دستنوشته های شهید تقی شجاعی درباره شهادت
شهيد سيدتقي شجاعي در سال 1343 هجري شمسي در شهر رشت چشم به جهان گشود ، سيدتقي بسيار با ايمان بود و عشق عجيبي نسبت به امام داشت، به خواهرانش سفارش ميكرد امام را دعا كنيد و به مسجد برويد و هميشه به دوستانش ميگفت كه جبهه راخالي نكنيد، شهيد در بسيج بسيار فعاليت داشتند و در برگزاري مراسم هاي انقلابي و مذهبي فعاليت ميكرد و به نگهباني در محل ميپرداخت و با شروع جنگ تحميلي در پي آموختن يك دوره نظامي به منطقه سومار اعزام شد و بعد از 10 روز ، روز بیست و دوم مهر 61 پیکر پاكش را ميآورند و به آرزوی دیرینه اش می پیوندد.
دستنوشته های شهید شهادت تزريق خون است به پيكر اجتماع و شهادت مقطعى از حركت تكاملى است كه
انسان به وجود مطلق ميپيودد، هيچ اجبارى در اين انتخاب نيست، كه پيدا شدن راه رشد و
انسانيت از طغيان و زبونى و آينده در غالب انتخابى سرنوشت ساز تشكيل خواهد گرفت و
ملاقات حق متضمن كوشا بودن و به سوى كوشيدن است. سلام بر رهبر كبير انقلاب و يارى كننده مستضعفان
و درود بر شهيدان گلگون كفن و رزمنده در جبهه هاى حق عليه باطل وصيت اينجانب به
برادران و خواهران رزمنده و مسلمانان اين آب و خاك اين است كه كسى كه در راه خدا
كشته شود، هرگز نمى ميرد بلكه زنده است ونزد خدا روزى مى خورد و هركس كه به جبهه حق
عليه باطل مى رود از سوى آگاهى و ايمان قوى به آنجا مى رود و هيچ زورى او را به
جبهه نفرستاده است بلكه خود آن فرد است كه به حرف خدا گوش داده و ايمان و الله را
انتخاب كرده و به سوى آن پرواز مى كند. و زور در مورد ايمان معنى ندارد پس من
وظيفه شرعى خود دانسته كه تا ايمانى كه به
خدا و روز قيامت داشتم پا به عرصه جهاد كنم كه شايد خدا ياريمان گردد و توانستم از
گناهان پاك شويم و به وعده خودمان عمل كرده باشيم چند وصيت به پدر و مادرم و
آشنايان عرض ميكنم با همديگر مهربان باشيد و اتحاد و يگانگى داشته باشيد پشتيبان
ولايت فقيه باشيد در خط امام قرار بگيريد. اى پدر
و مادر عزيزم مراحلال كنيد كه من نتوانستم به پيش شما باز گردم خواست خداوند متعال
بود كه من برنگردم اى پدر و مادر عزيز با همسايگان مهربانى و عطوفت داشته باشيد به
خانه دوستان و همسايگاه برويد و كينه را از دل خود بيرون كنيد در مسجد سينه زنى ها
را برپا كنيد كه اين زجر و ناله ها شما را به پيروزى مى رساند اى مادر و پدر عزيزم
كه مرا بزرگ و تربيت نموده ايد من مى دانم كه باعث ناراحتى و زحمات شما بوده ام
مرا ببخشيد و از زحمات بسيار شما بسيار سپاسگذارم اى مادر شيرت را حلالم كن خدا از
تو راضى باشد اى پدر و مادر كينه و حسد را از خود دور كنيد كه در اين دنيا دو چيز
باقى مى ماند خوب و بد پس اينها (بدى ها) را از خود دور كنيد و با هم مهربان
باشيد. وصيت ديگر من اين است من را در امامزاده محمد كرج دفن كنيد در ضمن آن
دوچرخه را فروخته و پولش را به حساب جنگ زدگان بگذاريد. خداوند به شما صبر و
پايدارى عنايت بفرمايد ديگر سفارشى ندارم.