پیروی از خطّ امام و پشتیبانی از ولایت فقیه در کلام شهید
نوید شاهد البرز: «شهيد مجيد درگاهي» در روز ششم دی ماه 1341 در يك خانواده مذهبي و متدين ديده به جهان گشود. دوران كودكي در كنار خانواده خود سپري نمود و براي ياد گرفتن علم و دانش وارد مدرسه شد و به تحصيل پرداخت، همچنان به درس ادامه داد تا سال سوم نظري كه مصادف بود با قيام هاي مردمي عليه رژيم منحوس پهلوي و شهيد عزيز هم از هيچ كاري دريغ نمي كرد و به فعاليت بر ضد رژيم مي پرداخت، در پي پيروزي انقلاب اسلامي ايران به فرمان رهبر كبير انقلاب وارد بسيج شد و به دفاع از كيان هستي و دستاوردهاي انقلاب اسلامي كه ثمره خون هزاران شهيد عزيز بود پرداخت .
در پي شروع جنگ تحميلي به سوي ميدان هاي جنگ شتافت و به مقابله با كفر ستيزان پرداخت تا اينكه سرانجام در تاريخ دهم مرداد سال 62 در عمليات والفجر 2 در منطقه عملياتي حاج عمران بر اثر اصابت تركش به درجه رفيع شهادت نائل گرديد. پیکر پاکش در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.
بسم الله الرحمن الرحیم
و نگویید به آنها که کشته شده اند در راه خدا مردگان بلکه زندگانند ولیکن در نمی یابید. (بقره/154)
وصیّت نامه خود را در حالی که شور و هیجان و عشق به الله سراسر وجودم را فراگرفته می نویسم.چه زیباست پرواز بسوی الله و چه شورانگیز است پر گشودن بسوی معبود آنقدر به جبهه می روم و می جنگم تا شهید شوم.
سخن اول با پدر و مادر عزیزم: با سلام به خدمت پدر و مادر گرامی ام که واقعا در حق من و دیگر برادرانم و خواهرانم زحمت کشیدند و از آنها عذر می خواهم که گهگاهی صدایم را به روی آنها بلند کردم و از آنها می خواهم که مرا حلال کنند. و همیشه در خطّ امام بوده و پشتیبان ولایت فقیه باشند.
سخن دیگر با برادران: از آنها نیز می خواهم که همچون سابق به فعالیتهای خود ادامه دهند. در ضمن اگر توانستیم به امید خدا و همّت رزمندگان راه کربلا را بگشاییم و حتما بدانید که محسن و دیگر برادران اسیر را آزاد خواهیم کرد ولی اگر نتوانستیم سلام مرا به او برسانید و به او بگویید که واقعا دوستش داشتم.
سخنی با خواهرم:خواهرم! همچون گذشته حجابت را حفظ کن و در پیشبرد اسلام در بین خواهران کوشا باش.
سخن دیگرم با اهل فامیل این است: بیاید تو را به خدا کمی فکر کنید و ببینید که چرا سیاوش و من حقیر به این راه رفتیم؟ چون این راه حق است و رضای الله در آن نهفته است و با گام برداشتن در این راه خدا از ما راضی شده و بسوی خود برده است.
سخن دیگرم با برادران بسیجی: نکند خدایی نکرده پشت امام را خالی نمایید که امام خمینی چشم امیدش به شما دوخته است که اگر این کار را بکنید اسلام را بی حامی و پشتیبان گذاشته اید و در این باره خداوند هرگز شما را نخواهد بخشید و از شما اهالی محل و آنهایی که مرا میشناسید عاجزانه می خواهم که بسیج و مسجد را خالی نگذاریدو در پایداری و انسجام آن کوشا باشید. من در زندگیم چیزی از مال دنیا نداشتم فقط جانی داشتم که آن را هم در راه خدا دادم تا با جان خود توانسته باشم دِینی را که از اسلام عزیز به گردن داشتم اَدا کنم.
خداوندا! تنها این راه را انتخاب کردم که شاید سهمی در این جنگ داشته باشم و کار خیری انجام داده باشم. هدف من پیروزی و در نهایت رسیدن به الله و شهادت در راه اوست.در ضمن اگر فیض شهادت نصیبم گشت آنانکه پیرو خط سرخ امام خمینی نیستند و به ولایت او اعتقاد ندارند بر من نگریند و بر جنازه من حاضر نشوند اما باشد که شهدا آنان را نیز متحوّل سازند و به رحمت الهی نزدیکشان کند و در صورت شهادتم مرا در بهشت زهرا دفن کنید.
و در آخر نیز سلام مرا به رهبر عزیزم و تمام برادران و دوستان و آشنایان برسانید و بگویید که از همه التماس دعا دارم.و من الله توفیق حقیر مجید(امیر)درگاهی62/5/07
شهیدان را به نوری ناب شوییم درون چشمه ی مهتاب شوییم
شهیدان همچو آب چشمه پاکند شگفتا! آب را با آب شوییم؟
مباداخویشتن را واگذاریم امام خویش را تنها گذاریم