خاطره ای از پدر شهید «محمدرضا آذر فر»

اسکورت بالگرد مجروحان در عملیات «فتح‌المبین»

سه‌شنبه, ۲۰ خرداد ۱۴۰۴ ساعت ۱۲:۱۷
پدر شهید «محمدرضا آذرفر» در خاطره ای از فرزندش بیان می کند: پسرم در عملیات «فتح‌المبین» پس از سرنگونی هواپیمای دامادم (سروان جوانمردی)، با اسکورت بالگرد مجروحان را نجات داد و فرماندهان نیروی هوایی در منزل ما از او تقدیر کردند.

 به گزارش نوید شاهد تهران بزرگ، امیر سرلشکر خلبان شهید «محمدرضا آذرفر» در دوم دی ماه سال ۱۳۳۲، در مهاباد چشم به جهان گشود. پدرش اکبر، مغازه دار بود و مادرش، سارا نام داشت. تا پایان دوره کارشناسی ارشد در رشته علوم و فنون نظامی درس خواند. خلبان بود. سال ۱۳۵۶ ازدواج کرد و صاحب یک پسر و یک دختر شد. از سوی ارتش در جبهه حضور یافت. بیستم خرداد ۱۳۶۴، با سمت خلبان در خلیج فارس به شهادت رسید. تا کنون اثری از پیکرش به دست نیامده است.

اسکورت بالگرد مجروحان

متن خاطره: 

روزی در عملیات پشتیبانی نیروهای زمینی با نام «فتح‌المبین» شرکت داشت. سه فروند هواپیمای اف-۴ ایران مسئولیت این حمله را برعهده داشتند: هواپیمای اول را پسرم (محمدرضا آذرفر)، هواپیمای دوم را دامادم (سروان خلبان محمد جوانمردی) و هواپیمای سوم را خلبان دیگری از نیروی هوایی برعهده داشت. در این حین، با چند فروند هواپیمای مزدوران عراقی روبرو شدند. پس از درگیری هوایی، چند فروند از مهاجمان سرنگون شدند. هواپیمایی که در این حادثه صدمه دید و سقوط کرد، متعلق به دامادم بود. هواپیمای او در میدان نبرد به زمین خورد و دامادم سخت مجروح شد. پسرم بالای سر آنها مراقبت می‌کرد تا اسیر دشمن نشوند. با ارسال پیام به پایگاه، تقاضای بالگرد کرد. بلافاصله بالگرد در منطقه حاضر شد و خلبان و کمک‌خلبان را از میدان خارج کرد. پسرم تا پایگاه، بالگرد را اسکورت کرد تا صدمه نبیند.
 
اسکورت بالگرد مجروحان
 
 در پایگاه، دامادم را به پسرم سپردند تا او را برای معالجه به تهران ببرد. قبل از حرکت، پسرم به من تلفن زد و گفت: «محمد جوانمردی سانحه دیده و مجروح است. نگران نباشید؛ او را به تهران می‌آورم.» ساعت ۲۴ روز بعد به تهران رسیدند. من و مادرش در بیمارستان نیروی هوایی منتظر بودیم. آنها را با آمبولانس فوری به بیمارستان رسالت منتقل و بستری کردیم. پس از عمل جراحی دست و پا (که با پلاتین ترمیم شد)، سه روز در بیمارستان ماند. روز چهارم او را به منزل من منتقل کردیم.
 در این زمان، کلیه فرماندهان و خلبانان نیروی هوایی به‌همراه فرمانده نیرو، جناب آقای مقدسی (مسئول عقیدتی-سیاسی نیروی هوایی) برای عیادت به منزل ما آمدند. پسرم از مهمانان پذیرایی می‌کرد.
حاج‌آقای مقدسی سخن را آغاز کرد و فرمود: «خوشا به حال پدری که دامادش خلبان و پسرش خلبان است» سپس از من دلجویی کرد و گفت: «پسرت دامادت را از میدان جنگ آورده تا مداوا شود. در حالی که از مهمانان پذیرایی می‌کند، شاکر خداست.» و افزود: «جوانمردی مدتی دوستانش را تنها گذاشته و تقاضای شفا داریم.» پاسخ من این بود: ان‌شاء‌الله به‌ زودی بهبود می‌یابد و در صف رزمندگان مشغول نبرد و کمک به همکارانش خواهد آمد. همان‌طور هم شد. پس از مدتی، بهبودی حاصل شد. با دست و پای پلاتین‌دار و ترکش در سرش، به کمک خلبانان شتافت و وارد جنگ شد.
 
برچسب ها
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده