پرتکرارترین پیام شهدا؛ خواهرم حجاب!
نوید شاهد البرز؛ شهيد «جواد ابوالقاضي» در دوم اسفند ماه 1348، در خانوادهاي مذهبي و متدين در شهرستان ملاير ديده بهجهان گشود. از همان دوران كودكي، نور عجيبي در چهرهاش نمايان بود. در سن هفت سالگي براي كسب علم و دانش وارد مدرسه شد و شروع به تحصيل كرد و دورههاي تحصيل را يكي پس از ديگري بهپايان رساند. او تا سال سوم نظري ادامه تحصيل داد. او به ورزش علاقهمند بود همچنین بهكارهاي شعر و خطاطي نیز میپرداخت.
در مورد ویژگیهای اخلاقیاش میتوان گفت: بسيار متواضع و فروتن بود. رفتارش با دوستان و آشنايان طوري بود كه همه شيفته صميميت او ميشدند و بهاو احترام ميگذاشتند.
او از كودكي با مسائل و احكام ديني آشنا شد. او هميشه نماز را اول وقت و بهجماعت ميخواند، هيچگاه نماز شبش ترك نميشد و هميشه در حال دعا خواندن بود.
وی بعد از آن به دروس حوزوي پرداخت و بهمدت 4 سال درس طلبگي خواند و ضمن درس خواندن در بسيج هم بهطور شبانهروزي خدمت ميكرد.
باشروع جنگ تحميلي و حمله وحشيانه صدام به كشور اسلاميمان، او چون سنش كم بود، در پشت جبهه فعاليت ميكرد ولي تاب و تحمل نداشت و داوطلب رفتن به جبهه شد و شروع به مقابله كرد تا اينكه سرانجام در شانزده تیرماه 1366، در عمليات ظفرمند نصر4 در منطقه عملياتي ماووت عراق پس از رزمآفريني و ايثار با اصابت تركش بهشهادت رسید.
تربت پاکش در امامزاده محمد کرج نمادی از ایثار و استقامت در راه وطن است.
مادر شهيد ميگويد:
به احاديث بسيار ارج مينهاد. موقع غذا خوردن، خردههاي نانی که روی سفره بود را از سفره جمع ميكرد و ميخورد. میگفت: حضرت علي (ع) فرمودند؛ بهشت در اين ميان است.
متن کامل وصیت نامه شهید «جواد ابوالقاضی» را در ادامه میخوانید:
«بسمه ربالعاشقين»
« اِلـهي هَبْ لي كَمالَ الانْقِطاعِ اِلَيْكَ ، وَاَنِرْ اَبْصارَ قُلُوبِنا بِضِياءِ نَظَرِها اِلَيْكَ ، حَتّى تَخْرِقَ اَبْصارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ اِلى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ ، وَتَصيرَ اَرْواحُنا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِك ».
خدايا : زبان مرا بگشاى، گلويم را رهائى ده و قلبم را آرام كن، تا آنچه ميخواهم با اين زبان قاصر بگويم و كلمات و حالتى كه در قلبم منقوش است بهروى كاغذ بياورم.
سينه خواهم شرحه شرحه از فراق * تا بگويم شرح درد اشتياق
خدايا، من چه بگويم، از كجا شروع كنم. كدامين درد را ادا كنم. با چه زبانى بگويم. در عشقنامه و سند عشقم چه نويسم؟
خدايا، رهايم ده : خدايا، كمكم كن تا ابراز عشق كنم. پدر و مادر عزيز و از دل و جان عزيزترم بهخدا من از صميم جان، شما را دوست داشته و خواهم داشت و هر چند حرف شما را گوش نمى كردم و ناراحتتان ميكردم اما نادان وگنهكار بودم. گناه هم كه زياد شود انسان نمىتواند خود را از شر شيطان خلاص كند. پدر و مادر مرا حلال كنيد و برايم دعا كنيد. در شهادت و عروج و عروسى من و بهخاطر رفتن من به نظارهگه يار گريه نكنيد. آيا بهخاطر اينكه فرزندتان بهديدار خدا رفته گريه ميكنيد، آيا بهخاطر اينكه به آرزوئى كه سالها درانتظارش بوده و به آن رسيده گريه ميكنيد، مگر كسى كه فرزندش را بهضيافت الله ميفرستد تا نظارهگر وجه الله باشد، گريه ميكند، شهادت بند غصههاى مرا پاره كرده و مرا از اندوه و غم بيرون آورده و مرا از قفس آزاد كرده وبرايم بال شده تا بتوانم پرواز كنم، آيا كسى كه فرزندش از غصه رهايى يافته و قفس را بشكسته و در حال پرواز است؛ گريه ميكند؟ براى من گريه نكنيد؛ بلكه براى حسين و مظلوميتش گريه كنيد.
برادرانم: همواره لبيك گوى نداى هل من ناصر خمينى باشيد. همانا لبيك به نداى امام لبيك به نداى هل من ناصر حسين (ع) است.
خواهرانم : حجاب اسلامى را كاملا رعايت كنيد و خود را به نامحرم نشان ندهيد. با حجاب باشيد كه پوشش سياه شما از خون سرخ من كوبندهتر است زيرا از دامان خواهران و مادران است كه مردان خدا به معراج ميروند و همين مردانند كه تشيع مظلوم و سرخ علوى را با خون خود آبيارى ميكنند.
اى مادران، از رفتن فرزندانتان به جبههها جلوگيرى نكنيد كه اهل كوفه خواهيد بود و در قيامت نمىتوانيد جواب زينب سلام الله عليها را بدهيد كه شهادت برادرانش حسين (ع) و 72 تن از ياران صديقش را تحمل كرد.
خون شد دلم، خدايا! رحمى نما به حالم
از دورى شهيدان آشفته شد خيالم
تا قله هدايت ياران من برفتند
گم گشتهام خدايا در كوچه ضلالم
همچون پرنده عاشق پرواز عشق من بود
اندر غم شهيدان بشكست هر دو بالم
يارب بگو شهادت معراج تا سعادت
كى میشود نصيبم، پاسخ بده سئوالم
آه اى خداى رحمان حال مرا بگردان
از حجر ميگدازم، نزديك كن وصالم
از هجر ميگدازم نزديك كن وصالم
اى مردم، بهسوى خدا بازگرديد كه خدا ميفرمايد: اگر گناهكاران ميدانستند چقدر مشتاق بازگشت آنانم از شوق من مىمردند. پدر وماد رم ،در شهادتم زياد خرج ندهيد؛ بلكه پول آنرا بهفقرا بدهيد و تا ميتوانيد ساده مراسم را برگزار كنيد و عوضش زياد برايم دعا كنيد و قرآن بخوانيد. ضمنا نماز مرا يك روحانى متعهد بخواند.
خدايا، خدايا، تا انقلاب مهدى خمينى را نگهدار.
رزمندگان اسلام نصرت عطا بفرما.
زيارت كربلا نصيب ما بگردان.
من همان عشقم كه در فرهاد بود
او نمى دانست وخود را مى ستود
من همى كندم به تيغه كوه را
عشق شيرين ميكند اندوه را
در رخ ليلى نمودم خويش را
سوختم مجنون خام انديش را
احقر
المذنبين 18فروردینماه63
منبع:
پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری