"مردِ حماسهها"
به گزارش نوید شاهد البرز؛ شهيد "صياد كلانتری" به سال 1345 درقريه "براقوش" تبريز از دامان خانوادهاي مذهبي و كشاورز ديده به جهان گشود. او هنوز دوران طفوليت را پشت سرنگذاشته بود كه بهعلت كمي آب مزارع كه آنهم زایيده برنامههاي غلط دستگاه غاصب پهلوي بود و به نام مكانيزه كردن كشاورزي و حفر چاههاي عميق و آنهم توسط خانها و افراديكه از تمكن مالي فراواني برخوردار بودند، به اجرا درميآمد، باعث شد محصولات دامي و زراعي آنها از بين برود و بهدنبال اين مشكلات پدرش همانند ديگر روستائيان كه از ظلم و جور خانها هركدام به شهري پناه برده بودند با خانوادهاش به شهر كرج كوچ کرده و در يك گاراژ به شغل نگهباني پرداخت و شهيد نيز در مدرسه كاوه مشغول درس خواندن شد.
او بعد از پايان دوره ابتدایی بهعلت مشكلات زيادي كه در زندگي آنها ريشه دوانيده بود تركتحصيل كرد و براي كمك به امرار معاش خانواده، دريك كارگاه مكانيكي به شاگردي پرداخت.
مردِکوچک
وي درهمان اوان كودكي با توجه به جثة كوچكش روحي بزرگ داشت و زمانيكه امام را شناخت عاشق ايشان شد و بيصبرانه ورود ايشان به ايران را انتظار ميكشيد و در اكثر تظاهرات و راهپيماييها حضور داشت و در روزهاي 21 و 22بهمن سال 57 در فتح شهرباني كرج و همچنين پس از پيروزي اسلام بركفر و استقرار جمهوري اسلامي در بيشتر صحنههاي انقلاب شركت فعال و مستمر داشت و معتقد بود كه تا برافراشتن پرچم توحيد برفراز تمام كاخهاي فرعونيان زمان بايد به جهاد خود ادامه دهيم و موانع مختلف ازجمله جنگ تحميلي كفار بعثي را از پيش پاي مسلمانان جهان برداريم.
از اينرو، ازجمله خيل عظيم هابيليان زمان بودكه به نداي "هل من ناصر ينصرني" حسين زمان امام خميني لبيك گفت و پس از يك دوره آموزشي فشرده در پادگان امام حسين تهران، بلافاصله عازم جبهههاي خونرنگ جنوب و پس از چندين ماه نبرد با مزدوران استكبار پاي در خطه مظلوم كردستان گذاشت و مدت پنج ماه با ضدانقلابيون وابسته به اجانب پيكار کرد تا اينكه دريكي از درگيريها از ناحيه شكم مجروح شد و هنوز در بيمارستان تحت درمان بود كه دوباره عازم كربلاي جنوب شد.
عملیاتهای بزرگ و فراق همرزمان
او در عملياتهاي مختلف ازجمله فتحالمبين، بيتالمقدس ، والفجر2 و خيبر شركت داشت و گاهي حتي در نبردهاي تن به تن با دشمن جنگيد و حماسهها آفريد (درعمليات بدر دوبار زخمي شد) و هنگاميكه به جنازه همرزمانش ازجمله مجيد تركان، اعتصامي، ميعادي، قندهاري، شفيعي و ... خيره ميشد بر آنها غبطه ميخورد كه چرا آنها رفتند و من ماندم بنابراین از بهبودي نسبي بار ديگر عزم جهاد با دشمنان اسلام کرد و اينبار هنگام وداع از همه اقوام و آشنايان نيز خداحافظي كرد و از آنها حلاليت طلبيد و شهادتش را به خانواده خبر داد و رفت.
شهادت در مهران
او پس از چندماه حضور در جبهه جنوب به منطقه قلاويزان مهران اعزام شد و مدت يكماه كه در اين حوالي بود، علاوهبر رزم بيامانش آواي دلنشين اذان سحرگاهش نيز عراقيها را كلافه كرده بود. بالاخره اين دلاور مكتب حسين و سرباز به حق امام عصر پس از 4 سال نبرد بيامان در جبهههاي مختلف در تاریخ نوزدهم شهریور ماه 1364 درساعت دوازده ظهر درجريان يك گشت شناسایی دراثر انفجار مين همراه دوتن از همراهانش در خون خود غلطيدند و همة عاشقان را ندا دادند كه هان اي خداجويان برخيزيد كه وقت تنگ است و حسين(ع) دركربلا انتظار ديدارتان. تربت پاکش در گلزار شهدای امامزاده محمدکرج است.
منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره فرهنگی و تبلیغات