را از زيان گهربار امام بزرگوار شنيديم و راهى جبهههاى نور شدم. تا اينكه وظيفهام را به جا آورم و هيچ چيز ديگر باعث حركت من نشد و از درگاه بي كرانت مىخواهم. اگر در انگيزهام ذرهاى شرك و ريا دخالت داشت به بزرگيت آنها را ببخش و در اداى اين وظيفه هدفم قرب به باريتعالى است و اگر وجود بزرگوارش مصلحت مىداند كه من شهيد شوم و يا زنده بمانم و خدمت كنم. تسليم امرش هستم ولى از درگاهش مسئلت دارم اگر قرار است شهيد شوم در كمال شجاعت و در نبرد شجاعانه با دشمن شهيد شوم و اگر قرار است زنده بمانم لحظهاى بنده حقير را به خودم وامگذار.
ملت بزرگوار به شما عرض مى كنم كه راه كمال يك چيز است ولا غير. براى نزديكى به خدا بايد واجبات را انجام داد و محرمات را ترك كرد و بزرگترين وظيفه فعلا دفاع از اسلام است. فرمانبردار امام باشيد و از كيان اسلام دفاع كنيد چون نمى خواهم زياده گويى كرده باشم. در چند جمله مي گويم كه اگر امام فرمان داد كه داخل آتش شويد اين كار را انجام دهيد چون اين مسئله را از ائمه معصومين آموختيم.
و اما شما خانواده عزيزم، همسرم عزيزم شما گردن من زياد حق داريد و مى دانم با توجه به دستورات اسلامى حق شما را ادا نكردم بنده را حلال كنيد و اميدوارم كه در آخرت بتوانم آنچه را كه انجام ندادم شفاعتت را انجام دهم.
و اما پسر عزيزم مهدى جان! هر چند نمى توانى حالا ارزش كار پدرت را درك كنى و وصاياى مرا انجام دهى ولى اين جملات را براى آينده ات می نویسم، در زندگيت با ايمان و شجاع باش اگر مى خواهى از تو راضى باشم درست را خوب بخوان و در اين كار نيتت رضاى خداوند بزرگ باشد.
مى خواهم شما طلايه دار خون شهيدان باشى با مادرت خوب رفتار كن. اگر مادرت پيش تو بود حرفش را گوش كن و جاى خالى مرا پر كن و نگذار احساس ناراحتى كند. امام زمانت را بشناس. از سربازان مولايت باش مبادا خلاف اسمت باشى تو مهدى هستى حواست را جمع كن كارى كنى كه لياقت هم اسمى آقا را داشته باشى. اما پدر بزرگوارم شما حق بزرگى بر گردن من داريد نتوانستم فرزند خوبى برايتان باشم و در پيرى خدمتگزارت باشم ولى خودت مى دانى كه حضرت زين العابدين (ع) مريض هم كسى را نداشت و همه جوانانش را در راه احياى دين خدا فدا كرد. ان شاءالله روز موعود جبران مى كنم.
و اما خواهران عزيزم هميشه در زندگى استوار و ثابت قدم باشيد و مانند فاطمه (س) و زينب (س) در مشكلات خم به ابرويتان نياوريد. در غم از دست دادن برادرتان بيش از خدا ناراحت باشيد با زينب كبرى همدردى كنيد.
برادران عزیزم کارتان را فقط برای رضای خدا انجام دهید در زندگی کوشا باشید و صبور متاسفانه حق فرزندی را در قبال والدین و برادران را در قبال برادران و دوستی را در قبال دوستان ادا کنم پس مرا همه حلال کنید مرا در بهشت زهرا دفن کنید همان جائی که «حسین مقدسی» و بسیاری از دوستانم دفن شده اند. به امید برافراشته شدن پرچم «لا اله الا الله » در سراسر گیتی والسلام.
مصيبت وارده بر حضرت زينب (ع) را بگرييد در زندگيتان خدا را
فراموش نكنيد و با همسر و فرزندم خوش رفتارى كنيد و اما تمام كسانيكه بر گردن من
حق دارند اقوام دور و نزديك و دوستان و
آشنايان شرمنده ام از اينكه نمى توانم از فرد فردتان حضور حلالى بطلبم ولى از شما
عزيزان مى خواهم كه حقير را ببخشيد و اگر بى حرمتى كردم به بزرگوارى خودتان بنده
حقير را عفو نماييد.
منبع: پرونده فرهنگي شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنري