از خیاطی در کرج تا فتح مهران و شهادت؛ شهید عزت اله رحمانی
نوید شاهد البرز:
"شهيد عزتاله رحماني"
در نهم آبان سال 1345 در يكي از روستاهاي بيجار در يك خانواده مومن و متعهد ديده به اين
دنياي فاني گشود. وي بعد از گذراندن دوران كودكي در دامن مادر مهربان و دلسوز در سن 7 سالگي كه رسيد، جهت
كسب دين و دانش وارد مدرسه شد و تحصيلات خود را تا كلاس پنجم ابتدايي ادامه داده و
بعد در سال 1360 به همراه خانواده به كرج مهاجرت نمود.
برای امرار معاش خود به شغل خیاطی روی آورد تا از این طريق توانسته باشد، امرارمعاش كند و بعد از چند سال كار و تلاش جدي سرانجام با شروع جنگ تحميلي ايشان نيز همانند ديگر جوانان غيور اين مرز و بوم لحظهاي نتوانست، آرام بنشيند و با آموزشهاي لازم از طرف سپاه به عنوان رزمنده ارتش به جبهههاي جنگ حق عليه باطل شتافت. تا اينكه سرانجام در تاريخ 13 /4 /65 در عملیات کربلای یک در منطقه مهران بر اثر اصابت تركش به درجه رفيع شهادت نائل گرديد.
دو وصیت نامه از یک شهید:
بسم الله الرحمن الرحيم
« الذين آمنوا و هاجروا و جاهدوا فى سبيل الله باموالهم و انفسهم اعظم درجه عند ا... و اولئك هم الفايزون » ، آنان كه ايمان آوردند و از اصل خود هجرت گزيدند و درراه خدا يا مال و جان جهاد كردند، نزد خدا مقام بلندى دارند. با درود و سلام بر يگانه منجى عالم بشريت فرمانده كل عمليات رزمندگان اسلام يارى دهنده مستضعفين و در هم كوبنده مستكبرين و برافرازنده پرچم ((لا اله الا الله ))محمد رسول الله، در تمامى جهان، حضرت حجة بن الحسن العسكرى (عج) و نايب بر حق او امام امت و درود و سلام بر رزمندگان جان بر كف جبهه هاى نبرد كه با نثار خون خويش چگونه زيستن و چگونه مردن را به ما مى آموزند و درود و سلام بر مردم هميشه در صحنه كه به حقيقت پشتيبان واقعى رزمندگان هستند. "اللهم ارزقنى الشهادة سبيلك"، بار خدايت الهى معبودا معشوقا شهادتا در راهت را نصيب من بگردان.
بار خدايا! اينك كه در راهت گام برداشته ام حال كه براى سوگند اين آرزويم را برآورده كنى پروردگارا به همان قرآنى كه رسولت نازل كردى قسم، شرمم مى شود كه در روز محشر بدن سرورم حسين (ع) كه در راه اسلام پاره پاره و بى سر باشد و من با كوله بارى از گناه نزد تو بيايم، پس مرگ مرا شهادت قرار بده كه موجب افتخار من است، الهى چگونه مى توانم آسوده باشم و دشمن در خانه من جاى پايش را محكم كند، مردن در بستر اين زمان ننگ است.
اى مردم آرزو دارم كه با چهره اى خونين و بدنى پاره پاره رسول خدا (ص) و حسين (ع) را ملاقات كنم تا در پيشگاه خداوند و شهداى اسلام روسفيد باشم. آرى همچون معلم شهيدم من مى روم تا عليه كفار و منافقين بجنگم و به فرمان امام عظيم الشان حق مستضعفان جهان را از ستمكاران و ياوه گيان بستانم و به جنگ كسانى بروم كه مى خواهند جمهورى اسلامى را سركوب كنند .
من وظيفه دارم در مقابل اين مزدوران بايستم و از اسلام و قرآن كه راهنماى مسلمانان جهان است تا آخرين قطره خونم دفاع كنم ، مردن حق است پس چه بهتر كه در راه خدا و ميهن اسلامى باشد.
بدانيد كه آگاهانه در اين راه قدم نهاده ام و شهيد شدم. پدرجان و مادر جان و خانواده عزيزم براى فرزندتان گريه نكنيد اگر گريه كنيد بنده را ناراحت مى كنيد. پس تنها آرزوى بنده اين است كه شما شاد باشيد. به اميد پيروزى رزمندگان اسلام و ديگر بيشتر از اين حرف براى گفتن ندارم. شما را به خداى بزرگ و مهربان مى سپارم . خدا نگهدارتان باشد .در تاريخ 7 /12 /64كه داريم به عمليات مي رويم .
والسلام
بسم الله الرحمن الرحيم
انا فتحنا لك فتحا مبينا،با ياد خداوند، با نام خدايى كه ما را آفريده و حضرت ابراهيم را از آتش نمرود و يوسف را از چاه نجات داده است، اين وصيت نامه را شروع مى كنم. سلام بر امام زمان و نايب بر حقش امام امت خمينى كبير و سلام بر تمام رزمندگان اسلام و سلام بر تمام شهيدان و خانواده شهيدان، سلام بر ملت كه فرزندانشان را در راه اسلام و دين مكتب قربانى كرده اند.
خداوند بزرگ انسان را يك روز به دنيا مى آورد و همگى خانواده آن خوشحال مى شوند و يك روز هم از دنيا مى برد و همگى آنها ناراحت مى شوند پس چه بهتر است كه در راه اسلام مبارزه كنم و آن روز كه خداوند مى خواهد ما را از دنيا ببرد. در راه خودش شهيد شويم چون شهيد شدن بهتر از آن است كه روى تخت بميريم پس ما بايد از اين اسلام و دين و مكتب از خون هزاران انسان بى گناه كه در اين راه شهيد شدند و اسلام را دوباره زنده كرده اند نبايد بگذاريم از دست برود. پس ما وظيفه داريم كه از اين اسلام و دين و مكتب دفاع كنيم و دراين راه شهيد شويم.
اى برادران نمازتان را سبك نشماريد و هميشه در نماز جماعت شركت كنيد و در نماز جمعه ها شركت كنيد و همين نمازهايتان است كه شماها را به پيروزى رسانده است . چندكلمه هم با خانواده ام صحبت مى كنم، اى پدر بزرگوار عزيزم تو برايم خيلى زحمت كشيده اى شب و روز كار كرديد تا من را به اين سن رسانديد تا برايت كمك باشم و از تو دستگيرى كنم ولى شهيد شدم و نتوانستم كه كمك برايت بكنم، پس بنده را حلال كن . تو اى مادر بزرگوارم! تو شب و روز نخوابيدى و برايم شير دادى و لباسم را شستى و خيلى برايم زحمت كشيدى كه آرزو داشتى، روزى دامادى بنده را ببينى ولى روز دامادى بنده در پيش رفقايم در جنگ بود و شب حجله بنده در آنجا بود.
مادر جان! اميدوارم كه بنده را حلال كنى و برادر بزرگم بسيار تو هم برايم زحمت كشيدى و اين كارى كه ياد گرفته بودم به توسط تو بود و اميدوارم كه برايم حلال كنى و تمام برادران ايرج و جعفر و ابوالقاسم، اميدوارم كه همگى بنده را ببخشيد و خواهرانم همينطور خيلى برايم زحمت كشيده اند بخصوص خواهر بزرگم فاطمه، تو كه زحمت زيادى برايم كشيده ايد و زهرا و ليلا خانم هم همينطور همگى ايشان اميدوارم كه بنده را حلال كنيد و پدر جان از طرف بنده از تمام فاميلها و همسايه ها و از همگى آشنايانم حلاليت بطلب به اميد پيروزى رزمندگان اسلام و طول عمر رهبر كبير انقلاب اسلامى مي خواهم اين وصيت نامه را خاتمه بدهم. خدا نگهدارتان باشد . در تاريخ 15 /1 /65 نوشته شده است.خداحافظ وصيت نامه را با دست خط خودم نوشتهام. دعا هميشگى يادتان نرود.
منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری