گفت‌وگوی نوید شاهد به مناسبت تفحص پیکر شهید؛
نوید شاهد - پدر شهید اینانلو در مورد شهادت فرزندش بیان می کند: «هیچ پدری به بچه‌اش حسادت نمی کند حتی به هر جایی هم که برسد اما من به محمد غبطه می خورم؛ در جنگ این همه رفتیم و آمدیم، شهید نشدیم. محمد در اعزام اول به سوریه، شهادت نصیبش شد.»

پسری که گوی شهادت از پدر ربود / حسادت پدر به پسری که شهید شد

به گزارش نوید شاهد البرز؛ «قاسم اینانلو» پدر شهید تازه تفحص شده مدافع حرم، «محمد اینانلو» از شهدای کربلای خان‌طومان صحبت‎هایش را با بیان خاطرات دوران انقلاب و جنگ تحمیلی آغاز می‌کند. او می‌گوید: کودکی‌ام قبل از انقلاب گذشت. تا خودم را شناختم، انقلاب شد. کلاس ششم بودم، جنگ شروع شد. ابتدا جنگ در شهر با منافقین بود. آن زمان هرکس در هر جایی که احساس تکلیف می کرد، اقدام می کرد. دهم بهمن 1360به جبهه جنوب اعزام شدم. در عملیات فتح المبین شرکت داشتم و 82 ماه جبهه بودم.

قاسم اینانلو درخصوص عملیات‌هایی که در آن حضور داشته است، بیان می کند: در عملیات فتح المبین و بیت المقدس در تیپ علی ابن ابی‌طالب حضور داشتم. جنگ که سرو سامان گرفت ما در لشکر بیست و هفت واحد زرهی ذوالفقار قرار گرفتیم.  سال 1364 با دستور فرمانده لشکر، حاج‌محمد کوثری، همسر و فرزندانم را به دزفول بردم و آنجا ساکن شدیم و تا پایان جنگ آنجا بودیم.  

وی با اذعان اینکه پذیرش قطع‌نامه سال 67 مانند امضا برجام همه را متعجب کرد، می‌گوید: به نظر بنده، امضاء قطع‎نامه و پایان جنگ مانند امضا برجام در این سال ها بود. همه تعجب کردیم که چرا پذیرفته شده است! اما چون همه مطیع فرمان رهبر بودند، پذیرفتند. بعد از قطع نامه بازار اقتصادی به هم ریخت. اجناس کم و نایاب شد. از طرفی منافقین و صدام که دستشان دریک کاسه بود از قصر شیرین و عراق به ایران حمله کردند و عملیات مرصاد را رقم زدند.  همه به سمت جبهه برگشتند و در اسلام آباد توانستند جلوی منافقین را بگیرند و شکستشان دهند.

جنگ برای ما زندگی بود

این یادگار دوران دفاع مقدس جنگ را یک فرهنگ دانست و بیان کرد: آن زمان جنگ یک «فرهنگ» بود. بعضی از بچه ها این فرهنگ را حفظ کردند. در حال حاضر، فیلم هایی که می سازند همه اوضاع و شرایط جنگ را نشان نمی دهد. جنگ برای ما زندگی بود. ما در جبهه بزرگ شدیم و استخوان ترکاندیم. من مسئولیت های مختلفی در جبهه داشتم، پنج بار در جبهه مجروح شدم. از مسئول دسته تا پشتیبانی تیپ ذوالفقار و مسئولیت تامین و نگهداری و ...

ویژگی های شخصیتی شهید مدافع حرم 

این پدر شهید مدافع حرم درخصوص ویژگی های شخصیتی و علاقه مندی های فرزند شهیدش چنین روایت می کند: محمد فرزند دومم بود که قبل از پذیرش قطع نامه سال 1367به دنیا آمد. تا بیست سالگی او را «محمد» و بعد از آن به دلیل حجب و حیایی که داشت او را «عبدالکریم» صدا می کردم.

 محمد، کودکی باهوش بود، حافظه خاصی داشت. هیچ‌وقت او را در حال خواندن و نوشتن ندیدم اما نمره‌هایش خیلی خوب بود. دیپلم را که گرفت در دانشگاه آزاد کرج رشته علوم سیاسی پذیرفته شد.

به ورزش غواصی، اسب سواری، تیراندازی و شنا علاقه‌مند بود. اسب هم داشت. باشگاه می رفت. در چند رشته ورزشی مدارک عالی گرفته بود. یک عقیده داشت، می گفت: اگر کسی مدعی است که سرباز امام زمان (ع) است، باید همیشه از نظر جسمی و روحی آماده باشد. این بود که همیشه بدن آماده و ورزیده‌ای داشت. محمد اهل عبادت بود. او قبل از اینکه به سن تکلیف برسد نماز خواندن را شروع کرد چون روی احکام دینی نماز و روزه اش، وسایل خانه یا خوراکی که در سفره است اینکه از کجا آمده است، حساس بود. او بسیجی بود. در حوزه صد و شش بسیج فعالیت می کرد. فرمانده گردان بود. ما بعد از شهادتش متوجه شدیم، فرمانده بسیج بوده است.
هر کس محمد را می دید شیفته اش می شد. این بشر، آدم کره خاکی نبود؛ واقعا نبود. همیشه در عزاداری ها یک شعر می خواند: «آخرش آقا میام فدات می شم / فدای رات می شم.» رفت کارش را انجام داد. خودش را فدا کرد و این برای ما افتخار است که بیست و هشت سال در کنار یک همچین آدمی زندگی کردیم و درس هایی از او یاد گرفتیم.

سه ماه مرخصی بدون حقوق برای دفاع ار حرم حضرت زینب (س)

وی در مورد انگیزه فرزند شهیدش برای دفاع از حرم آل الله می گوید: او هم رشته اش علوم سیاسی بود و هم اینکه نسبت به مسائل زمانش آگاه بود و در موردش فکر می کرد. جنگ میانمار که شروع شد، فیلمی را به من نشان داد. ناراحت بود، می گفت: بابا ببین! چه کشت و کشتار می کنند. این‌طور نبود که یک شب تصمیم به سوریه رفتن بگیرد. او همیشه از اتفاقاتی که پیرامونش می افتاد، مطلع بود. گروه‌ها و حزب ها را خیلی خوب می شناخت. یک‌سری کتاب ها که قدیم جمع کرده بودم را مطالعه می کرد و دنیا و جامعه را می شناخت. به اتفاقات پیرامونش واقف و روشن بود. در مورد جنگ در سوریه هم معتقد به فرمانبری از رهبر بود. آماده رفتن شده بود. چون در کارش مسئولیت داشت اجازه نداده بودند برود. سه ماه مرخصی بدون حقوق گرفته بود که برود. برای آموزش رفت و در آموزش هم موفق بود. هیکل و پیکره خوب و آماده ای داشت. تقریبا آخر دوره بود که آمد. دخترش حلما هم تازه راه رفتن یاد گرفته بود. گفتم: بابا ان شالله تا بری بیایی راه رفتنش کامل می شود ولی نمی دانستیم حلما خانم بزرگ می شود و مدرسه می رود بعد محمد می آید.

پدر شهید مدافع حرم محمد اینانلو در مورد چگونگی اعزام پسرش بیان می کند: آموزششان که تمام شد هم دوره ای هایش کم کم اعزام می شدند. یک روز که در خانه نشسته بودم آمد و پایین مبل نشست. همیشه پایین می نشست. گفت: بابا، خدا وکیلی شما راضی نیستید من بروم؟ گفتم: این طور نیست، راضی ام.  همیشه در قنوتت می گویی: خدایا شهادت نصیب من کن! الان نگذارم و راضی نباشم. من راضی هستم. مادرش هم آمد. همین سوال را از مادرش پرسید. مادرش رویش را بوسید، گفت: امروز دین و اعتقاداتمان در خطر است، باید بروی. لحظه سختی بود؛ داشتیم به محمد به طور رسمی مجوز می دادیم که برود. دو دستی زد روی پایش گفت: چرا کار من جور نمی شود که بروم.

این پدر شهید در مورد چگونگی اطلاع یافتن از شهادت فرزندش اظهار می کند: بعد از یک هفته یکی از آشناها خبردادکه شبکه بی بی سی آقا محمد را نشان داده که شهید شده است. محمد هنگام اعزام گفته بود احتمال شایعه است. مراقب باشید. ما هم باور کردیم. دو سه روز بعد دیدیم، شایعه قوت بیشتری گرفت. تبلیغات خاصی روی ایران می کردند اسرائیل، بی بی سی، سی. ان. ان همه این شبکه ها عکس آقا محمد را نشان می دادند. در عکس پیکر محمد و پنج هم‌رزمش بود که شهید شده بودند.

اما این خبر رسمی اعلام نشده بود. دو روز قبل از شهادتش من در بیمارستان بستری بودم. شب خواب دیدم سنگی از فیروزه  به من داد. بیدار که شدم، گفتم: اتفاقی در راه است.

باید شهید باشی تا شهید شوی

وی با اشاره به اینکه «محمد» زمینی نبود، بیان کرد: شهادت لباسی است که شما خودت باید آماده پوشیدن شوی. خودت باید اندازه اش کنی. لباس کوچک است باید کوچک شوی لباس چون سفید است باید خودت را سفید کنی تا بتوانی بپوشی. رفتار و کردار محمد به صراحت نشان می داد که  شهید می شود. برای همین خبر شهادتش برایمان سنگین و غیرمنتظره نبود. او را نگاه می کردید متوجه می شدید، زمینی نیست. ما می دانستیم به هیچ وجه نمی شود این را نگه داشت. خدا گواه است بیست سال بود می دانستم او می رود. اینقدر این از نظر فکری، اهمیتی و ارزشی بزرگ بود هر کس نگاهش می‌کرد، می فهمد. به قول خودمان نور بالا می زد.

این پدر شهید در خصوص سنگ مزاری که در گلزار شهدای امامزاده طاهر (ع) به نام این شهید است، خاطر نشان کرد: مزاری که در امام‎زاده طاهر(ع) با عکس و نام محمد قرار دارد بعد از اینکه شهادت او تایید شد و پیکرش به دست نیامد با حمایت حاج آقا رضایی امام جمعه مهرشهر به صورت نمادین در گلزار شهدای امام زاده طاهر (ع) درست شد. آنجا مراسم گرفتیم جمعیت خیلی زیادی هم آمدند. 

شهادت محمد معامله با خدا بود

وی ادامه می دهد که شهادت محمد برای ما معامله با خدا بود. اول اینکه محمد زنده است و ما به این حرف ایمان داریم.  حضورش را احساس می کنم و هیچ‌وقت دلتنگ و ناراحت نشدم اما به او غبطه می خورم. هیچ پدری به بچه اش حسادت نمی کند حتی به هر جایی هم که برسد، اما در جنگ این همه رفتیم و آمدیم، شهید نشدیم. این یک شب آمد و رفت و شهادت نصیبش شد. به قول سردار سلیمانی شهید بود که شهید شد.

یک هفته از رفتن تا شهادتش طول کشید. در عملیات نبل و الزهرا با سه چهار هزار از شیعیانش در محاصره داعش بود. محمد و هم‌رزمانش قرار بود مخفیانه اعزام شوند و آنجا را آزاد کنند که الحمدلله این اتفاق هم افتاد. حین عملیات تیر به پای محمد می خورد و او را نزدیک آمبولانس می برند که موشک به آمبولانس می خورد.

نحوه شهادتش را دوست جانبازش «حبیب عبدالهی» این گونه تعریف می کند که در منطقه عملیاتی جلو می روند. محمد با تیربار زیادی پیش می رود. آقا حبیب می گوید: من هم مجبور بودم پشت سرش بروم. آنقدر جلو رفته بودیم که از مهمات داعشی ها که روی زمین بود، استفاده می کردیم. داعشی ها یک تیر به پای محمد زدند که او را اسیر کنند. محمد «یا زهرا» را زمزمه می کرد. او را به ماشین رساندند که ماشین را با موشک زدند. پیکر آقا محمد زیر درخت می افتد. همانجا به شهادت می رسد.

قاسم اینانلو پدر شهید با بیان اینکه خواستِ خدا بود که پس از چند سال پیکر شهید برگردد، اظهار کرد: محمد بلند قامت بود اما الان چند تیکه استخوان کوچک از او جامانده است. ما با خدا و برای تثبیت نظام و به حکم رهبرمان صبوری می کنیم و امروز گوش به فرمان حکم آنها هستیم. امیدوارم تمام خانواده شهدا که چشم‌انتظار شهید خود هستند از یوسفشان خبر خوبی بشنوند.

وی در پایان صحبت هایش خطاب به مسئولان بیان کرد: به عنوان یک رزمنده، جانباز، پدر شهید و عضو کوچکی از این جامعه و نماینده‌ای از خانواده شهدا از دولت جدید و همه مسئولین می‌خواهم که هر کاری از دستشان برمی‌آید برای رفع مشکلات مردم انجام دهند تا ما شرمنده ملت ایران نباشیم.

مردم ما مردمی آگاه هستند. رهبری و امام هم بارها گفتند که مردم خوبی داریم. به فرموده رهبر و امام باید قدر این مردم را دانست. در شرایط امروز جامعه مسئولان باید هوای مردم را داشته باشند.

 

انتهای پیام/ ا

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده