وصیت نامه پر بار شهید اهل قلم؛ شهید مجید عسگری
نوید شاهد البرز:
شهید مجید عسگری شهید هنرمند خطاط در وصیت نامه خواندنی و پربارش چنین می نویسد:
بسم الله الرحمن الرحیم
ایاه نستعین انه خیر ناصر و معین
با سلام به پیشگاه یگانه منجی عالم بشریت حضرت ولی عصر (عج) و درود بی پایان به حضور امت همیشه در صحنه یاوران واقعی امام.
بارخدایا! تنها و تنها از خودت شهادت میطلبم که فقط از برای تو شهر و دیار و خانه و کاشانه را ترک کردیم . من و تنها از تو استعانت جستیم و تنها از ولی تو با تمامی وجود از مرز مال تا مرز جان فرمان بردیم.
ایزدا! در زندگانی عشق ورزیدیم و صبر کردیم و پیمان بستیم و عهد کردیم که تا لقاء خدایمان در مرزهای فتح و شهادت دلیرانه به رزمیم و تنها در جهت رضای خدایمان زندگانی کنیم.
عزیزانم! ای یاوران امام در این آخرین لحظات از یکایک شما طلب بخشش می نمایم.
برادرانم! نزدیکانم! از روزی که خود را از تهران این شهر بلاخیز فریبا رنگ، جدا ساختم و به سوی جبهه روان شدم و خود را میان جان برکفانی علی اکبر گونه یافتم، یابنده دنیای دیگر شدم. دنیایی مملو از صفا و صمیمیت ایمان و ایثار.
آری! به جرأت می توانم بگویم که درس چگونه زیستن را از این دلدادگان مساجد و حافظان نشور اسلام آموختم. زیرا اگر جز این می شد طلبی از برایم جز ذلت نمی بود.
آری! با باری از گناه و معصیت یگانه خالق رئوف سوی جبهه آمدم اما یقین دارم که با حضور در کنار اینان که بازوانشان بوسهگاه امام عزیز است، مورد عفو و رحمت قرار خواهم گرفت.
بدین جهت تا اینجا هستم، احساس آزادی و دوری از حصار دارم، آری.
و حالا از شما متقیان مخلص می خواهم که جبهه این معیار سنجش حق از باطل جایی که آیات خدا تبلور عینی میابد را از یاد نبرید و مگذارید خون شهیدان گمنام اینان که نامداران جاودانه تاریخند، بر زمین بخشکد و دین خدا بی یاور بماند برای یاری دین خدا قامت بربندید و اذان فتح سردهید و عزم سفر کنید و هستی خویش را در بوته آزمایش قرار دهید.
آری! عزیزانم اسلام را دین خدای را دین محمد (ص) و دین علی (ع) این اسطوره عدالت را یاری دهید و مبادا که دریغ ورزید و اگر برپا شدید، بدانید (و ان ینصر الله ینصرکم و یثبت اقدامکم) عزیزانم جبهه را جبهههای عشق و ایثار جبهههای توحید و شهادت جبهههای حق علیه باطل را پر کنید و پر کنید بروید و بروید و خالصانه بروید که مسئله اصلی ما جنگ است و مبادا که برای خود بهانه بیاورید :
که بهشت را به بها دهند نه به بهانه (شهید بهشتی)
خوبانم! رها کنید پاک روح بلند پروازتان را از درون قفسهای پوسیده جسم و دیگر بار تولد یابید و بدانید تنها کسانی که هستی خود را در طبق اخلاص گذارند توان صعود به سوی معبود خویش را دارند.
و اما امام این پیر دل سوخته را تنها نگذارید. من و همچون قلب در قفس سینه وجود نگهدارید و لحظهای تنهایش نگذارید و از فرامین او سرپیچی نکنید و در گذر عمر مطیع او باشید.
اطیعوالله و اطیعوالرسول و اولی الامر منکم برادرانم هرگز اذن دخول عاملین نفاق را به درون جمع موحدان ندهید، تمامی دستهایتان را یک دست و تمامی صداهایتان را یکصدا و تمامی دلهایتان را یکدل کنید و برای امام دعا کنید که ما هر چه داریم، از امام داریم و بس هرگز در اجرای احکام اسلام و شک و ریبی به دل راه ندهید و استعانت به آن را در رأس امور قرار دهید و بدانید تمامی مصنوعات مطرحه در زیر سایه اجرای احکام اسلامی به تحقق خواهد رسید. و دوری از آن راهی به سوی ضلالت.
سخنی با پدر و مادر عزیزم
روی سخنم با شماست، ای کسانی که همه وجود تلاش بودید تا شاید فرزندانی خلف تحویل جامعه دهید.
مادرم! ای که برایت جز سرپیچی و عصیان هیچ نداشتم و ای پدرم که تمامی عمر نافرمانیت را داشتم. روی سخنم با شماست اگر اکنون در کنار خوبانی هستم که خالصانه رفتند و نام پر قداست شهید را برخود نهادند، جز لطف بیکران الهی دلیلی ندارد که او درد دردمندان را دوا باشد. و این پذیرش نه در خور من است بلکه فقط از حد بخشش حق تعالی است.
و حالا در فراقم نمیگوییم چه کنید؛ بگریید یا نگریید شاد باشید یا نباشید پذیرای تبریک باشید یا تسلیت اما فقط این را میگویم که کاری نکنید که دشمنان امام را شاد کنید و به آن ورطه نیفتید که در اینجا هم زندگی برایم سخت شود از شما فقط این را میخواهم آن چنان رفتار کنید که خدا می خواهد.
مادر جان! مصطفی را عازم جبهه کن که او برای تو نخواهد ماند و بدان که هر کس به سوی سرنوشت خویش می رود دور از سرنوشت دیگران بگذار که آیندهای روشن برای خود بسازد. باورکن با تمام وجود به مهدی عزیزم غبطه می خورم.
مادرجان اگر خدا خواست و جسدی داشتم به هنگام سنگ گذاری سعی کنید که سنگ قبرم از همان سنگهای معمولی بهشت زهرا باشد و مساوی سطح زمین.
پدرجان که تمامی عمر دوستت داشتم برایم دعا کن و به درگاه خدا طلب مغفرت برایم بنمای و از دوستانم برایم طلب حلالیت کن.
مادر از جان باارزشترم کلمهای از برای ابراز احساساتم پیدا نمی کنم به تو بگویم برایم طلب عفو و رحمت کن و روزی 2 رکعت نماز بگو که مهین برایم بخواند و سعی کنید که شور را از شعور و محبت را از آگاهی جدا سازید و برای هر کدام جایی قرار دهید.
برادرانم روی سخنم با شماست با شما که سراپا محبت هستید با شما هستم و از شما می خواهم که در مسیر انسان ساز اسلام حرکت کنید و انحراف به هیچیک از جناحین نیابید.
عزیزانم! برادرانم! خوبان! ای انسانهای بامحبت با شما هستم، از همه شما طلب حلالیت می کنم و می خواهم که خدا را همیشه در مد نظر داشته باشید. مصطفی جان از نهاء وجودم دوستت دارم.
خواهرانم که همیشه دوستتان داشتم و امید حرکت من در زندگی بودید میدانم نیازی به موعظه ندارید و الگوی وجودی خویش را فاطمه (س) قرار می دهید و می دانم به منظور ارج و پاسداری از خون شهدای اسلام قلعه حجاب خویش را محکم و مستحکم نگاه می دارید و سراپا گوش امام می شوید. می خواهم مرا ببخشید که کوتاهیهای بسیار می کردم و برادری خوب برای شما نبودم روی سخنم با دوستان عزیزم است.
مرتضی (اکبر) مرتضی اشرفی، محمود فرجی، رضا ایمانخانی، مجتبی اکبر مهدی غلامزاده، مجید داودی، جواد طباطبایی .... از همه شما طلب حلالیت می کنم و با صداقت می گویم که می دانم که لیاقت دوستی با شما را نداشته و این فقط لطف و عنایت خداوند رحمان بود که شما را در راه من قرار داد تا اینکه در راه او نبرم و اما از همه شما می خواهم که کمبودهای من را در رابطه دوستی با شما ببخشید و مرا از فاتحه فراموش نکنید.
والسلام
ساعت 20/8 شب 28 /1 /64 قبل از حرکت داخل چادر
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار. الهی آمین
منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری