گفتگوی اختصاصی با نایب الشهید پدر «شهید مجید قربانپور»/ پیاده روی اربعین همگام با شهدا
نویدشاهد البرز:
در اربعین امسال هم مانند سالهای گذشته «حسین دوستان طلبیده شده» به درگاه لبیک گویان به سوی دیار معشوق خود پر پرواز گشودند . عده ای برای گرفتن حاجت و از سر ارادت فراوان با پای پیاده به این دیار غریب و شهید رفتند . هر کدام نایب زیاره شهیدی بودند . آری امسال شهدا هم به کربلا رفتند. کربلایی که در کلامشان بارها گفته شده بود که آرزویشان آزادی زیارت مولایشان است. خانواده شهدا مشتاق تر از همه زوار از پیرو جوان راهی این راه شدند.
آقای «قربان پور» پدر شهید «مجید قربان پور» هم زائر هر ساله این راه است که با همسفرانش پیاده پا به خاک مطهر کربلا می گذارد.
سفری که این خانواده و همراهانشان در پیش دارند،سفریست که عاشقان بسیار دارد. پدر شهید«مجید قربان پور» ازبه سهولت مهیا شدن مقدمات سفرش چنین بیان می کند:
ما سیزده نفر بودیم که سفر زیارتی ما از ششم آبان ماه 1396،شروع شد و از کرج به طرف مرز مهران حرکت کردیم و از مرز مهران وارد عراق شدیم. به مرز که رسیدیم با مینی بوس به طرف کاظمین رفتیم و یک شب در کاظمین اتراق کردیم به حرم مطهر دو امام بزگوار رفتیم زیارت کردیم و نماز خواندیم. شب را در کاظمین به سر بردیم.
فردای آن روز به طرف سامرا به راه افتادیم. به سامرا رفتیم با اینکه می گفتند: سامرا خطرناک و داعش ممکنه حمله و بمب گذاری کند اما ما گوش هایمان کر و چشم هایمان کور فقط در طلب یار می رفتیم و از «سامرا» شبانه به طرف «نجف» را افتادیم . وقتی به «نجف» رسیدیم اوضاع هوا خیلی خراب بود و آنقدر گرد و خاک بود که چشم چیزی را نمی دید.
چهار شب در نجف ماندیم و ما به عشق زیارت رفته بودیم و این مسایل اصلا به چشم ما نمی آمد. چهار روز با زیارت مولی در نجف به ما خیلی خوش گذشت و حال روحانی عجیبی داشتیم سبک بال و رها بودیم . از نجف به طرف کربلا راه افتادیم.
پیاده رویی ما از نجف به طرف کربلا شروع شد و برای پیاده روی از نجف تا کربلا دو مسیر وجود دارد که یکی معروف به «طریق جدول» است و حدود سی کیلومتر دورتر از راه معمولی است و معمولاً علما از قدیم تاکنون از آن مسیر می روند؛ ولی ما از راه معروف که همان جاده اصلی ماشین رو نجف تا کربلاست، رفتیم که حدود 85 کیلومتر است. در بین راه نجف و کربلا زوار از تیره و تبارفرهنگ های مختلف که هر کدام ارادتی خاص در دل خود نسبت به مولایمان حسین داشتند. از نوزاد گرفته تا پیر زنهای هفتاد ساله و جوانهای خوشتیپی که پا برهنه بودند و ویلچر یهایی که مشتاق رسیدن بودند و کسانی که قربانی می کردند هر چه در طبق اخلاص داشتند، از گوسفند و غذا تا ایثار محبت و صمیمیت ها ... بسیار دیدنی بود.
همه با همه وجود عشق به سرور و سالار
شهیدان را نشان می دادند. همه شهدا در راه با ما بودند تصویر شهدا بر قامت زوار چشم نوازی می کرد به گمانم روح بزرگ آنها هم در این راه سالهاست که با ماست.
به نزدیکی کربلا رسیده بودیم همه پاهایمان بی رمق و بی حس و تاول زده که بی خود از خود می رفتند. بر کربلا که مشرف شدیم چشمانمان به گنبد طلایی حضرت ابوالفضل افتاد همه خستگی از تن ما فرو کش کرد و جان تازه ای در ما دمیده شد و اشک شوق بود که می ریختیم و می رفتیم. امسال با اینکه خیلی شلوغ بود ما چسبیده بودیم به زریه امام حسین و اگر کسی یکبار پیاده به زیارت کربلا برود دوست دارد هر سال برود.
به کربلا که رسیدیم . جای اسکان نداشتیم. به کسی بر خوردیم که ما ار به پارکی راهنمایی کرد و وقتی به آن پارک رسیدیم متوجه شدیم که آن پارک را استان البرز گرفته است و چهار پنج روز در کربلا ماندیم.
مقدمات سفر ما هر سال به خواست خداوند فراهم می شود و ما به زیارت امام حسین می رویم اما امسال سعادت این را یافتیم که با پای پیاده به زیارت امام حسین برویم. توانی در تن نداشتیم که پیاده برویم فقط کمک شهدایی بود که ما را نایب خود کرده بودند کمک انها راه و مسافت را برای ما آسان و راحت کرد. رفت وآمد ما دوازده به طول انجامید.
خاطره اولین زیارت آقا را هرگز فراموش نمی کنم جنگ تمام شده بود و صدام گفته بود خانواده شهدا می توانند به زیارت کربلا بیایند و ما برای اولین بار با همسرم و عده ای دیگر از خانواده شهدا به زیارت امام حسین رفتیم . به حرم که رسیدیم حس و حال وصف نشدنی بود . حرم را برای ما خالی کرده بودند . سال 1368 بود شش ماه بعد از جنگ ما توانستیم به آرزوی خودمان که پا بوسی امام حسین(ع) بود برویم . به یاد دارم صدام هم یک شب ما را برای شام دعوت کرد ولی ما نپذیرفتیم و گفتیم: غذای صدام از گلوی ما پایین نمی رود.
آخرپیام/