جانباز «عباس کیائی» در روایت از شهید دانش‌آموز:
جانباز عباس کیایی در روایت از دانش‌ آموز شهید عبدالله کیائی بیان می کند: «حال و هوای معنوی پادگان دو کوهه هم مزید برعلت بود. زمان موعود فرارسید و شب عملیات والفجر یک نزدیک و نزدیک‌تر می شد. حال و هوای شب‌های عملیات عجیب حال و هوایی است همه نیروها بوی بهشت می دادند.»

به گزارش نوید شاهد البرز، عباس کیائی از راویان ایثار استان البرز است. در روایت از دانش آموز شهید «عبدالله کیائی» بخش اول خاطراتش را منتشر کردیم. 

عباس کیائی

ادامه روایت این دانش آموز شهید در منطقه جنگی را بخوانید.

«... و اما حرکت به‎ طرف سرزمین‎های عشق با پرواز پرستوهای نوجوان و عاشق آغاز شد و رفتند که تاریخ را طوری بنویسند که آیندگان با افتخار تاریخ نوشته شده را بخوانند.

پس از اعزام در تیپ ۲۷ حضرت رسول گردان میثم به فرماندهی برادر سلیمانی و گروهان به فرماندهی برادر هاشمی و جانشینی برادر طالبی تقسیم شده و با قطار تهران جنوب به طرف اندیمشک حرکت می‎کنند.
همه می دانند که اکثر نیروهای اعزامی معمولا به پادگان دوکوهه که میعادگاه عاشقان بود، اعزام می‌شدند. محل استقرار تیپ ۲۷ هم همان پادگان بود. شهر اندیمشک از شهرهای شمالی استان خوزستان و دروازه ورودی رزمندگان از این استان به مناطق جبهه های جنوبی بود.

پس از رسیدن به اندیمشک و ایستگاه دوکوهه نیروها پیاده می‌شوند و به محل اسقرار از پیش تعیین شده هدایت می‌شوند. چون این اعزام اولین اعزام این نیروها بوده باید آموزش‌های لازم را طی کرده تا برای روز موعود آماده شوند. حالا دوران آموزشی چه دوران به‌یاد ماندنی‌ست باید در موردش در جای خودش بیان شود.

یکی از اخلاق پسندیده عبدالله کیائی رعایت ادب و اخلاق نیکو بود. هرچند سواد آن‌چنانی برای سن کوچکش نداشت اما برای خودش عارفی شده بود.
گفتنی است که در این اعزام احمد کیائی؛ پسر عموی عبدالله و رضا جودی، رضا سوسن و قاسم نرگسی برادر خانم من فرزند شهید اسماعیل نرگسی هم در این اعزام حضور داشتند.
احمد کیائی تعریف می‌کرد که بعد طی آموزش‌های رزمی و فراگرفتن تاکتیک‌ها و تکنیک‌های نظامی هر از چند باری به شهر می‌رفتند تا یک حال و هوایی عوض کنند و وقتی دوستانش در شهر شلوغ کاری می‌کردند با اعتراض این شهید بزرگوار روبه‌رو می‌شدند. خلاص نزدیک به یک ماه آموزش‌ها کم کم به اتمام می‌رسید و نیروها از لحاظ قوای جسمانی و روحی به آمادگی کامل می‌رسیدند.

حال و هوای معنوی پادگان دو کوهه هم مزید برعلت بود. زمان موعود فرارسید و شب عملیات والفجر یک نزدیک و نزدیک‌تر می شد. حال و هوای شب‌های عملیات عجیب حال و هوایی است همه نیروها بوی بهشت می دادند. با هیچ دستگاه و ادواتی نمی‌شود حال وهوای رزمندگان اسلام را به‌ تصویر کشید. خوشا به حال آن سبکبالان عاشق و خداجو.

احمد کیایی می‌گوید: البته شهید محسن فلکی در گردان خیبر بود و شب عملیات در کنار ما نبود ولی ما چهار نفر در یک گروهان بودیم و از حال و هوای هم خبردار بودیم. بعد از نماز مغرب و عشا و تحویل گرفتن جیره غذایی برای شب با چند دستگاه کامیون به طرف خط حرکت کردند. دقیقا نزدیکی‌های ساعت یازده و نیم شب بوده که به خط مقدم می‌رسند ظاهرا عملیات شروع شده بوده و باید این گردان ادامه‌دهنده عملیات باشند.

احمد کیائی می‌گوید که گردان ما را حرکت دادند و ازمیان معبری که دوطرفش را با نوارهای زردرنگ مشخص کرده بودند. حرکت کردیم از تپه ماهورهای رملی که حرکت دراین منطقه بسیار سخت بود. تا نزدیکی‎های اذان صبح حرکت کردیم که از طریق فرمانده خبر رسید که موقع نماز صبح شده باید نماز را در حال حرکت بخوانیم.
زمانی که هوا روشن شد با جنازه‌ای زیادی روبه‌رو شدیم و منطقه اوضاع و احوال مشخصی نداشت.

ادامه دارد...

انتهای پیام/ 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده