با مولفه القلوب می شود همه نا اهلان را اهل کرد
نویدشاهد البرز: شهدا شمع محفل دوستانند، شهدا در قهقهه مستانه شان و در شادی وصولشان "عند ربهم یرزقون" اند و از نفوس مطمئنه ای هستند که مورد خطاب "فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی" پروردگارند. "امام خمینی (ره)"
خوشا آنان كه جانان می شناسند
طریق عشق وایمان می شناسند
بسی گفتیم وگفتند ازشهیدان، شهیدان راشهیدان می شناسند.
"شهيد رضا يوسفي" درسال 1338 درقريه "قرقان" از توابع قزوين درخانواده اي زحمتكش ديده به جهان گشود. وی در 6 سالگي به مكتب خانه رفت و به آموزش قرآن ودروس علمي پرداخت و در كارهاي كشاورزي به پدرش كمك كرد تا اينكه به علت مشكلات بسيار در سن 10 سالگي همراه خانواده اش به كرج نقل مكان كرد و شهيد براي گذراندن زندگي و براي كمك به امرار معاش زندگي دركارخانه جهان چيت مشغول به كارشد و شهيد در سال 50 درزمان اعتصاب و تظاهرات كارگران كارخانه جهان چيت كه تا كاروانسرا سنگي ادامه پيدا كرد و بعد به دليل مداخله نمودن سربازان خائن شاه به شهيد شدن تعدادي از كارگران بيگناه انجاميد. شركت داشت و وی درزمان انقلاب دست از فعاليتش برنداشت و درپخش اعلاميه هاي امام فعاليت مي كرد ودراكثر راهپيمائيها وتظاهرات شركت مي كرد و پس از پيروزي انقلاب اسلامي دراوائل سال 58 داوطلبانه با داشتن 17 سال سن به فرمان امام عزيز براي سركوبي مزدوران آمريكايي در كردستان به خدمت مقدس سربازي اعزام گرديد و به سركوبي مزدوران خود فروخته پرداخت تا اينكه بعد از بيست ماه خدمت در محله و تصرف تپه قوچ سلطان واقع در مريوان در تاريخ 16/3/60 بعد از ساعتها جنگ و رزم بي امان با مزدوران بعثي و حماسه آفريني هاي بسيار در جبهه هاي نور عليه ظلمت به درجه رفيع شهادت نائل گرديد و به آرزوي ديرينه اش كه همانا شهادت بود، رسيد .
فرازهائي از وصيت نامه :
الهي با نام تو آغاز نمودم زيرا به جز تو به چيز ديگر فكر نمي كنم و با تمام وجودم اعتراف مي كنم كه زبانم گوياي شكر وسپاس درگاهت را ندارد. هميشه بنده عاجز و نيازمند درگاه تو بودم. تو بودي كه تمامي طبيعت را با تمام نعمتهاي خود در اختيار ما قرار دادي. با وجود اين باز دست نيازمندي به سوي تو دراز مي كنم كه به من كمك نمائي تا با اين لباس مقدس و در جبهه پاك اسلام از جلسه امتحان با روي سفيد در آيم. خداوندا به من آن نيرو و قدرت را عطا كن تا در موقع روبرو شدن با دشمن اهداف واقعي اسلامي را رعايت كنم. خدایا عنان خشممان را به دستمان ده تا آنرا بزنجیر کشیم که با مولفه القلوب می شود همه نا اهلان را اهل کرد. مبادا خشم من داراي اشتباهي باشد. به من قدرتي بده تا دشمنان را تك تك در هر سنگري اسيرشان كرده و با تكيه به مكتب اسلام آنها را شيفته دين مقدس اسلام كنم . خدایا به من کمک کن با دوستانم و هموطنانم با رفعت وشفقت رفتار کنم . بار الهی ما را از کبر وغرور دور گردان و به ما کمک کن که در هر سمت وکسوتی هستیم با مردم خوش رفتار باشیم.
خاطره ای از پدر شهید:
در زمان انقلاب شهيد مدتي بود، شبها اصلاْ به منزل نمي آمد. وقتي ما از او علتش را مي پرسيديم. جواب درستي به ما نمي داد تا اينكه وظيفه پدري خود دانسته او را پنهاني تعقيب كردم و معلوم شد شهيد به وسيله يكي از دوستان خود كه در رجائي شهر زندگي مي كرد، شبها اعلاميه هاي امام خميني را پخش مي كردند .