در گفت‌وگو با فرزندان شهید قجاوند مطرح شد:
نوید شاهد - «شهید احمد قجاوند» جانباز 70 درصدی که بعد از سال‌ها تحمل و بردباری در مواجهه با آلام جانبازی به شهادت رسید. او با کامیون برای جبهه نان برده بود که دور ار مردانگی دید در حالی که به او نیاز است، در خانه اش باشد.» خبرنگار نوید شاهد البرز سیزدهم خرداد ماه در سالگرد شهادت این شهید بزرگوار با فرزندانش گفت‌وگویی داشته که تقدیم مخاطبان می شود.

نان آوری که پاگیر جبهه شد

به گزارش نوید شاهد البرز؛ در حیات طیبه شهدا هزاران درس برای آموختن و درک معنای انسانیت وجود دارد. از صبوری بر مرارت ها و آلام جانبازی تا بی‌ادعایی و بی توقعی که خاص آنها بود و امتحانی الهی که از آن سربلند بیرون آمدند.
روزهایی که دشمن تا بیخ دندان مسلح قصد این خاک را داشت، همه مردم از هر قشری در مقابلش ایستادند و این شد که این کشورِ همیشه سرافراز، سربلند و آزاد ماند.
در یک پنج شنبه شهدایی در میان گلزار شهدای امامزاده محمد (ع) به فرزندان جانباز «شهید احمد قجاوند» برخوردیم که در سالگرد شهادت این شهید گرانقدر بر مزار مطهرش گرد آمده‌اند.
فرزندان شهید قجاوند با گذشت چند سال از شهادت پدرشان هنوز دلتنگی‌های روزهای اول فراق را دارند. آنها جانبازی پدر را نعمتی می دانستند که خداوند به آنها عطا کرده بود و شهادتش نعمت دیگری بود.

نیمی از تنش را در شلمچه جا گذاشت

از فاطمه قجاوند دختر شهید که معلم بازنشسته و فرزند بزرگ شهید قجاوند است خواستم که از پدرش برای ما بگوید. او در پاسخ به اینکه شهید قجاوند کیست و چگونه به شهادت رسیده است، گفت: پدرم سال 1365، با کامیون برای جبهه نان برد. منتظر بازگشتش بودیم که متوجه شدیم در جبهه ماندگار شده و در بخش سازندگی جهاد مشغول شده است. بعد از گذشت سی و هفت هشت روز درعملیات کربلای پنج با ترکش خمپاره به دو زانویش به درجه جانبازی هفتاد درصد رسید. او در واقع نیمی از تنش را در شلمچه جا گذاشت و نیمه ای دیگر از تنش پر از ترکش بازگشت.


پدرم هفده سال با جانبازی اش صبورانه کنار آمد


دختر شهید در ادامه گفت: ما سال‌ها توفیق پرستاری پدر را داشتیم و معتقد بودیم خدمت به پدری که جانباز راه خداست و شهید زنده بر روی زمین، دری از درهای رحمت الهی را به روی ما می گشاید.
وی در ادامه افزود: پدرم بنگاه مسکن داشت و از زوج های جوان بابت مشاوره و اجاره مسکن پولی نمی گرفت. انسان دست به خیری بود. روزی که قرار بود با کامیون او برای جبهه نان ببرند، گفتند که راننده بار را ببرد. امام پدرم نپذیرفت و گفت: خودم می خواهم به جبهه بروم. پدر با بار نان به جبهه می رود اما پاگیر جبهه می شود و به کمک جهاد سازندگی در جبهه می رود و آنجا می ماند.
قجاوند در خصوص ویژگی ها و شخصیت پدرش بیان می کند: او خیلی مظلوم بود. وقتی بنیاد برای او پا سفارش داده بود، پا را تحویل نمی گرفت، می گفت: پا را به کسی بدهید که نیاز دارد، من خودم می خرم. حقوق هم نمی گرفت ما رفتیم حقوقش را درست کردیم. همه در محل پدرم را می شناختند. روزی که به شهادت رسید جمعیت زیادی برای مراسم ختمش آمده بودند.  

از شهادتش آگاه بود
 
فرزند دیگر شهید قجاوند می گوید: پدرم از شهادتش آگاه بود با اینکه حالش خوب بود و بدحال نبود، به ما گفت: «من قرار است خانه ای نو بگیرم. همان شب بعد از نماز پدرم به شهادت رسید. از دوستانش هم حلالیت خواسته بود.» پدر خیلی مهربان بود. از دل و جان برای بچه‎ها خوبی می خواست.
دختر کوچک شهید قجاوند با اشاره به سالگرد رحلت امام خمینی در سیزدهم خرداد بیان می‌کند: پدرم از ته دل امام را دوست داشت و شهادتش هم شب سیزدهم خرداد بود. تشییع و خاکسپاری هم در سالگرد رحلت امام بود.

گفت‌وگو از اباذری 
 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده