
ملتی که از شهادت ترس ندارد پیروز است
به گزارش نوید شاهد گیلان، در چهاردمین روز دیماه سال ۱۳۳۳، در روستای حسنسرای استان گیلان، کودکی به دنیا آمد که قرار بود سالها بعد، با دلی آکنده از نور و نگاهی فراتر از زمانه، یکی از عاشقانهترین وصیتنامههای دفاع مقدس را بنویسد. شهید محمد بابایی حسنسرائی، سربازی از دیار ایمان، در دوازدهم اردیبهشتماه ۱۳۶۰، در میدان نبرد به آرزوی دیرینهاش رسید و آسمانی شد.
او، نه فقط با اسلحهاش، که با قلمش نیز جنگید؛ قلمی که در وصیتنامهاش، تصویری بیبدیل از ایمان، آگاهی و وفاداری به راه خدا ترسیم کرد. آغاز وصیتنامه با عبارتی است که نشان میدهد او با چه نگاهی به دنیا و مرگ مینگریست:
«پایان زندگی هر انسانی به مرگ اوست، جز مرد حق که مرگ وی آغاز دفتر اوست.»
و با استناد به آیهی شریفه قرآن، بیپرده مینویسد:
«مپندارید آنان که در راه خدا کشته شدند مردهاند؛ بلکه زندهاند و نزد پروردگارشان روزی میخورند.»
شهید بابایی، درود خود را نخست به امام زمان (عج)، سپس به «حسین زمان» یعنی امام خمینی (ره) و بعد به شهیدان کربلا و انقلاب اسلامی تقدیم میکند. او خود را سربازی کوچک در مسیر بزرگ حق میداند و مینویسد:
«خدایا، آن دست و پایی که به من دادی، چگونه میتوانم جز در راه تو به کار گیرم؟ پس آنقدر با این دست و پا در راه تو خواهم کوشید تا شهید شوم...»
این سخن نه یک جمله عاطفی، بلکه یک عهد حقیقی است؛ عهدی میان یک انسان مؤمن و پروردگارش. او نه از سر احساسات لحظهای، بلکه بر پایهی فهم عمیق از زمانهی خود، میدان جنگ را عرصهی حق و باطل میبیند و خود را مکلف به پاسخ به ندای حسین زمان میداند:
«به ندای هل من ناصر حسین زمان لبیک گفتهام...»
او با فروتنی مینویسد که ادعای پیروی از مکتب امام حسین (ع) ندارد، اما با انتخابی آگاهانه، این راه را برگزیده است؛ زیرا در زمانهای که ظلم بیداد میکند، سکوت، گناهی نابخشودنیست:
«ساکت بودن، در زمانی که جنایتکاران دستشان تا مرفق به خون محرومان آلوده است، معنایی ندارد.»
و چنین است که جبهه را انتخاب میکند، نه برای رفتن، بلکه برای هجرت؛ هجرت از آسایش به آتش، از خانه به خندق، از زندگی روزمره به افقهای بلند معنویت.
«هدفم برچیدن کفر و نفاق از زمین است... من تا آخرین قطره خون از اسلام دفاع میکنم.»
در بخش پایانی وصیتنامه، نگاه بلند شهید بابایی به کلام امام خمینی متصل میشود؛ همان سخنی که در ذهن هر رزمندهای نقشی ماندگار داشت:
«ملتی که از شهادت نمیترسد، پیروز است. کسی که شهادت مکتب اوست، ترس ندارد.»
شهید محمد بابایی، مردی بود که با وضوحی کمنظیر، ایمانش را نوشت، باورش را فریاد زد و سپس با همان یقین، راهی شد و در سوسنگرد، پیکر خاکیاش بر زمین ماند، اما اندیشهاش بر جانها نشست.
وصیتنامهاش، امروز نه فقط سندی از یک شهید، بلکه درسی از بندگی، بینش، و فداکاری است؛ و همچون چراغی در تاریکی زمان، راه را به نسلها نشان میدهد.