عکاس جانباز انقلاب؛ «حسین ایوبی»
پنجشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۱۹:۱۷
حسین ایوبی عکاسی که لنز دوربینش امان همه را در هر صفی می برید و شات های وقت و بی وقتش آسمان جغرافیای بودن را در هم می شکست، اکنون جوانی از چهره اش رخت بر بسته اما هیجان جوانی را هنوزمی شود از مویرگ های خطوط چهره اش تشخیص داد.
گفتگوی اختصاصی نوید شاهد البرز: کوچه انقلاب در دل یکی از محلات قدیمی کرج ! محله ای که کوچه هایش یک درمیان پلاک شهید را بخود آویزان کرده!! بوی بهمن و سردی لحظه هایش از در و دیوار کوچه های پیر قد کشیده است. انتهای کوچه انقلاب خانه ای رخسار باخته نیم گشوده تن لخت حیاط را نشان می دهد!! زنگ که می زنم صدایی می گوید بفرما دختر عزیزم.. همان صدای آشنای همیشه که در هر مراسم با نگاه و زبانش آدم را مجذوب مهربانی هایش می کند.
تنظیم/ رشیدی
بوی قورمه سبزی خانم خانه تمام مشام را نوازش می کند. سفره ای ساده اما گرم !
دلم هوای بهمن 57 را کرده است شدید! سال هایی که جوانی خیلی ها در آن روزها خلاصه می شود و انتظار لحظه هایشان در مسیر گذشته هایشان!
استکان چای و توت های خشک و انجیرهای خوشرنگ درون پیاله ها بد جور دل آدم را کشدار می کنند! از میان بلور استکان چای نیم نگاهی به چهره اش می اندازم... دلم می خواهد تمام خطوط صورتش را مشق کنم تا بفهمم آنچه که نمی دانم!
حسین ایوبی عکاسی که لنز دوربینش امان همه را در هر صفی می برید و شات های وقت و بی وقتش آسمان جغرافیای بودن را در هم می شکست، اکنون جوانی از چهره اش رخت بر بسته اما هیجان جوانی را هنوزمی شود از مویرگ های خطوط چهره اش تشخیص داد. کاملا معلوم است که به تنهایی تیمی را هدایت کرده است و لحظه هایی را شکار کرده که در توان هیچکس نبوده است!! آنقدر محو چهره اش شده ام که متوجه نشدم تفاله های چای دارند فریاد می زنند که چای تمام شد!!!
عصایش را کناری می گذارد وکلام را اینگونه آغاز می کند:
دهه فجر را به تمام ملت شریف ایران و بخصوص فجرآفرینان تبریک می گویم. در بهار آزادی جای شهدا خالی..(اشک در چشمانش حلقه می زند. هنوز ابتدای کلام است) انقلابی که درسال 57 به ثمر نشست نتیجه خون هایی است که از سال 32 در این صف جانفشانی کردند و در این مبارزات گاه نهان و گاه پیدا دست بیعت داده بودند تا از مسیرراست، بیراهه را انتخاب نکنند. بهر حال با یاری رهبری فقید و مردمی با بصیرت ، انقلاب تحقق یافت وامید این می رود این انقلاب که اکنون در دست مقام معظم رهبری است، به دست پرچمدار اصلی آن یعنی مهدی موعود سپرده شود
دهه فجر یادآور فراموش شدگان
حسین ایوبی آهی می کشد و با نگاهی نافذ ادامه می دهد: امروز خوشحال هستم که در دهه فجر امسال عزیزی چون شما با تمام فراموشی های متصدیان و متولیان امر، من و همسرم را طراوتی تازه بخشیدید و قدم بر دیده گذاشتید... "تلویزیون تصاویری از دوران انقلاب و مبارزات مردم و تظاهرات مردمی را نشان می دهد . لحظاتی که همدلی و اتحاد در میان گره های بهم پیوسته شان موج می زند" نگاهی به صفحه تلویزیون می اندازد و می گوید: خاطرات انقلاب و سال هایی که در آن مبارزات شکل گرفت با تمام کش و قوس هایش بر کسی پوشیده نیست و این واگویی های مکرر تکرار است و من تکرار نمی کنم بلکه می خواهم سخنان جدیدی برگرفته از نگاه داری انقلاب بگویم. اما نمی دانم امروز که 38 سال از انقلاب می گذرد خط قرمزهای من کجاست و در کدام توبره ایام گره خورده است که بغضی سنگین میان گلوگاه حنجره ام را بسته نگه داشته است. هنوز یادمان نرفته که امام بارها فرمود مرگ بر امریکا را باید از دل بگوییم اگر همه بگوییم اما اجرا نکنیم بد کرده ایم". اگر بگوییم اما لباس آمریکایی بپوشیم به کشور مان خیانت کرده ایم. ما باید ایرانی فکر کنیم و ایرانی زندگی کنیم و با تولیدات داخلی خود و استقامت در برابر بحران ، مشت محکمی بر دهان امریکا زده ایم.
ای کاش...
ای کاش...
گریزی به دوران انقلاب و شعارها و همدلی می زند... ای کاش انقلابی که از روی الگوی کربلای حسینی خوب به ثمر نشست ، جایگزین اعمال امروز ما می شد و هیچ زمان یادمان نمی رفت با چه آرمان هایی من جوان آن دوران مبارزه انقلابی کردم. ای کاش سخن امام که می فرمودند: " نگذارید انقلاب به دست نا اهلان بیافتد" فراموش نمی شد.
الان از خود می پرسم چقدر از انقلاب حفاظت کردیم؟؟؟ گویی یادمان رفته که انقلاب، انقلاب پابرهنه ها بود.
انقلابی که همبستگی را به پای همه زنجیر کرده بود/ بازار عباس آباد مرکز مبارزات
انقلابی که همبستگی را به پای همه زنجیر کرده بود/ بازار عباس آباد مرکز مبارزات
وحدت کلمه تداوم بخش انقلاب 38 ساله اسلامی
" اندکی جابجا می شود. در میان چشمان نافذش می توان خیلی چیزها را خواند.... جوانی با یک دوربین سر هر کوی و برزن لنز دوربینش چک و چک ناب ترین ثانیه ها را آشوب می کند. مثل تلاطم دریا زیر قایق رو به ساحل".. ادامه می دهد: دختر خوبم شاید این تکرار باشد اما انقلاب های زیادی اتفاق افتاد اما هیچکدام شان تداوم نداشتند . اما ببنید انقلاب ایران 38 سالگی خود را جشن می گیرد. چرا که این پابرجایی علتش " وحدت کلمه ای است که رهبری این وحدت را ابتدا رهبر فقید و در ادامه رهبر معظم راهنما بود...
"تصویری از تلویزیون در حال پخش است... با اشک به تلویزیون اشاره می کند.. قلب من به شماره افتاده .. نگاهم را می دزدم خجالت می کشم چشم در چشمانش بدوزم . نگاهی به قاب آویز کوب دیوار می شوم . جوانی در کنار امام خمینی که دست چپش با دستمال سپیدی به گردن آویزان است. نگاهم را از کنجکاوی می دزدم و با نیم نگاهی همان دست را برانداز می کنم بازویی بزرگتر از حد بازوی دست راست..معلوم است نتیجه مبارزات و شیطنت های عکاسی دوران انقلاب است...
صدای گرفته از بغضش مرا به خود می آورد...
این مردم را این مشت های گره کرده و بهم زنجیر شده را . چادرهای خانم هایی که در آن دوران موقع تظاهرات به هم گره می زدند تا از یکدیگر گم و رها نشوند. می دانی این نشانه چیست؟ نشانه همان اتحاد است ..
عکاسی و چاپخانه ای که عکس امام را چاپ می کردند
دوباره برمی گردد به خاطرات انقلاب و عکاسی هایش..عکاسی برای من یک معاشقه بود. عکاسی عشق است. از همان اوان نوجوانی بهترین و گرانترین دوربین را برای خودم خریداری کرده بودم و برای دل خودم عکاسی می کردم. انقلاب که شروع شد کادرهای قاب لنزعکاسی های من نیز تغییر کرد. چاپخانه ای در تخت طاووس بود که عکس های امام را که از نوفل لوشاتو می آوردند، می گرفتیم و به چاپ می رساندیم و به بسیاری از آقایان مبارز می فروختیم تا در بهشت زهرا پخش کنند. آنقدر کار ادامه داشت تا این که عکاسان و همچنین چاپخانه شناسایی و لو رفت. از آنجایی که جوان پر جنب و جوشی بودم قبل از این که دستگیر شوم در رفتم . تا این که روز بیست و یکم بهمن سر 14متری لشکر تیر خوردم و راهی بیمارستان شدم . و متوجه شدم از ناحیه بازو بشدت زخمی شدم . اما زخمی شدن برای ما اهمیت نداشت چون راه خودمان را انتخاب کرده بودیم و حاضر بودیم برای انقلاب و امام جان خود را نیز فدا نماییم.
چرا ما دیگر صدای جوانان را نمی شنویم
ایوبی این جوان سال های 38 ساله بهمن 57 از اتفاقات حال حاضر می گوید:
خاطرات انقلاب تمام شده و وقت آن رسیده که از انقلاب نگه داری نماییم و جوانان مان را به روشنگری انقلاب و پایداری آن هدایت کنیم آن هم با خدمت صادقانه به مردم . به داد جوانان وطن برسیم تا ما پیرمردها خجالت زده این جوانان نباشیم( اشک از چشمانش جاری می شود) گویی باران روی چهره اش باریدن گرفته !
خاطرات انقلاب تمام شده و وقت آن رسیده که از انقلاب نگه داری نماییم و جوانان مان را به روشنگری انقلاب و پایداری آن هدایت کنیم آن هم با خدمت صادقانه به مردم . به داد جوانان وطن برسیم تا ما پیرمردها خجالت زده این جوانان نباشیم( اشک از چشمانش جاری می شود) گویی باران روی چهره اش باریدن گرفته !
ادامه می دهد: ریشه های انقلاب جوانان ما هستند اگر ریشه ها پوسیده شود درختی باقی نمی ماند. خون های جوانانی بر زمین ریخته شد تا جوانان دچار اعتیاد و زور وزر و تزویر نگردند. جوانان را دریابید. مردم ایران با هر دینی و هر آیینی زیر یک پرچم و به فرمان یک رهبر هستند. این بهمن هایی که در گذر زمان می آید و می رود پیام و تکرار خون هایی است که عاشقانه برای امنیت و آسایش کشور بر زمین ریخته شده است. سال 57 ، سال های دفاع مقدس، سال های جنگ نرم و ... این ها تکرار می شوند تا بفهمیم صندلی قدرت جز برای خدمت به مردم نیست.
اشک هایش که تمام می شود..نگاهی به قاب عکس میخ شده روی دیوار می اندازد و خاطراتش را میان اشک و قاب تسبیح دستانش می کند. لا اله الا اللهی می گوید و نفسی عمیق می کشد و چشم به زمین می دوزد....
حرف ها هنوز نا تمام وقت رفتن است...
تنظیم/ رشیدی
نظر شما