يکشنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۹ ساعت ۱۲:۳۵
نوید شاهد- با خونسردی پاسخ داد: «که گلوله ای به کف دستش خورده است» کمی تند شدم و گفتم:«تو که همین را می خواستی! حالا بگذار دستت را ببندم و فورا به عقب برو سرش را بالا آورد به چشمانم نگاهی کرد و آرام گفت:«هیهات منا الذله، من هنوز انگشت دارم که روی ماشه بگذارم و شلیک کنم» در ادامه خاطره ای از حاتم رزمه همرزم شهید «حسين سالار پور» را بخوانید.

به گزارش نوید شاهد خوزستان، شهید حسين سالار پور، نهم مرداد 1335،در شهرستان بهبهان ديده جهان گشود. پدرش شي خعيسي، روحاني بود و مادرش فاطمه نام داشت. تا پايان دوره متوسطه در رشته تجربي درس خواند و ديپلم گرفت. سال 1361 ازدواج كرد و صاحب دو پسر و دو دختر شد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. بيست و هفتم بهمن 1364 ، با سمت جانشين فرمانده گردان در فاو عراق بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید.

متن خاطره:

در گردان فتح همرزم رزمندگان عزیز بهبهان بودم که عملیات والفجر 8آغاز شد و در حین عملیات ناگهان دیدم شهید حسین سالارپور به سوی من می آید .در حالی که دست خود را گرفته است با تعجب و سراسیمه پرسیدم:«چه شده است؟؟!»

با خونسردی پاسخ داد:«که گلوله ای به کف دستش خورده است»

 کمی تند شدم و گفتم:«تو که همین را می خواستی! حالا بگذار دستت را ببندم و فورا به عقب برو»

سرش را بالا آورد به چشمانم نگاهی کرد و آرام گفت:«هیهات منا الذله ،من هنوز انگشت دارم که روی ماشه بگذارم و شلیک کنم»

ساعتی بعد با همان دست مجروح با شلیک موشک آرپی جی هفت یک تانک دشمن را شعله ور کرده و بچه ها را روحیه ای بیشتر بخشید اما پس از دقایقی ناگهان گلوله ای از سمت دشمن به پیشانیش اصابت کرد و به شهادت رسید.

هنوز وقتی جمله هیهات منا الذله را می شنوم یاد پاسخ قاطع آن روز شهید حسین سالارپور می افتم .

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده