شهید قدرت الله عبدیان
شهید «قدرت الله عبدیان» از شهدای مدافع حرم است. در روایت از او آمده است: «قدرت فرزند بزرگ و نور چشمم بود. خوشا خالق بود و هرچه از او به یاد دارم خوبی است، به فکر همه بود.»

شهید قدرت الله عبدیان

به گزارش نوید شاهد البرز؛ شهید«قدرت‌الله عبدیان»، در سی فروردین سال 1357، در کوه‌دشت به دنیا آمد. او اولین فرزند خانواده 9 نفره است. ارشد بودن باعث شده بود که همواره نسبت به رفتار و منش خودش حساس باشد. آن چنان که پدر و مادر از او به عنوان الگوی رفتاری برای دیگر فرزندان بهره می‌بردند. مادرش می‌گوید: «ازکلاس دوم ابتدایی به بعد او را دائم الوضو دیده‌ام» سال 1379 پس از گذراندن دوران سربازی در ارتش توانست در دانشکده افسری قبول شود. پس از گذشت چهارسال وارد سپاه قدس شد. سال 1385 ازدواج کرد که ثمره‌ی آن یک پسر به نام محمد مهدی است. در دوران نامزدی همان سال ازدواجش به اولین مأموریت خود فراتر از مرزهای ایران رفت. نبرد 33 روزه حزب الله لبنان، اولین تجربه مأموریت او بود که پس انتقال از قرارگاه رمضان کرمانشاه به کرج، از طرف نیروهای کرج به سوریه اعزام شد. سوریه، عراق و لبنان از جمله مناطقی است که این شهید در آن حضور فعال داشته است. درجه نظامی‌اش پیش از شهادت سرگرد و پس از آن سرهنگ شد. مسئولیت و تخصص اصلی‌اش در مناطق جنگی، مسئول ادوات سنگین و آموزش به نیروهای نظامی بود.
قدرت الله عبدیان چهاردهم خرداد سال 1395در منطقه ریف جنوبی حلب، روستای خلصه، پس از آنکه عامل انتحاری خودش را به محل استقرار رساند و منفجر کرد با اصابت یک ترکش به ناحیه سر به شهادت رسید. مزار این شهید بزرگوار در کوهدشت، گلزار شهدای روستای اولاد قباد است.


نور چشمم

شش فرزند پسر و یک دختر دارم، قدرت فرزند بزرگ و نور چشمم بود. خوشا خالق بود و هرچه از او به یاد دارم خوبی است، به فکر همه بود. آنچه از دستش برمی‌آمد برای دیگران انجام می‌داد. وقتی از تهران به منزلمان می‌آمد و شب می‌رسید، من می‌رفتم و در حیاط را برای او باز می‌کردم. اما او ناراحت می‌شد و می‌گفت: چرا شما زحمت افتاده‌اید. بعضی اوقات که صدای ماشین می‌شنوم. یک لحظه احساس می‌کنم پسرم از راه رسیده است. عادت نداشت از کارهایش صحبت کند، حتی نمی‌دانستیم چه زمانی به سوریه می‌رود، فقط می‌گفت در سفارت است. مخالف راه و اعتقادش نبودم. چون راهی بود که خودش انتخاب کرده بود، هم من و هم مادرش معتقد بودیم دفاع از حرم حضرت زینب(س) امری ضروری است و هر کس که بتواند اسلحه به دست بگیرد باید به سوریه و عراق برود، فرمان رهبر واجب است و فرزند من هم فدای رهبری.
                                                                                                                                                                                           پدر شهید


استعداد

معمول برادرها از تمامی مسائل و خصوصیات ریز و درشت هم باخبر هستند، ولی در مورد قدرت من بسیاری از خصوصیاتش را بعد از شهادت فهمیدم. آمد و شدهای هم‌رزمانش برای تکریم و تجلیل پدر و مادر زیاد بود. یکی از روزها چند تن از هم‌رزمانش برحسب اتفاق می‌گفتند که الان اگر قدرت بود، راحت می‌توانست زبان اینها را بفهد. آن وقت در منطقه جلوتر ‌می‌رفتیم. کنجکاو شدم. جلوتر رفتم و پرسیدم: «شنیدم چه می‌گفتید، مگر قدرت چه زبانی بلد بود؟!» آنها نیم نگاهی کردند و گفتند: «آقا قدرت به سه زبان کوفی، بصری و شامی با لهجه مسلط بود. هر زمان که نیاز بود از این استعدادش در منطقه استفاده می‌کردیم.»
                                                                                                          برادر شهید


 صدای بلند قرآن بخوان

طلبه بودم. بیشتر اوقاف در خانه قرآن می‌خواندم. بعد از نماز رحل قرآن را برداشتم و طبق معمول شروع به قرائت قرآن کریم کردم. قدرت کمی آن طرف‌تر نشسته بود. مهمانشان بودیم. چند لحظه‌ای گذشت. جلو آمد و گفت: «سجاد تو خونه که می‌خوای قرآن بخونی با صدای بلند بخون. بگذار بچه‌ها صدای قرآن خوندنت رو بشنون. صدای خوش قرآن در روح و با ایمان شدنشون تأثیرمی‌گذاره.» پس از آن دیگر عادت داشتم که قرآن را در خانه با صدای بلند بخوانم.
                                                                                                                                  برادر شهید

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده