مادر شهید جامعه کارگری:
مادر شهید «محمد صفاخیل» بیان کرد: «از مردم می‌خواهم که همیشه و در همه شرایط احترام شهدا را داشته باشند. آنها فقط و فقط برای دفاع از خاک ناموس و وطنشان رفتند. هرگز طمع جاه و مقام نداشتند. حساب شهدا از همه جداست.»

به گزارش نوید شاهد البرز؛ تصاویر شهدای کارگر را که نگاه می‌کردم بعد از شهدای دانش‌آموز شاید بتوان گفت مظلوم‌ترین‌ها بودند تا امروز؛ در جنگ اقتصادی این چند ساله بیشترین آسیب را کارگران دیدند اما همچنان پای کشورشان، دینشان و همه آنچه که باارزش و مهم بود ایستاده‌اند و کمتر از رزمندگان جبهه مقاومت نبودند. در همه کشورهای دنیا کارگران با کم شدن مزایایشان اعتراض می‌کنند اما در ایران در دولت جمهوری اسلامی شورش کارگری نداشتیم.

استان البرز حدود ۵۰ کارگر شهید تقدیم این خاک کرده است. غیرتمندانی که در وقت حاجت اسلحه برداشتند و میدان نبردشان را از سازندگی و صنعت به جهاد و شهادت انتقال دادند. جوانمردانه بی‌ادعا جای عرق‌جبین که پیامبر گرامی می‌داشت، چهره نورانی‌شان را با خون رنگین کردند. آنچه که در این سال‌ها در اسناد شهدا دیده‌ام در بین کارگرانی که در دوران دفاع مقدس شهید شدند چه دلاورانی بودند؛ چه زاهدانی که عارفان شب‌ها بودند و شیران روز؛ آنها با دستان پینه بسته هر جا که جایش بود؛ تخریب‌چی، آرپی‌چی زن شدند و فرمانده شدند؛ غواص بودند؛ سال‌های بی‌نام و نشان و مفقود پیکر و بی‌اثر بودند؛ کسانی که برای نام و نشان رفته بودند و این از ابتدا پیدا بود. شجاع‌ترین‌هایی که در سیره طیبه‌شان مردمداری، صبر و تواضع تلاش و ایثار موج می‌زد. ارمغانی برای این روزهای وانفسای ما است. سال‌های اخیر در عرصه اقتصادی کارگران جنگیدند و چرخ‌های صنعتی را در روزهای تحریم چرخاندند. کارگرانی روزها هم از استکبار جهانی ضربه خوردند و همه اختلاسگران و قاچاقچیان داخلی که صنعت کشور را نشانه گرفتند....اما همچنان ایستاده‌اند....

«بتول صلاحی» مادر شهید جامعه کارگری «محمد صفایی‌اصل» با خبرنگار بنیاد شهید استان البرز گفتگویی داشته است که در آرشیو مصاحبه‌های بنیاد موجود بوده است، متن این مصاحبه را تقدیم مخاطبان می‌کنیم.


مادر شهید جامعه کارگری: حساب شهدا از بقیه جداست

*نوید شاهد: حاج خانم لطفا خودتان را برای مخاطبان نوید شاهد معرفی بفرمایید.
مادر شهید: بنده «بتول صلاحی» در روستایی اطراف خدابنده به نام زنجان به دنیا آمدم. پیشه خانوادگی ما کشاورزی بود. 13 سالگی با همسرم پدر شهید ازدواج کردم. محمد سرآسیاب نزدیکی شهرستان فردیس در سال 1346 به دنیا آمد. بچه آرامی بود. اهل نماز خواندن بود. روزه می‌گرفت. با همسایه‌ها خیلی مهربان بود. ما مغازه درحصارک داشتیم، او هم می‌رفت مغازه کار می‌کرد. بچه ماخوذ به حیایی بود. به ورزش والیبال علاقه‌مند بود. نماز روز را 15 سالگی شروع کرد. در مناسبت‌های مذهبی دوست داشت به مسجد ده برود و آنجا در مراسم شرکت کند. در شهر هم که بودیم نماز را در مسجد می‌خواند.

*نوید شاهد: زمانی که انقلاب پیروز محمد چه می‌کرد آیا در تظاهرات شرکت داشت؟

مادر شهید: آن زمان منزل ما در کلاک بود. همسرم (پدر شهید) تظاهرات می‌رفت. محمد سنش کم بود اما در دفاع مقدس جبران کرد.

*نوید شاهد: محمد چگونه با جنگ آشنا شد؟

مادر شهید: محمد کارگر بود زمان سربازی‌اش که شد بی‌خبر از ما رفته بود نام‌نویسی کرده بود. ما هم که از او پرسیدیم گفت: می‌خواهم زودتر سربازی‌ام تمام شود. ازدواج کنم. سه ماه هم بعد از رفتن به جبهه آمد و ازدواج کرد.

*نوید شاهد: محمد در جبهه زخمی هم شد؟

مادر شهید: بله، در آموزشی زخمی شد و به ما چیزی نگفت به منزل آمد و گفت: 20 روز مرخصی دارم. یک ماه بعد اسفند ماه می‌آیم. چهارشنبه سوری خبرآمد زخمی شده در جبهه سومار به پایش تیر خورده بود. مجبور شدن پایش را قطع کنند. چون عفونت وارد خونش شده بود نتوانست دوام بیاورد و پنج‌شنبه شهید شد.

*نوید شاهد: با خبر شهادت چگونه روبه‌رو شدید؟
مادر شهید: خدا صبر زیادی به من داده بود. همه را تسلی می‌دادم. حال عجیبی بود. قبل از شهادتش به ملاقاتش رفتم گفتند که چیزی نیست فقط پایش زخمی شده است. خدا را شکر کردم. او را بوسیدم اما خون زیادی از او می‌رفت. دکترها گفتند: «پایش را قطع کنیم خون بند می‌آید.» اما فایده نداشت و در اسفند 1366 شهید شد.

روز جمعه هوا بارانی بود که پیکرش را از بیمارستان امام خمینی تهران تا گلزار شهدای امامزاده محمد (ع) تشییع کردند. من هر هفته سر خاکش می‌روم. 5، 6 سال بعد از شهادت محمد، همسایه‌ها می‌خواستند به کربلا بروند ما هم تازه اسم نوشته بودیم. منتظر بودم که پاسپورتم برسد. من تازه پاسپورتم آمده بود. شب به خواب من آمد که چرا سوریه نمی‌روی حتما برو! این خواب روی من خیلی تاثیر گذاشت. یک روز پسر دیگرم آمد، گفت که مادر شناسنامه‌ات را بده که من برای کربلا ثبت نام کنم. این شیرین رویایی بود که از او دیدم. گاهی هم که ناراحتم به خوابم می‌آید و تسلی می‌دهد.

*نوید شاهد: مادر دلخوشی شما بعد از شهادت چه بود؟

مادرشهید: بزرگترین دلخوشی من همین شهادت او بود. اگر باز هم دشمن کشور ما را تهدید کند و یکی از پسرهای من بخواهد برود من اجازه می‌دهم حتی اگر همه آنها بخواهند بروند.

*نوید شاهد: تنها می‌شوید با عکسش صحبت می‌کنید؟

مادرشهید: بله، صحبت می‌کنم تنها که نیستم موقعی که سر قبرش می رفتم صحبت می‌کردم. همیشه به او می‌گویم چه جوری رفتی مادرت را تنها گذاشتی؟! من را در آخرت شفاعت کن. آخرین دفعه که می رفت گفت مادر من این بار می‌روم؛ شهید می‌شوم. حلالم کن. از همه ما حلالیت گرفت. نامه هم نوشته بود و حلالیت خواسته بود.

*نوید شاهد: اگر بخواهید امروز برای محمد یک پیغام بفرستید چه می‌گویید؟

مادر شهید: ذوق می‌کنم اول خدا را شکر می‌کنم و او خودش که از همه چیز خبر دارد. می‌گویم به او افتخار می‌کنم که برای خاک و کشورش جنگید و اجازه نداد دشمن کشورمان را بگیرد.

*نوید شاهد: به مردم ایران چه جمله‌ای دارید بگویید؟
مادر شهید: از مردم می‌خواهم که همیشه و در همه شرایط احترام شهدا را داشته باشند. آنها فقط و فقط برای دفاع از خاک ناموس و وطنشان رفتند. هرگز طمع جاه و مقام نداشتند. حساب شهدا از همه جداست.

****
حاجیه خانم «بتول صلاحی» مادر شهید جامعه کارگری «محمد صفایی اصل» در سیزدهم بهمن ماه 1399 به فرزند شهیدش پیوست. 

انتهای پیام/ 


 

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده