در نامه یکی از فاتحان بوکان آمده است:
نوید شاهد - "شهید روحانی اباذر تقی‎زاده" از شهدای دوران دفاع مقدس است. او در نامه‌ای برای پدرش چنین نوشته‌است: «بالاخره با سپاه به آن عملیات می رفتیم. آزادسازی بوکان معجزه بود. از اولین نفرات بودم که وارد شهر شدم و چندین بار بلکه دهها بار از محاصره این بی‌دین‌ها و غیره نجات پیدا کردم.»

شهید روحانی

به گزارش نوید شاهد البرز؛  شهید روحانی اباذر تقی زاده، پنجم تير ۱۳۳ ، در شهرستان مياندوآب چشم به جهان گشود. پدرش عبدالله و مادرش خاقان نام داشت. تا پايان دوره متوسطه درس خواند و ديپلم گرفت. طلبه علوم دینی و حوزوی بود. به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. هجدهم اسفند ۱۳۶۲، با سمت مسئول واحد تبليغات در جزيره مجنون عراق بهشهادت رسيد. پیکر وي مدت ها در منطقه بر جا ماند و پس از تفحص، در گلزار شهداي زادگاهش به خاك سپرده شد.


شهید روحانی

آنچه در ادامه می‌خوانید نامه به یادگار مانده از شهید روحانی اباذر تقی‌زاده است. 

بسم اله الرحمن الرحیم
انان که به خدا گرویدند و نیکوکار شدند و به قران که بر محمد (ص) نازل شد که البته بر حق و از جانب خدا بود ایمان آوردند خدا از گناهانشان در گذشت و امر دنیا و دینشان را اصلاح نمود.
به‌دست اقای باقر باقری رسیده و ملاحظه بفرمایید.
پس از سلام و درود به روان پاک شهیدان اسلام به‌خصوص شهدای جنگ تحمیلی کفار
پدر جان، من می‌خواهم از راه دور درخلوت چند کلمه درددل کنم:
پدر گرامی این‌جانب، ابوذر تقی‌زاده که متولد  شهرستان میان‌دواب هستم وقتی که به سن بلوغ رسیدم به حول و قوه الهی تمام واجبات خودم را انجام دادم. .... در سال 1356 که انقلاب شروع شد خودم را به نیرو های چریکی که مخفیانه بر علیه رژیم پادشاهی جنگ می کردند رساندم و از آن‌وقت تا حالا حدود 6 سال می‌گذرد. با عده‌ای از دوستان سپاه پاسداران را تشکیل دادیم که در آن‌وقت خودم دبیرستان می‌خواندم بالاخره فعالیت خودم را هم در مدرسه و هم در سپاه جهاد در راه اسلام در این کوه‌های کردستان انجام دادم در این مدت خیلی مشکلات به من غلبه کرد.
پدر جان، اول اینک پدرم من را به خانه راه نداد چون روستای خودمان در حال اکنون شب‌ها در دست گروهک‌ها هست و به من آن حرف‌هایی را که باید نمی‌گفت: گفت و حتی در ان دوران تحصیل به خانه نمی امدم و می رفتم سپاه می‌خوابیدم.
بالاخره با سپاه به آن عملیات می رفتیم. آزادسازی بوکان معجزه بود. از اولین نفرات بودم که وارد شهر شدم و چندین بار بلکه دهها بار از محاصره این بی‌دین‌ها و غیره نجات پیدا کردم.

بالاخره در آن ایام تحصیل هم راه خودم را انتخاب کرده بودم که خدایا من به این وضع در سال 59 موفق به اخذ دیپلم شدم. در آن‌وقت هم سرگرم به‌این جنگ با کردها نبودم. برای تحصیل در حوزه علمیه ثبت‌نام کردم ولی گفتند که باید مدرک اخرین تحصیل را بیاوری، نبرده بودم.
  
منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره تبلیغات و فرهنگی

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده