نامه دلتنگی ها و وعده و وعیدهای شهید به برادرش
نویدشاهد البرز:
«شهید قربان
بازدار» در سال 1345، در خانواده ایی مومن و مذهبی و زحمتکش در شهرستان کرج دیده
به جهان گشود. دوران کودکی با شور و شعف و هیجان سپری کرد
و پا به عرصه تعلیم و تعلم نهاد و به تحصیل پرداخت.
تحصیلاتش
را تا دوم راهنمایی ادامه داد و ما در همان سالهای اوایل انقلاب در اکثر تظاهراتها
شرکت می کرد. در پیروزی انقلاب اسلامی سهم به خصوصی داشت بعد از پیروزی شکوهمند
انقلاب اسلامی به فعالیتهای خود به طور شبانه روز و مستمر ادامه داد همچون جوانهای
دیگر دارد میدانهای نبرد شد و به همراه دیگر دلیران منطقه جنگی به مقابله به اسلام
و صدامیان که نوکران حلقه به گوش آمریکا بودند پرداخت پس از مدتها جهاد در دفاع در راه خدا سرانجام
در تاریخ سیزدهم شهریور 1363، در منطقه عملیاتی سقز بر اثر اصابت ترکش به درجه
رفیع شهادت نائل گردید و پیکر مطهرش در امامزاده محمد کرج به خاک سپرده شد.
«نامه دلتنگی شهید و وعده وعید شهید به برادرش»
با عرض سلام به حضور منجي عالم و بشريت و امام عصر مهدي موعود و نايب بر حقش امام خميني(ره) و با عرض درود بي كران به تمامي شهداي اسلام از صدر تا كربلاي ايران و با عرض سلام به حضور خانواده هاي تمامي شهداء و مجروحين و معلولين و اسراء و مفقودين و رزمندگان:
با عرض سلام به پدر و مادر عزيزم؛ سلام عليكم؛
بعد از عرض سلام سلامتي شما دو محب را از خداوند متعال خواستارم و خواهانم و اميدوارم كه در زندگي خود هيچ نگراني نداشته باشيد و هميشه سالم و تندرست باشيد.با عرض سلام و سلامتي خدمت خواهرانم و برادرانم عباس‚ منصوره‚ منيژه‚ محمد‚ خديجه‚ پروانه‚ مهدي و هادي اميدوارم كه شما عزيزان هم در زندگي خود هيچگونه نگراني و ناراحتي نداشته باشيد و هميشه سالم و تندرست باشيد. باري پدر و مادرم و همچنين برادر و خواهرانم اگر بخواهيد از احوالات اينجانب فربان بازدار را جويا شويد .الحمد الله سلامتي برقرار است و جاي هيچگونه نگراني در پيش نيست به جز دوري شما عزيزان كه اميدوارم آن هم از بين برود.
باري پدر و مادرم نامه ي پر مهر شما در تاريخ بیست و هفتم تیرماه و پنجم مهرماه به
دست من رسيد. نمي دانيد چقدر از آمدن نامه ي پر مهر شما خوشحال و خوشنود شدم و
خداوند متعال را سپاس گفتم.
پدر و مادرم در نامه ي بعدي كه مي نويسيد يك قطعه از
عكس هاي مهدي و عباس و هادي و محمد براي من بفرستيد چون همان قدر كه آنها دلشان
براي من تنگ شده دل من هم براي آنها تنگ شده است. به مهدي بگوييد كه اگر از اينجا
برگردم هميشه او را با خودم در ماه محرم به بسيج و مسجد مي برم و به تو يك تفنگ مي
دهم و هيچ ناراحت نباش چون برادرت براي خدا به جبهه رفته. پدر و مادرم از اينكه كم
نامه مي دهم بايد مرا ببخشيد چون اينجا امكانات كم است. ديگر عرضي ندارم به اميد
زيارت كربلاي حسيني و باز شدن راه كربلاي حسيني.
ان شاء الله
منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری