به عهدی که با شهیدان بستهایم عمل کنیم
به گزارش نوید شاهد البرز؛ شهيد «محمود عباسي» به سال 1346 در شهر تهران ديده به جهان گشود و پس از گذراندن دوران طفوليت در سن 7 سالگي جهت كسب علم و دانش راهي مدرسه شد و تا كلاس چهارم ابتدايي در خيابان شاهين (تهران) به تحصيل علم مشغول بود. وي در سال 1355 به اتفاق والدينش به محمدآباد كرج نقل مكان كرد و در اين شهر به تحصيل خود ادامه داد و تا كلاس سوم راهنمايي را در مجتمع شهيد پرورش گذراند و اول و دوم نظري را در دبيرستان آيت الله موسوي اردبيلي پشت سر نهاد.
وی از روحيه توي و والاي برخوردار بود و هيچ گاه سستي و رخوت در او ديده نميشد. همزمان با ايجاد بلوا و آشوب در كردستان، توسط ايادي وابسته به استكبار جهاني وي علاقه فراواني به حضور در آن منطقه و نبرد با جيرهخواران شرق و غرب كه با نام دفاع از خلق كرد و از اعمال فجيعترين جنايات در مورد مردم مسلمان كرد ابا نداشت تا اينكه بالاخره موفق شد راهي آن ديار شود و به دنبال آن در سلسله عمليات فتحالمبين و والفجر يك و والفجر چهار و كربلاي يك حضور فعال و چشمگيري داشت. تا اينكه عمليات كربلاي2 در منطقه شمال غرب كشور آغاز شد و او پس از سالها نبرد و مبارزه با مزدوران بعثي با اصابت تركش خمپاره در حالي كه نداي «يا زهرا» را سر مي داد به لقاي معشوق شتافت.
شهید محمود عباسی در وصیتنامهاش چنین مینویسد:
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام آنكه به اراده او قلب انسان با نخستين ضربان طپيدن آغاز مىكند، آنكه به تقدير حكيمانهاش با آخرين نفس مرغ جان از قفس تن به پرواز مىآيد، آنكه دست رأفتش دريچه هاى نور به روى بشر مىگشايد. آنكه سايه رحمتش هماره به دنبال انسان مىشتابد تا او را كنار خوان كرم و احسانش بنشاند، آنكه نسيم رهايىبخش غفرانش نوازشگر قلب شرمنده توبهكاران است و آنان را ازكام جهنم سوزانش به سوى نعيم رضوانش مىكشاند، آنكه زمين و آسمانها تسبيحگويان اويند و مشتاقانه راه طاعتش مى پويند.
آن خداى بىهمتا آن خالق يكتايى كه لطف بىپايانش مخلوقات را بهسوى كمال و جمال هدايتگر است. شبانه روز همگان را به خلوتگاه راز خويش دعوت مىكند و گاهى بالهاى نداى «ادعونى استجب لكم» و زمانى با صداى «واعتصموا بحبل الله» و گاهى با نداى «لا تقتلوا من رحمة الله».
«مناجات عارفانه شهید»
هان ! اى انسان، اى اسير نفس و دل سپرده به عصيان ! اى سرگردان ! اى خسته دل از وسوسه شيطان ! اى ره نجسته از گمراهان ! اى وامانده در كوير عمر تشنه و حيران ! اينكه به نداى آفريننده مهربان، خداى رحيم و رحمان گوش ده كه تو را براى كسب آسايش در جهان، خلوتگاه راز خويش فرا مىخواند : الا بذكر الله تطمئن القلوب، با ياد خداست كه آرامش دل حاصل مىشود. آرى، خدا انسان را مىخواند به آنجا كه عاشقان بىقرار مومنان شب زنده دار و گنهكاران توبهكار با چشمى اشكبار همدوش يكديگر دست تمنا و دعا بهدرگاه رحمت ايزد يكتا برداشته و دل از غير خدا گسسته، رشته اميد جز به كرمش نبسته، بت نفس و خودخواهى شكسته و در انتظار لطف و مرحمت الهى نشستهاند. آنجا كه براى رسيدن به اوج مراتب جليله و رويت انوار جميلهاش دستاويز و ابتغوا اليه الوسيله دارد.
