آغاز وصیت شهید با کلام مولایش
نوید شاهد البرز:
«شهيد امانا... ابراهيمي» در تاريخ دهم خرداد 1345، در روستاي «پنجك
» استان مازندران متولد شد و لبخند شوقي را بر لبان پدر و مادرشان نشاند. وقتي
ايشان نه سال داشت خانواده ايشان به كرج عزيمت كرده و در اين شهرستان مقيم شدند.
اين شهيد بزرگوار داراي فضايل اخلاقي بسيار بوده از آن جمله اطاعت از امر پدر و
مادر در هر شرايطي بود كه اين امر لازمه سعادت دنيوي و اُخروي ميباشد.
ايشان فردي صبور و متين و خوشاخلاق بود كه در فاميل زبانزد خاص و عام بود و به مسايل معنوي اهميت بسياري ميداد به همين دليل ايشان با عضويت و فعاليت در بسيج بار ديگر به نداي پيشواي خود لبيك گفت. اين شهيد عزيز كه انشاءالله بتوانيم راه ايشان را ادامه بدهيم، محصل سال دوم راهنمايي كه در تاريخ بیست و ششم شهریور ماه 1361،به جبهههاي نبرد حق عليه باطل اعزام شد و پس از 45 روز مبارزه با دشمنان قسم خورده اين انقلاب در تاريخ یازدهم آبان ماه 1361، به فيض رفيع شهادت نائل گرديد و نام پاكش در فهرست برگزيدگان حق تعالي قرار گرفت و پیکر پاک و شریفش در گلزار شهدای جاده چالوس به خاک سپرده شد.
شهید « امان اله ابراهیمی » در وصیت نامه اش چنین می نویسد:
«واني لا أرى الموت إلا سعادة والحياة مع الظالمين إلا برما»
«همانا مرگ را جز خوشبختى و سعادت نميبينم و زندگى كردن با ظالمين و ستمگران را جز نكبت و خوارى نمي شمارم.» امام حسین(ع)
پدر جان! انشاء الله مرا مى بخشيد و از بديهاى من چشم پوشى مى كنيد و خدمت مادر گرامى سلام عرض نموده و وصيت من به شما مادر گرامى اين است كه مرا ببخشيد.
مادر جان! شما براى من خيلى زحمت كشيده ايد شبها تا صبح نخوابيده ايد تا اينكه من به اين سن و سال رسيده ام بلكه در آينده بتوانم جبران كنم ولى من جز اذيت و آزار كارى نكرده ام، اميدوارم مرا عفو کنی.
مادر عزيز! من گناهانم خيلى زياد است من بارم در آخرت خيلى سنگين است لااقل شما من را عفو كن - خدمت برادران و خواهرانم سلام عرض نموده و از آنها مى خواهم كه مرا عفو نمايند و همچنين از خواهران خود فاطمه و ربابه مى خواهم كه آنها نيز مرا ببخشند از ربابه مى خواهم كه درسش را خوب بخواند ضمنا از مادرم مى خواهم كه اگر من شهيد شدم براى من گريه نكند چونكه دشمنان اسلام و منافقين شاد و خوشحال مى شوند و كسى كه در راه خدا شهيد مى شود نبايد براى او گريه كرد چونكه كشته شدن در راه خدا بهترين سعادت است و شما هم افتخار كنيد كه يكى از فرزندانت در راه خدا داديد و پدر و مادر عذر مى خواهم كه بدون اجازه به جبهه آمده ام چونكه آمدنم درست مشخص نبود و از حمدالله مى خواهم كه درست درس بخواند تا در آينده فردى مفيد براى جامعه اسلامى بوده وقتى كه من شهيد شدم برادر كوچكم «حمدالله» را به جاى من به جبهه بفرستيد . در پايان زمزمه زير لب بسيجيان در جبهه را مى نويسم.
بسيجى ديده بيدار عشق است* نواى نى نوا دارد بسيجى* صداى آشنا دارد بسيجى* درون جبهه ها مى بينى كه در سر* هواى كربلا دارد بسيجى* حسين اى درس آموز شهادت بسيجى* از تو آموزد شهادت به روى سينه و پشت بسيجى* نوشته يا زيارت يا شهادت بسيجى* ديده بيدار عشق است بسيجى*
پير ميدان دار عشق است خوشا سيماى آن دلدار ديدن حضور حضرت مهدى رسيدن كنار يار در سنگر نشستن سلامى گفتن و پاسخ شنيدن شب حمله *شب از جان گذشتن* شب حمله شب ميثاق بستن* خدا را ديدن و خود را نديدن* بت وابستگيها را شكستن* شب حمله شب ديدار مهدى است به سنگر سركشيدن كار مهدى است * چراغ محفل سنگر نشينان *فروغ روشن رخسار مهدى است زمهدى چون كه ياد آرد بسيجى* به جاى اشك خون دارد بسيجى* از آن مركب نشين جبهه جنگ* حكايتها به دل دارد بسيجى* شب حمله نشان از يار دارد* دل عاشق در آن شب كار دارد* ميان سنگر و دشت و بيابان بسيجى* وعده ديدار دارد* شب حمله شب ميثاق ياران* كه مى بارد گلوله همچو باران بسيجى*
زير لب گويد: خدايا! نگهدارى كن از پير جماران، خداوندا ! به سوز داغداران كه اخلاص و جهاد و پاسداران به صديقان و پاكان سحرخيز به اشك ديده شب زنده داران، خداوندا! به صبر دردمندان به ايثار و جهاد رادمردان، درون جبهه ها رزمندگان را، خداوندا! خودت پيروز گردان .
به اميد پيروزى هرچه سريعتر رزمندگان اسلام بر كفار جهانى و آرزوى طول عمر امام امت والسلام و من الله توفيق «امان الله ابراهيمى »
منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری