به دخترم بگویید ...
نامه ای از شهید « امیر نو بهاری ثابت» به دخترش نازنین:
به نازنين دروغ نگویید، نگویيد كه من به سفر رفته ام، نگویيد من از سفر باز خواهم گشت نگوئيد زيباترين هديه را برايش به ارمغان خواهم آورد. به نازنين واقعيت را بگوئيد ، بگوئيد به خاطر آزادي تو هزاران خمپاره دشمن سينه پدرت را نشانه رفته اند. بگوئيد خون پدرت بر تمام مرزهاي غرب و جنوب كشورش پريشان شده است. بگویيد موشكهای دشمن انگشتان پدرت را در موسيان، سينه پدرت را در شلمچه، چشمان پدرت را در هويزه، حنجره پدرت را در ارتفاعات الله اكبر، خون پدرت را در رودخانه بهمنشير و قلب پدرت را در خونينشهر پرپر كردهاند اما هنوز ايمان پدرت در تمامي جبههها ميجنگد.
به نازنين واقعيت را بگوئيد؛ بگذاريد قلب كوچكش ترك بردارد و نفرت هميشه اي از استعمار در آن بدواند. بگذاريد نازنين بداند كه چرا عكس پدرش را بزرگ كرده اند. چرا افسانه كه مادرش است ديگر نخواهد خنديد. چرا گونههاي مادربزرگش هميشه خيس است . چرا پدربزرگش موهايش سفيد شد و هر وقت او را مي بيند گريه مي كند. چرا محبت ديگران نسبت به او زياد است و چرا پدرش ديگر به خانه برنمي گردد. بگذاريد نازنين به جاي بازي به جاي ترانه و آهنگ گوش كردن وصيت نامه پدرش را بخواند. بگذاريد نازنين تاريخ جهانخواران را مطالعه كند تا نفرت بيشتري نسبت به امپرياليسم و استعمار داشته باشد.
به نازنين دروغ نگوئيد نمي خواهم آزادي دخترم قرباني نيرنگ جهانخواران باشد. مي خواهم دخترم دشمن را و امپرياليسم و استعمار را بشناسد و خلاصه به نازنين بگوئيد كه من شهيد شده ام و شهيدان زنده اند اللهاكبر ...به خون غلطيدهاند اللهاكبر ...
بگذاريد دخترم به تنهايي به خون شهيدان هويزه بينديشد و در همين جا تو را به خداي بزرگ مي سپارم بدان كه تا آنجا كه نفس داشتم اسمت بر لبم بود و يادت در مغزم .
جمعه 28 /12 /60 يك روز به عيد سال1361
قربان تو شهيد ناكام امير نوبهاري