«چهارده رشته نور ناگسستنی»
دستاويزى كه چهارده رشته نور پاك مودت پاكتر از آنچه به پندار آيد با رسن آسمانى قرآن در هم آميخته، چنان محكم « لا انفصام لها » « ناگفتنى است » و چنان بهم بافته كه جدا نشدنى است. گويى كه تجسمى است از فيض بىانتهاى فرمايش خاتم الانبياء كه فرمود: « انى تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى » بله، قرآن كتابى وحى شده از طرف بارى تعالى براى هدايت من و توى بشر تا بتوانيم با استفاده از آن خود را براى رسيدن به قرب حقيقى حق هدايت كنيم، قرآن تنها كتابى نيست كه براى دورهاى خاص از زمان آمده شده باشد بلكه با گذشت هر دورهاى از زمان ورقهاى از حجاب قرآن برداشته مىشود و مسايلى نو مطابق با دوران حاضر، ظهور ميكند و بههمينخاطر است كه قرآن توانسته آخرين كتاب براى هدايت مسلمين باشد و به همين سبب كليه مسايلى كه براى ادامه موجوديت بشر لازم است در قرآن آماده است پس قرآن نمىتواند يك كتاب مبين باشد و به همين خاطر، در طول زمان بايست كسانى باشند كه آن را تفسير كنند و مسايل آن را بشكافند و از گمراهى انسان جلوگيرى كنند و اينان كسانى جز عترت رسول الله نمى توانند باشند. عترتى كه توانسته اند در طول تاريخ موجوديت مادى و معنوى خود را حفظ كنند و امروز در غياب حضرت ولى عصر (عج ) بهصورت ولايت فقيه ظهور كند و شكر خداى را كه پس از گذشت قرنها اين ولايت بر حق الله بهصورت ظاهر در كشور ما ظهور كرد تا وسيلهاى باشد كه مردمى در جهل فرو رفته و گمراه را بيدار كند و در مرحله آزمايش قرار دهد.
«پاسداری از عترت رسول الله»
و حال اى برادر و خواهرم ما در مرحلهاى از زمان قرار گرفتهايم كه بايد از عترت پاك رسول الله نگهدارى كنيم تا كسانى كه نمىتوانند آن را ببينند به آن آسيب برسانند و براى اثبات هدفمان بايد در مقابل كسانى كه براى نابودى آن قد علم كردهاند بايستيم و با يك دست قرآن و با دست ديگر سلاح را گرفته و به جنگ رفت.
« ارزش علم»
و اى مردم فكر نكنيد تنها مىتوان با دانش و علوم اين دنيوى اين حق را اداء كرد، زيرا دانش هنگامى داراى ارزش است كه با عمل توأم شود و الا هيچگونه ارزش معنوى نخواهد داشت، زيرا اگر تنها علم مىتوانست عامل رسيدن به سعادت واقعى باشد تا به حال بايستى كشورهاى تك بعدى به اين سعادت مى رسيدند ولى حقيقت جز اين است و همين علم خود گاهى موجب دورى انسان از خدا، حايلى ميان انسان و خدا شدهاست. اگر كمى توجه داشتهباشيم مىبينيم دانا تنها به كسانى گفته مى شود كه درس خوانده باشند و داراى مدرك تحصيلى باشند و نادان كسى است كه درس نخوانده و عوام. ولى قرآن چيز ديگرى را بيان مى كند و مىگويد: نادانان كسانى هستند كه فكر مىكنند درس خواندهاند و عالم هستند در جايى كه همين علم گاهى موجب دورى آنان ازخدا مىشود و باعث فراموشى آنان از ذات القدس الهى مىشود ولى دانايان كسانى هستند كه در عين حال كه درس خواندهاند در نيمه شب به پا مىخيزند و نماز به پا مىدارند و گاه در ركوع و گاه در سجده هستند و در آخر نيز مىفرمايد : «هل يستوى الذين يعلمون و الذين لا يعلمون»، آيا دانايان و نادانان با هم برابرند. بايد بگوييم منظور از اين سخنان اين نيست كه هر كه درس خوانده باشد گمراه است نه خير، بلكه منظور اين است كه نبايد آنقدر علمگرا بود كه غافل از آفريننده جهان هستى شد. پس بياييم كارهايمان را با خلوصمان توأم كنيم و فقط براى رضاى حق كارهايمان را انجام دهيم نه براى رضاى كس.
« تفرقه دوری کنید»
برادران و خواهرانم دشمن در كمين است تا فرصتى را هر چند اندك بدست آورده و ضربهاى به پيكر اين انقلاب وارد سازد پس مبادا آنقدر غافل شويم كه دشمن و فساد و نفاق در ما نفوذ كند و مبادا آنقدر خشك مقدس باشيم كه باعث بدبينى مردم نسبت به اين انقلاب باشيم و بياييم دست به دست هم دهيم و در ساختن اين كشور و اين انقلاب بكوشيم و از تفرقه دورى كنيم زيرا الان موقع آن نيست كه يكديگر را بكوبيم بايد كه پشتيبان يكديگر باشيم. و مسايل را در خودمان حل كنيم و نسبت به اشتباهات ديگران كمى گذشت داشته باشيم و نگذاريم كه ديگران حلال مشكلات انقلاب ما باشند.
در آخر وصيتم بايد بگويم كه در درجه اول خدا را فراموش نكنيد در هر زمان پشتيبان ولايت فقيه باشيد و جبهه را هم فراموش نكنيد زيرا همچنانكه امام عزيزمان فرمود: عزت و شرف ما در گرو همين جنگ است. و بايد شكرگزار باشيم كه خدا اين سعادت بزرگ يعنى شهادت را در بين امت ما قرار داد و بايد مردانه جنگيد يا مردانه مرد. چه زيبا مىگويند:
ما مرد نبوديم چه برنا و چه پير در مكتب ما مرگ حقير است حقير
پيغام حسين است رزمنده شير مردانه بجنگ يا كه مردانه بمير
«یادگار عشق»
و باز مىگويد: پرسيد : اين
يادگار سرخ بر گردن قبيله ما از كيست ؟ گفتم : بگذار از نخست بگويم. يك روز عشق از بين صد هزار قبيله ما را به رسم
نامزدى برگزيد و رشته اى بر گردن ما آويخت كه نام حق بر مهره آن حك بود. زان روز عشق را برگردن ما حقى است.
*******
بسم الله الرحمن الرحيم
با سلام و درود بر پيشگاه ولى عصر آقا امام زمان (عج) و نايب بر حقش اين قلب تپنده جهان بشريت و اميد مستضعفان عالم. و با درود بر كسانى كه زندگى پر از مشقت و سختى را بر زندگى نكبتبار زير سلطه ترجيح داده و براى احياى دين اسلام از جان و مال خود گذشتند. خدايا، نمى دانم چگونه وصيت خود را شروع كنم و براى ملتم پيام دهم زيرا وقتى به خود مى نگرم خود را كوچكتر از آن مى بينم كه كسى باشم كه براى ملتم پيام دهم، زيرا اين مادران و پدران شهدا خود كسانى هستند كه الگو و نمونه اى از ايثار و مقاومت براى ملت خود هستند. مادرانى كه در دامان پر از مهر و محبت و پاك خود، كسانى چون شهيدان راه حق را پروراندند و تقديم اسلام كردند ولى چه كنم كه وظيفه ام به من حكم مى كند كه قلم بدست گيرم و تا آنجا كه درتوانم است براى ملت خود بنويسم.
« گذری بر واقعه کربلا»
برادران و خواهران خداوند متعال كه او را تنها سپاس سزاوار است، ما را در بوته آزمايش بزرگى قرار داد، و در اسلام. .. و شكافى هولناك پديد آمد، همانا ابا عبدالله (ع) و عترت او شهيد شدند و زنان و دختران او را اسير كردند و سر مقدس او را بر بالاى نيزه در شهرها گردانيدند و اين مصيبتى است كه مافوق آن مصيبت و دردى نيست. اى مردم كدام مردان از شما از اين پس شادمان باشند و كدام چشم است كه پس از اين واقعه اشكبار نباشد. آرى، حسين مظلومانه شهيد شد ولى مظلوميت او باعث شد كه اين چنين بعد از چندى هزار سال اسلام اينگونه احيا گردد، چون هميشه حق جاودان است، برادرانم، ما در آزمايش بس بزرگى قرار گرفتهايم اگر پيرو حق گرديم پيروزيم والا نابود خواهيم گشت. همانطوريكه پيامبر در وصيت خود به ابوذر مىفرمايد: اى ابوذر، حق سنگين است و تلخ و باطل سبك و شيرين و چه بسا آنى شهوترانى كه غم و اندوهى طولانى در پى داشتهباشد. زيرا دنيا مشغول دارنده دلها و بدنهاست و خداوند تبارك و تعالى كه در نعمتهاى حلال از ما باز خواست مىكند، با حرامها چه خواهد كرد؟ « فضلالله المجاهدين بااموالهم و انفسهم على القاعدين درجه » قرآن مىفرمايد، كه جهاد در راه خدا، راه خدا يك حد محدودى به اندازه آزادى يا عدالت يا فقط طرفدارى از محرومان و يا مثلا ميهن پرستى و چيزهاى محدود و اينطور نيست. راه خداوند يك مجموعهاى است كه همه اين مطالب در آن است. انسان اگر در انتخاب آرمان و هدفگيريش همت عالى به خرج دهد و خداوند را هدف قرار بدهد، تمام اينها را دارد، آزادى در آن است، عدالت در آن است، طرفدارى از مظلومان در آن هست و... و قران تأكيد مىكند كه ما با درجاتى همين ها را بر حسب مقدار فداكاريشان، آنها را بزرگ مىكنيم و تفاوت هدفگيرى الهى با هدفگيرى در آرمانهاى محدود همين است. و اينگونه است كه هنگامى كه انقلاب به مرحله دشوار خود مى رسد آنهايى كه خسته شده اند از راه ماندهاند و مىگويند انقلاب بس است. ( چرا بس است ؟(
«وظیفه ما چیست؟»
انقلابى كه با خون برادران شهيد به پا خواسته انقلابى كه پيروزى آن به خون شهيدان استوار گشته چرا بس است. نه هرگز اين انقلاب به پيش خواهد رفت و به مقصد خود كه بر پايى پرچم «لا اله الا الله» بر تمامى جهان است، خواهد رسيد و حال وظيفه من و تو چيست ؟ وظيفهاى كه شهيدان ما بر دوش خود كشيدند و آن را به ما سپردند، آيا موقع آن نيست به عهدى كه با شهيدان بستهايم عمل كنيم. عهدى كه بر اساس آن بايد ادامه دهنده را ه شهدا باشيم. پس بياييم با پركردن سنگرهاى آنان چه در خط مقدم و چه در پشت جبهه به عهد خود وفا كنيم و دين خود را به اين شهيدان ادا كنيم. بياييد از خودمان بپرسيم كه آياموقع آن نرسيده كه به عهد خود وفا كنيم بياييد با پر كردن سنگرهاى بسيج و شركت فعال در آن اميد امام باشيم. چه بگويم آن سخنى زيباتر از سخن شهيد بهرام پيدا نمىكنم كه مىگويد : ربيع اين نهال الهى را تقويت كنيد. خدايا، تو را سپاس مى گويم كه به اين بنده رو سياه خود توفيق شركت در جبهه را دادى و اين لياقت را دادى كه جزو شهيدان تو باشم و در راه تو بميرم و اما سخنى با پدر و مادرم: پدر و مادر عزيزم، نمى دانم آن موقع كه من به اين دنياى فانى پا گذاشتم چه اندازه خوشحال بوديد ولى اميدوارم كه همانگونه در مرگ من نيز خوشحال باشيد. زيرا آن تولد من به دنياى فانى بود ولى اين تولد من به دنياى باقى است. من نمىگويم در مرگ من گريه نكنيد زيرا پيامبر نيز در مرگ فرزند خود گريه كرد ولى در نزد اين منافقين كوردل گريه نكنيد كه باعث خوشحالى آنان گردد، پدر و مادرم مى دانم كه در طول زندگيم نتوانستم آنگونه كه شايسته شماست حق فرزنديم را ادا كنم، ولى باز به لطف ومهربانى شما اميدوارم، خواهران و برادرانم سعى كنيد در همه حال پيرو خط امام باشيد. در آخر از همه شما حلاليت مى طلبم.
8مرداد 1364هجرى شمسى مصادف با11 ذيقعده 1406هجرى قمرى«خدايا خدايا تا انقلابمهدىخمينى را نگهدار»
منبع: پرونده فرهنگي شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنري