سه‌شنبه, ۲۹ مهر ۱۳۹۹ ساعت ۱۹:۴۷
نوید شاهد - همرزم شهید"جمعه (اکبر) دهدار"خاطره ای را از ایشان نقل می کند که حاکی از روزهای جبهه و جنگ است. نوید شاهد خوزستان شما را به مطالعه بخشی از خاطرات دعوت می‌کند.


به گزارش نوید شاهد خوزستان، شهید جمعه (اکبر) دهدار بيست ودوم تير 1341 ،درشهرستان بهبهان به دنيا آمد. پدرش اسدالله و مادرش بلور نام داشت. تا پايان دوره متوسطه در رشته مكانیك درس خواند و ديپلم گرفت. به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. بيست و هفتم بهمن 1364 ،با سمت فرمانده گروهان در فاو عراق به شهادت رسيد. مزار او در گلزار شهداي زادگاهش قرار دارد. او را اكبر نيز مي ناميدند.

متن خاطره:
اکبر همیشه پست های نیمه شب را تقبل می کرد ولی تا صبح  سر پست  می ماند  هر صبح  هم با حالت  طلبکارانه می گفت:«چرا نگهبانها دیشب  خواب می مانده اند؟» و هر روز و هر شب این مسئله تکرار می شد.
من و چند تا از بچه های دیگر به او خیلی  حساس شده بودیم. یعنی وقتی به چشمهایش نگاه می کردم، می دیدم با حرفهایش نمی خواند  یک روز به او گفتم:«احمد چطور می شود که بچه ها  همیشه خواب می مانند و تو همیشه بیدار؟»
او نگاهی به من کرد و گفت:«چون تنبل هستند هر چه آنان را صدا  می زنم تکان نمی خورند»
غرق در نگاهش شده بودم ولی او با زیرکی چشمهایش را من دزدید. من و مهدی به او حساس شدیم و تصمیم گرفتیم این راز را کشف کنیم یکی از شبها  من به نگهبان ها قبل از او گفتم:«قبل از اینکه او را بیدار کنید مرا بیدار کنید».
نیمه های شب بود که نگهبان بیدارم کرد. مخفیانه او را زیر نظر گرفتم تا سر از کارش در بیاورم و متوجه شدم اکبر به سراغ نگهبانهای بعد از خودش گرفت و خود به نگهبانی مشغول بود، قدم می زد نماز می خواند راز و نیاز می کرد. 
بعضی  وقت ها چشمهایم روی هم می رفت و دقایقی می خوابیدم. اما او مرتب مشغول بود در آن لحظات با تمام وجود او را تحسین می کردم و به حالش غبطه می خوردم کم کم خورشید طلوع می کرد که دیدم  او سریعا" در کنار بچه ها دراز کشید و گویی مثل بقیه خوابیده است به سمتش رفتم و گفتم:«اکبر پاشو و او از جا پرید»
و گفت:«ساعت چنده؟»
و من با خنده به او گفتم:«دوباره خواب ماندی.»
آری او کسی نبود جز شهید جاوید الاثر اکبر دهدار.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده