سالگرد شهادت "شهید حجت اله صدری"
پدر و مادرم و برادران و خواهران و فامیلهای عزیزم من از شما می خواهم که برای من هیچ ناراحت نباشید و برای من گریه نکنید که شهادت گریه ندارد...


نوید شاهد البرز:

"شهید حجت اله صدری" در تاریخ 1341 در شهرستان اشتهارد دیده به جهان گشود. سومین فرزند خانواده بود و تا پایان دوره ابتدایی به تحصیل پرداخت.

بنابراین بعد از اینکه دوره پنجم ابتدایی در شهرستان اشتهارد در دبستان شهید سادات به پایان رساند. در کارهای کشاورزی و غیره به خانواده به ویژه به پدر پیرش یاری می رساند.


برای شهید گریه نکنید شهادت گریه ندارد

در سن پانزده تا شانزده سالگی بود که با رهنمودهای امام و مبارزات سیاسی ایشان آشنا شد و فعالیت های خویش را در زمینه های پخش اعلامیه امام و همچنین شرکت در راهپیمایی های انقلاب اسلامی را شروع کرد. شهید صدری حضور مداوم در مجالس عزاداری سیدالشهدا (ع) در تکایا داشت و در نمازهای جماعت و جمعه شرکت می کرد و در دعای کمیل و توسل در مساجد نیز حضور داشت.

شهید صدری فردی مهربان و دلسوز بودند هرگز اجازه نمی دادند که کسی از ایشان ناراحت شود و هر گز دلی را با کلامی نمی شکستند. اگر متوجه می شد کسی از نظر مالی در احتیاج شدیدی زندگی می کند، هر کاری که از دست خویش بر می آمد بر ایشان انجام می داد.

بعد از اینکه انقلاب اسلامی پیروز شد به خدمت مقدس سربازی رفت و انجام وظیفه کردند و بعد از 2 سال خدمت بلافاصله داوطلب اعزام به جبهه شدند و روانه جبهه جنگ شدند.

چندین بار به جبهه اعزام شدند بار آخر حدود6 ماه بود که ازدواج کرده بودند که این بار نیز به جبهه رفتند، هنگامی که در جبهه حضور داشت فرزند پسرش دیده به جهان گشود. بعد از مدتی عملیات فاو آغاز شد و ایشان به سختی مجروح شد و در اصفهان بیمارستان مجهز بستری شد. بعد از چهل روز به اصرار خویش ایشان را به بیمارستان نجمیه تهران آوردند. از آنجایی که شهید علاقه زیادی به فرزندش که هنوز او را ندیده بود، داشت، خانواده ایشان مجبور می شوند فرزند کوچکش را مخفیانه داخل ساک گذاشته تا به داخل بیمارستان ببرند. بدین ترتیب آرزوی شهید عملی شد و موفق شدند که فرزندش را برای یک بار آن هم در تخت بیمارستان در آغوش بگیرد.

بعد از سه ماه بستری شدن در بیمارستان به ملت جراحت های زیاد در دوم ماه مبارک رمضان سال 1364 شهید صدری شربت شهادت را بعد از تحمل سختی های زیاد نوشید و به دیدار حق شتافت.


فرازی از وصیت نامه شهید

بسم الله الرحمن الرحیم

با درود و سلام بر رهبر کبیر جمهوری اسلامی ایران امام خمینی

"آن قدر به جبهه می روم و می جنگم تا شهید شوم"

پدر و مادرم و برادران و خواهران و فامیلهای عزیزم من از شما می خواهم که برای من هیچ ناراحت نباشید و برای من گریه نکنید که شهادت گریه ندارد. اگر خواستید گریه کنید، مظلومیت حسین را به یاد بیاورید و برای او گریه کنید و اشک بریزید پدر و مادرم فرزندم را علی وار و زینب وار تربیت کنید و کاری کنید که امام علی (ع) پیش رو داشته باشد. به برادرانم بگویید که بعد از من به پدر و مادرم کمک کنند و آنها را تنها نگذارند.


نقل قول خاطره از خواهر شهید:

بهترین خاطره من از برادرم این بود که وقتی می خواست به جبهه اعزام شود، مادربزرگم به او گفت: حجت اله نمی توانی، کمتر بروی؟ آخه تو زن و فرزند داری. شهید در جواب گفت: می خواهم بروم تا شهید بشوم اگر قسمتت شهادت بشود؛ شهادت مثل خوردن یک لیوان آب است به همان راحتی که آب را می خوری؛ به همان راحتی هم شربت شهادت را می نوشیم. اما این شربت شهادت قسمت هر کسی نیست. مادر دعا کن ، قسمت من بشود.

مادر بزرگم گفت: بعد زن و فرزندت چه می شوند. ایشان گفت: که آنها هم خدایی دارند. آنها را به خدا می سپارم.


منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده