شهید معلم حسن برجسته ؛ چه چیزی را جهاد اکبر می داند؟
نوید شاهد البرز : معلم شهید ؛ نه آن قلم و کتاب و نه آن نارنجک و تانک و نه نیمکتهای مدرسه و نه خاکریز خط مقدم ، عشق ، ایثار و فداکاریت را فراموش نخواهند کرد. هرگز یار و غمخواریت را برای پدر، و انس و الفتت را برای مادر از یاد نخواهند برد. با بال و پری از جنس عشق پرواز نمودی و آزادگی ات شهره هر بام و دری شد. خود شاعر بودی و قلم در دستانت تسلیم بود. چگونه می شود با این قلم چیزی در وصف تو نوشت که لایقت باشد.
در سپیده دم ، بیست و یکمین روز از اسفند ماه 1334 در آخرین ، روزهای زمستان سرد آن سالها، خداوند به غلامرضا برجسته فیروز آبادی و همسرش کودکی داد که آنها او را ، " حسن " نام نهادند. حسن در شهریار، دیده به جهان گشود.
شهید حسن برجسته فیروز آبادی پس از اخذ ديپلم ، براي مدتي ، همچنان در تهران به مبارزات انقلابی خود ادامه داد و بعد از پیروزی انقلاب به کرج آمد. با استفاده از فرصتهائي كه پيش مي آمد به مطالعه و فعاليت در بسيج و شوراي اسلامي و شركت تعاوني محله حصارك و كتابخانه و انجمن اسلامي مي پرداخت و از آنجا كه با مسائل اسلامي و انقلابي بيشتر انس داشت ، همزمان با شروع جنگ تحميلي در ستاد پشتيباني جبهه و جنگ مشغول فعاليت شد و در ابتداي سال 60 ، با گذشت چند ماه از جنگ تحميلي ، همراه وسائل پشتيباني اعزام كننده ، راهي اهواز شد و از آنجا با يك ماموريت يك ماهه به عنوان تبليغات و ارشاد از منطقه "گلف" اهواز به ستاد عمليات جنوب آبادان اعزام شد.
پس از بازگشت از منطقه، وارد امور تربيتي شد و با بازگشائي مدارس ، بعنوان حق التدريس در يكي از دبستانهاي روستاي محمدآباد براي اولين بار مشغول تدريس شد تا اينكه بعد از چند ماه ، دوباره عزم سفر كرد، در اسفند ماه همان سال با اعلام نياز سپاه و تشكيل تيپ حبيب ابن مظاهر كرج در طرح لبيك شركت كرد و مشغول فعاليت وانجام تكليف الهي شد. پس از بازگشت نيروهاي لبيك از عمليات خيبــر فعاليتهاي خود را در مدارس گوناگون و اداره آموزش و پرورش (امور تربيتي ) و خصوصاً مدارس محروم و دور افتاده ادامه داد، پس از عمليات خيبر سه ، بار ديگر از پايگاه كرج به جبهه اعزام شد و در گردانهاي قمربني هاشم حضرت قاسم و واحدهائي از قبيل تبليغاتي و عقيدتي فعاليت داشت سرانجام درآخرين اعزامش به جبهه ، بيش از سيزده روز نگذشته بود كه در سحرگاه بیست و سوم دي ماه 1365 در عمليات كربلاي پنج در منطقه شلمچه شهادت را با آغوش باز پذيرفت و طعم شيرين وصال را چشيد.
سلام بر پدر ومادرم که برای حفظ آبرو و حیثیت در زندگی ، چه زجرها و رنجها را تحمل کردند. مبادا ؛ وقت تحویل امانت به صاحبش ناشکری کنید . فرزندان در دست پدران و مادران ، امانت هستند . خدا را به پیامبرش و حضرت زهرای اطهر، قسم می دهم که اعمال این چنین مادران و پدرانی را که با سیلی چهره خویش را سرخ نگهداشته اند ، به عنوان جهاد اکبر بپذیرد و مقاومت و استواری و ثابت قدمی و پیروی از رهبر را برایشان آسان گرداند و اما همسر عزیز و محترمم که مدتی را با این حقیر با سختی و نارسائی ها سپری نمودی دعا کن ؛ خداوند بینشی افزون به ما عطا فرماید، تا هر لحظه نیز در جهت تزکیه نفس موفقیت بیشتری داشته باشیم. امید دارم بخشش خداوند باری تعالی، نصیب همگی ما گردد.
مناجات نامه شهید با معشوق :
الهی ؛ مرا با رندان دار که جهان برایشان زندان است. الهی؛ نه مالک متاعی شدم نه مالک مقامی. مالک توئی و مملوک منم خوش به حال تو و من. الهی؛ این همه برای یک نگاه یک راز الهی ، صبری که در راهت نیست ، چشمی که به دیدارت نیست و گوشی که به گفتارت نیست ، بهاء نیست ، الهی ؛ راه تو مرا راه نبود، آه بود. الهی ؛ شکرت که نفاغ شکستم و به تو پیوستم و از حب وبغض ، این و آن شکستم. الهی؛ نکس نا شین پیشه ام کن ؛ الهی ؛ مرا توفیق ده که با ابزار هدایت ، کتاب و میزان و حدید به پیکار با مواضع ضلالت، جهل وجور و وجوع و ترس و نفع استعمار و استکبار و استبداد و زر و زور فساد فکری و طبقاتی و سیاسی و تحمیق و تحدید و تطمیع برخیزم و نقاب از رخ مالک و ملک و متمذهبین و متمولین و متکبرین فرعون وقارون و بلعم برگیرم و به رب الناس و ملک الناس و اله الناس وتقوای فکری وعبادی و عملی مدرس و مسجد و محراب عرفان و برابری وآزادی دست یازم . الهی ؛ شرایط مرتبط و محاسبه و مواخذه عطا گردان بر این بنده در مانده. الهی ؛ از این کلام تا کنون بهتر نشنیدم ، عالم محضر خداست در محضر خدا معصیت نکنید. توفیق به تو رسیدن ده .
الهی ؛ هر روزم را عاشورا و هر ماهم را محرم و هر جا که هستم کربلا کن الهی با کف نفس دین تو را در کف دست نگاه داشته ام . الهی هنگامی که تو سرداری ودلداری ، این سرم و این دلم ، بیا بردار. الهی دل سخن پذیر و سخن دل پذیر، عطا کن . الهی ؛ صد بار می گوئیم : الهی ، تا تو یک بار بگوئی : عبدی .
چه شب است ، يارب امشب كه شكسته قلب ياران . چه شبي كه فيض و رحمت رسد ازخدا چوباران . چه شبي كه تاسحرگاه زفرشتگان الله بركات آسماني برسد به جان نثاران . شب انس وآشنائي است . شب عاشقان مهدي است . شب وصل هرجدائي است . شب اشك رازداران . شب تشنگان ديدار. شب ديدگان بيدار. شب سينه هاي سوزان . سوز سوگواران . شب قلب هاي لرزان . شب چشم هاي گريان . شب بندگان خالص . شب راز رستگاران . شب توبه واجابت دعا . شب صدق ومعنويت . شب گريه ومناجات . شب شور و شوق ياران . شب نغمه هاي يارب . شب ذكرتوبه برلب . شب گوش دل سپردن به سرود جويباران .چه بسا كه در دل شب سرراه دل نشينم كه مگرشود زمهدي نظري به بي قراران چه بسا كه تا سحرگاه سفرشان نرفتيم كه مـگر نسيم لطفي بوزد . دراين بهاران چه خوش است يارب امشب كه خطاي ما ببخشي زكرم ، كني نگاهي به جميع شـرمساران . توخدائي وخطاپوش ، توبزرگ واهل احسان گنه ازغلام مسكين كرم ازبزرگواران تو انيس خلوت دل. توپناه قلب خسته توطبيب چاره سازي . تو كريم روزگاران . دل دردمند مارا توشفائي .
من نمي دانم ، كجايم . كيستم ؟ چونم ، خدايا ره نورد سنگر عشقم كه از شوق شهادت ، جان به كف آماده ، بهر خونم . خدايا با تو هستم گر چه از اهل و عيال خويش كرم كن بخود مشغول و از اين فكر بيرونم آرزوي كربلا در دلم مگذار يارب ؛ زآنكه از عشق حسين زار و معذوريم . خدايا كن نصیبم ، مرقد شش گوشه اش را من ببوسم آه سينه چاك ،سينه پاكش همچو مجنونم خدايا. خدايا روح و تن ما را از درماندگي ها از اندوه ها و از فرسايش هاي روحي و جسمي آزاد كن . بارالها ؛ به محتاج طفل تشنه بر شير و به نوميدي دردمندان پر به ناخفتگي هاي غمخواران و به درماندگي هاي بيماران ، مردم دردمند را جان فرسودگان بيمار و به بيمارداران شب زنده داران از رنجها آسودگي بخش ، ما همه خسته دل و خسته جانيم ، ما بيشتر هم سخنان ، نامحرمند و هم سخنان محرم از پاره گري عاجزند ، يك هم سخني چاره گر، تواناست و آن خداست . چرا با او درد دل نكنيم؟ چرا در برابر قدرت لايزال او زانو نزنيم ؟ چرا نياز خود را به بي نياز بزنيم؟ بي نياز قدرتمندي كه چون شمع پريشاني ما را بشنود بر پريشاني ما رحمت آورد . در كنار هم دل به سوي خدا مي كنيم و از او حاجت مي خواهيم ,خدايا بنده اي درد آشنايم به سرافتاده اي بي دست و پايم ....