هدف ما پیروزی است
"شهيدصفرعلي سعيدي" درسال 1348در روستاي سيرا ازتوابع شهرستان كرج درخانواده اي متدين به دنيا آمد و سپس ازسپري كردن دوران كودكي و با شروع سال تحصيلي به مدرسه شهيدلطفي فعلي رفته و دوره ابتدايي را با موفقيت پشت سرگذاشت .
دوره راهنمايي را به روستاي آسارا رفته و پس ازپيروزي انقلاب و شروع جنگ تحميلي فعالانه در بسيج ناحيه يك به خدمت پرداخت و دركناراين خدمت به تحصيل خود مي پرداخت و دوره دبيرستان رادر روستاي آسارا گذراند. شهيد پس ازپايان امتحانات سال تحصيلي 65ـ64 داوطلبانه عازم جبهه شد(جبهه جنوب)دفعه اول 45روزرفت وبه مرخصي آمد. بعدازپايان مرخصي بازعازم جبهه جنوب شد و به همراه راهيان كربلا درمنطقه مهران به ستيز باكفاربعثي پرداخته ودرتاريخ 27/3/65 درهمان ماهي كه به دنيا آمده بود به درجه رفيع شهادت رسيد.
بسم رب الشهدا و الصديقين
يا ايتها النفس المطمئنه ارجعى الى ربك راضيه مرضيه فادخلى فى عبادى و ادخلى جنتى .
ايمان به خداو يقين به دين حقيقت كه عدل او رنج و تلاش مومنانرا در راه حق و حقيقت وترويج آيين اسلام و احكام پيامبران الهى بى پاداش نمى گذارند و آنان را در مقام قرب خويش در بهشت جاى مى دهند .
با سلام بر يگانه منجى عالم بشريت و نايب بر حقش امام خمينى و فرزند حسين و معلولين جنگ تحميلى و رزمندگان اسلام .
خدا را شكر كه راه حق را به اين حقير نشان داد تا بتوانم در راه او جان خود را فدا نمايم. براى بدست آوردن پيروزى آنهم پيروزى اسلام بر استكبار جهانى لازمه آن ريخته شدن خون است. از طرف ديگر ريخته شدن خون هم مسئله ساز نيست. وقتى اين موضوع به اوج خود مى رسد كه همراه ريخته شدن خون اعمالى باشد كه بعنوان راه و توشه شخص در جهان آخرت باشد، تقوى در عرصه زندگى و تحمل در كارهايمان و ايمان به خدا مي تواند بهترين توشه براى شخص مجاهد باشد. جوانان ما بايد بدانند كه هدف ما شهيد شدن نيست بلكه هدف ما هدفى است مقدس آن هم پيروزى اسلام است و براى اينكه بتوانيم پيروز شويم جان خود را نثار مى كنيم ، اى جوانها ما مديون اين خونهاى پاك هستيم كه به ناحق ريخته شده است بايد در كارهايمان نشان دهيم كه ادامه دهندگان راهشان هستيم . پدر و مادر زحمت كش و خوبم ، فرزند حقير شما مرتكب خيلى گناه شده اميدوارم كه مرا ببخشيد كه باعث اين همه ناراحتى و زجر و آزار واذيت براى شما بوده ام .مرا حلال كنيد . و اما تو اى عمو و زن عموى مهربانم مرا حلال كنيد . شما براى من مانند پدر و مادر زحمت كشيديد ولى من قدر زحمات شما را نمى دانستم و زمانى متوجه شدم كه كار از كار گذشته بود ، زن عموى عزيزم تو شبهاى زيادى را به خاطر من بيخوابى كشيدى تا من راحت باشم ولى من ... من درعوض اين كارها و زحمات به كارهايى را كه نمى بايست انجام دهم انجام مى دادم و موجب ناراحتى تو مى شدم اميدوارم كه مرا حلال كنى . عمو على ، خيلى خيلى از شما تشكر مى كنم ، فكر مى كنم بعد از خدا ، راهنماى اصلى من در زندگيم شما بوده ايد كه مرا از انجام دادن بدترين گناهان باز مى داشتى ، واقعا كه قدر داشتن چنين معلمى را احساس نمى كردم . اميدوارم كه حسين وشعبان را بخوبى تحويل جامعه دهى تا بتوانند كارى براى اين مملكت اسلامى انجام دهند . برادرهاى خوبم محسن . غلامرضا و محمد رضاى عزيزم ، تنها كارى كه مى توانيد انجام دهيد اين است كه فقط درس بخوانى ، محسن ، شعبان و غلامرضا ، با شما ها هستم كه به مدرسه مى رويد . شما ها معصوم هستيد و مرتكب هيچ گناهى نشده ايد پس كوشش كنيد . مادر ، محمد رضا خيلى باهوش است تا آنجايى كه مى توانى درتربيت او كوشش كن تا اينكه در آينده يك پاسدار خوبى براى اسلام باشد ، انشاءالله .
زن عموى خوبم ، چيزى ندارم كه بگويم آنرا به مسجد بدهيد ولى از همه مهمتر و گرانبها تر قرآنم را به مسجد ببريد و آنجا بگذاريد تا مردم از آن استفاده نمايند . از اهالى روستاى سيرا طلب حلاليت مى كنم ، مخصوصا دوستان خوب و مهربانم همچنين از برادران بسيج .
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار
صفرعلی سعیدی اعزامی از کرج
26/2/64