عروس من شهادت است
نویدشاهد البرز:
شهید«یونس حمیدی» که نام پدرش«حسن » و نام مادرش« طاهره می باشددر سال 1346، در تهران به دنیا آمد و در دوران جنگ تحمیلی در جبهه جنگ از وطن خود دفاع کرد و در نابودی قاچاقچیان در زاهدان مجاهدت زیادی کرد. در زرمایش که در «عظیمیه» کرج در بیست و سوم آبان ماه 1365، از طرف بسیج برگزار شد، به شهادت رسید و مزار این شهید عزیز در « عظیمیه » کرج می باشد.
شهید گرامی «یونس حمیدی» در وصیت نامه خود چنین می نگارد:
بسم الله الرحمن الرحيم
بسم الله و بالله و فى الله و الى الله و فى سبيل الله و من الله و عليه توكلت و هو ارحم الراحمين من المومنين رجال صدقوا ما عاهدو الله عليه، فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلو تبديلا .
به نام الله پاسدار حرمت خون شهيدان و يارى دهنده مستضعفان و با درود و سلام بر تمامى پيامبران الهى از آدم تا خاتم و رهروان آنان از خاتم تا كنون و با درود فراوان بر امام عصر (عج) و نايب بر حقش امام خمينى بت شكن زمان، رهبر شكست ناپذير انقلاب خونبار اسلامى و امت شهيد پرور ايران و خانواده محترم شهدا و مفقودين جبهه هاى جنگ .
بار الها ، تو را سپاس مى گويم زيرا كه حقيقت عشق را به من آموختى و در اين درياى موج غرقم ساختى تو را سپاس مى گويم كه تمامى زنجير هايى را كه نفسم بروجودم كشيده بود گسستى و تنها طوق بندگى خودت را بر گردنم آويختى. تو را سپاس مى گويم زيرا تو تنها شايسته سپاسى.
خدايا! چه زيباست زندگى در راه تو و شهادت براى دين تو چه زيباست در مقابل تو به خاك افتادن و چه زيباتر به خون غلطيدن. خدايا! بار الها تو شاهد باش كه تنها در راه تو قدم برداشتم و تنها در مقابل تو بخون غلطيدم. كه تو جانم را خريدى اگر چه متاعم خيلى خيلى ناچيز بود ولى تو خود فرمودى و وعده كردى اين متاع را طالبى، چنانچه با حسين نيز چنين كردى و حسين را هم همچون كالا و متاعى پر ارزش و گرانبها طلبيدى و سيد و سالار شهدا ناميدى .
ان الله اشترى من المومنين انفسهم و اموالهم و بان لهم جنه یقاتلون فی سبیل الله .خداوند از مؤمنان، جانها و اموالشان را خریداری کرده، که (در برابرش) بهشت برای آنان باشد؛ (به این گونه که در راه خدا پیکار میکنند، میکشند و کشته میشوند) عاشوراى خونين حسين (ع) ،روزى كه ظهرش به همچون ظهرهاى ديگر بود و آفتابش نه همچون روزهاى ديگر . خورشيد ابديت اشعه سو زانش را همچون شعله هاى آتش خون بر زمين مى تابانيد ،در صحراى نينوا، در كنار شط الفرات ، خميهگاه حسين در مقابل خيمه گاه يزيد و ياران حسين در مقابل لشكريان يزيد صف آرايى كردند و لحظه انتخاب فرا رسيده است يا حسينى باش يا يزيدى باش.
من حقير راه حسين را گرفتم و دنبال آن رفتم اگر شهادت اين هديه الهى نصيبم شد. آنانكه راه شهادت را انتخاب نكرده اند مرگ آنان را انتخاب خواهد كرد. تو اى معشوق من، مرا منت نهادى كه بهترين راه تكامل را انتخاب نمايم زيرا كه عشقت ولوله اى عجيب در وجودم شعله ور ساخت و شهادت را نصيبم كردى كه تنها راه نجات خود از آتش دوزخ بود فقط چشيدن شهد شهادت مى دانم يا حسين اى آموزگار شهادت و اى سوخته شعله هاى سركش عشق به الله به تو اقتدا كردم و تو شاهد باش كه همچون قافله سالار اين كاروان هستى ،اى پروردگار من ، مرا به اين كاروان متصل بفرما ، الهى و ربى من لى غيرك .خداوندا! من جز تو كسى را ندارم .
كلامى با پدر و مادرم :
از خجالت و ناراحتى شرم دارم كه از شما در مقابل اعمالم پوزش مى طلبم زيرا اعتراف مى كنم كه خيلى ناراحتى و مزاحمت بر شما ايجاد كردم. خيلى نافرمانى كردم. هر چه گفتيد برعكس آن را انجام دادم . ولى ان شاء الله به يارى پروردگار و به يارى امام زمان (عج) شما از تقصير بنده حقير بگذريد زيرا ناگفته به جبهه اعزام شدم و اين امر من حقير واجب گشته بود اميدوارم كه مرا حلال كنيد زيرا دين اسلام در خطر بود پس بايد مى رفتم و از دين خدا حراست مى كردم . پس پدر و مادرم هرگز برايم گريه نكنيد زيرا من راه حسين (ع) را مى روم پس براى حسين (ع) و على اكبر حسين (ع) بگريید كه در صحراى كربلا سر در بدن نداشت و راهى كه من رفتم بازگشت ندارد. پس اى برادرانم اگر به من حقير شهادت نصيبم شد برايم گريه نكنيد زيرا دشمن منتظر ناله هاى شماست پس با صبر خودتان مشتى محكم بر دهان ياوه گويان شرق و غرب بزنيد. برادرانم! من آرزوى بوسيدن قبر شش گوشه امام حسين (ع) را داشتم و باز كردن راه كربلا بود و با خانواده شهدا به ديدار امام حسين مى رفتم اميدوارم كه راه كربلا باز شود همگى با هم به كربلا برويد و اگر شهادت نصيبم شد و راه كربلا باز شد برويد و ياد همه شهيدان را گرامى بداريد و بگوييد همه شهدا آرزوى بوسيدن قبر شش گوشه ات را داشتند.
اى امام حسين (ع) اى سالار شهيدان پس از عوض من نيز زيارت كنيد ولى وقتى كه وصيتنامه را مىنويسم خيلى خوشحال هستم زيرا به ديدار معبود خود مى روم و در جمع رزمندگان اسلام هستم و به خاطر اينكه دين اسلام پايدار باشد، قدم در اين راه گذاشتم و جان بى مقدار خويش را در اختيار خدا گذاشتم .
عروس من شهادت است زيرا كه به جاى نقل و نبات بر سر ما در جبهه تير مى بارد و ساق دوشهاى من شهيدانى هستند كه در دو طرف من افتاده اند و در لبشان لبخند نقش بسته است.
برادرانم اميدوارم من حقير را ببخشيد و حلالم كنيد و از طرف من از تمامى دوستان و آشنايان و فاميلها و همسايه ها يك به يك حلاليت بطلبيد و اگر جنازه اى ازمن باقى ماند جنازه ام را از محل تشيع كنيد تا چشم دشمنان اسلام كور شود و نبيند و به برادران عزيزم مى گويم كه به مردم بگوييد جبهه ها را خالى نگذاريد و راه شهيدان را ادامه دهيد اين يك وصيتنامه نيست بلكه اين يكى از نكته هايى كه در دانشگاه كربلا يادگرفته ايم پس مرا حلال كنيد. اگر خواهرم پرسيد: برادرم كجاست؟ بگوييد رفته كربلا باز مى گردد و به او نگوييد كه برادرت شهيد شده است زيرا كوچك است و دل شكسته مى شود اگر سميه پرسيد عمويم كجاست بگوييد رفت به ديدار خدا اميدوارم سرتان را درد نياورده باشم .
والسلام من الله التوفيق و عليه التكلان . امام را دعا كنيد. 5 /11 /62 به اميد زيارت كربلا
منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری