سیری در کلام طیبه « لطف الله یادگاری فرسا» ؛
خواستم که گمشده خود را در جبهه ها پیدا می کنم و به همین جهت به جبهه اعزام شدم. مادر جان! از شما می خواهم که برای من ناراحت نباشید و دعایم کنید تا خواسته خویش را که همان شهادت است را به دست آورم.
شهادت؛ گمشده شهید

نوید شاهد البرز؛
شهید «لطف الله یادگاری فرسا»
در سال 1344، در روستای «قاسم آباد» ساوجبلاغ دیده به جهان گشود. شهید در سنین کودکی پدر از دست داده و از نعمت وجودش محروم گردید. از این رو، دوران کودکی را به همراه مهربانی و محبت مادر سپری کرد.  او به دبستان رفت و تحصیل علم آغاز کرد. وی تحصیلاتش را تا دوم راهنمایی ادامه داد و
 پس از مدتی در کارخانه ریسندگی و بافندگی فخر ایران مشغول کار شد و بار مخارج زندگی را مردانه بر دوش گرفت. او از سنین نوجوانی به کار و تلاش روی آورد زیرا که رنج بسیار دیده بود و محرومیت را به عمق جان چشیده بود. از این رو، به شوق بسیار کار می کرد تا دست نیازبه سوی دیگران بر نیاورند. پس از چند سال کار وتلاش صادقانه در کارخانه در سال های دفاع مقدس وقتی نیاز به نیروی انسانی از سوی جبهه ها اعلام شد، او نیز همدوش هزاران جوان بسیجی و سپاهی و در جمع کارگران بسیجی به جبهه ها شتافت و در لبیک به فرمان رهبر و مقتدای خویش جان بر کف نهاد و در جبهه های جنوب کشور مشغول نبرد با دشمن متجاوز گردید و پس از مدت ها مبارزه و مقاومت سرانجام در تاریخ هشتم بهمن ماه سال 1366، در منطقه شلمچه به لقای حق شتافت و تاج زرین شهادت بر سر نهاد. پیکر مطهرش در گلزار شهدای «ایقر بلاغ» در نزدیکی زادگاهش به خاک سپرده شد.

متن کامل وصیت نامه شهید «لطف الله یادگاری فرسا» را در ادامه می خوانید:

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام به ارواح پاک شهدای اسلام وامام امت وامت شهید پرور ایران امیدوارم که مادر عزیزم از من راضی باشند و از این که من به درجه رفیع شهادت نائل آمدم خوشحال باشید چون کسانی که در جبهه حق علیه باطل می جنگند اگر واقعا پاک وصادق و مومن نباشند به شهادت نمی رسند و همچنان که شاعر می گوید؛
در مسلح عشق، جز نکو را نکشند
روبه صفتان زشت خو را نکشند
گر عاشقی صادق زمردن نهراس
مردار بود هرآن که او را نکشد
پس از عرض سلام به خدمت مادر عزیز و بزرگوارم که در راه به ثمر رسیدن من زحمات زیادی را متحمل گردیدند، به عرض برسانم بعد از این که از خدمت مقدس سربازی بازگشتم دیگر هیچ چیز دنیا برای من ارزش نداشت بنابراینخواستم که گمشده خود را در جبهه ها پیدا می کنم و به همین جهت به جبهه اعزام شدم. مادر جان! از شما می خواهم که برای من ناراحت نباشید و دعایم کنید تا خواسته خویش را که همان شهادت است را به دست آورم اگر من شهید شدم، پیکرم را در کنار «محمدرنجبرکهن» و «عبد الحسین منصور روستا» و «همت بیات» و در یک ردیف به خاک بسپرید.
مادر جان! می دانم که آرزو داشتی عروسی مرا ببینی، هیچ ناراحت نباش من به آرزوی خویش رسیدم. وصیت من به شما این است که بعد از شهادت من چشمانم را باز کنید تا بدانند من با چشمان باز این راه را انتخاب کردم ودستم را از تابوت بیرون بگذارید که بدانند چیزی از این دنیا با خود نبردم و سرخاکم چند عدد شمع روشن نمایید تا منزل تازه من روشن شود مادر جان! در مقابل دشمنان از شما خواهش می کنم استوار و پابرجا باشید و هیچ گونه ضعفی از خودشان ندهید.
و در پایان همه شما را به خدای بزرگ می سپارم و از تمام شما طلب حلالیت می طلبم.

فرزندشما لطف الله یادگار فرسا


منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری



برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده