"عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت نوزدهم خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می‌گوید: «اکثریت رزمندگان به دلیل خستگی و بی خوابی شدید، به صورت بیهوش داخل سنگرها افتاده و خوابیده بودند، اما با این وجود چند نفر از فرماندهان غيور گردان و تعدادی از نيروهای قديمی و باسابقه جبهه با وجود فشار خردکننده خستگی و بي خوابی که از سرتاپای وجودشان می‌بارید، همچنان بيدار بودند.»


به گزارش نوید شاهد زنجان، "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت نوزدهم خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر روایت می‌کند:

خط پدافندی صفین ۳ آرام بود و‌ خورشيد سوزان جنوب، آرام آرام داشت غروب زیبای خود را آغاز می کرد، اوضاع داخل کانال هیچ خوب نبود و آتش‌بازی عراقی ها حسابی سنگرها را داغون و تعداد زیادی از هم‌رزمان را شهید و زخمی کرده بود. يک روز سخت و دلهره آور و سراسر حادثه و خطر داشت آهسته آهسته به پايان خود نزديک مي شد و در چهره سیاه و غبارگرفته تک تک همسنگران آثار خستگی و بي خوابی کاملا مشهود به چشم مي خورد، آنان امروز بدون کمترين استراحت و آرامشی، چندين پاتک سنگين دشمن را با شهامت و ایثار درهم شکسته و برای چندمین بار طعم تلخ شکست و ناکامی را به بعثی‌های سفاک چشانده بودند.

آنچه دراين روز براین دلاورمردان عاشق پيشه گذشته بود، عينيت يک اعجاز و ظهور قدرت لايزال الهی بود، اگرچه شهدا و مجروحان فراوانی را تقديم محضر دوست کرده بوديم، اما همگی خشنود و سپاسگزار بوديم، زيرا همه به اين حقيقت رسيده بوديم که کاری را که امروز انجام داده‌ايم، به طور طبيعی از گروهی محدود مثل جمع نفرات اندک گردان ما و در آن شرايط خطرناک و دشوار، اگر لطف و مرحمت ايزد تعالی نبود هيچگاه و هيچگونه ساخته نبود و به همين دليل به طور قلبی يقين پيدا کرده بوديم که پروردگار متعال پشتيبان و حافظ ماست و با اطمينان قلبی خود را به تقدير و قضای الهی سپرده بوديم، همه از آنچه فردا و پس فرداها پيش خواهد آمد، بی خبر بودیم اما چون از برای رضای معشوق در اين مسير پرخطر و هولناک گام نهاده بودیم، آنچه پيش می آمد فرقی نداشت و تنها آرزويی که داشتیم توفيق در عمل به تکليف بود و شهادت در راه مقصود .

نماز عشق

وقت ملکوتی نماز مغرب فرا رسیده و نوای خوش اذان، حالتی بس روحانی و عرفانی به داخل کانال می بخشید، رزمندگان یک به یک تیمم کرده و در داخل و بیرون سنگرها به نماز عشق نشسته و زمزمه راز و نيازشان از گوشه گوشه کانال به سوی بارگاه پروردگار عالمیان بلند ميشد.

شبی بدون غذا و مهمات

بعد از اقامه نماز، برای آوردن آب و موشک راهی جاده خاکی شدم و در مسیر به یک یک سنگرها سر زده و کلی با همرزمان بگو و بخند کرده و از وقایع روز گفتم و شنیدم تا اینکه به سنگر برادر بسیجی رسول منتجبی رسیده و‌ مشغول خوش و بش با آقا رسول و برادر حسن چترسیاه شدم، مشغول بگو و بخند بودیم که برادران تدارکاتی، به پشت سر رسیده و به هر کدام چندتا کمپوت گیلاس و آلبالو و زردآلو داده و گفتند که عقبه به شدت زیر آتشه و خبری از‌ ماشین های تدارکات نیست، امشب نه شام داریم و نه آب و نه مهمات، امشب به جای آب و نان با این کمپوت ها سر کنید تا ببینیم که فردا خدا چی می خواد .

از یافتن آب و موشک ناامید شده و به طرف سنگرم راه افتادم، هوا کاملاً تاریک شده و بحث ‌و گفتگو درمورد تحویل خط و برگشت به عقبه بین سنگرها داغ داغ بود ، اکثریت رزمندگان بر این عقیده بودند که به دلیل خستگی و بی خوابی شدید نیروها و کم شدن تاثیر گذار نفرات گردان حتماً امشب تعویض می شویم و با همین فکر هم مشغول جمع و جور کردن تجهیزات و آماده شدن برای بازگشت به عقب بودند . تعدادی هم به قدری خسته و بی‌خواب بودند که بدون توجه به این حرف ها سر به بالين خاکی گونی های سنگر گذارده و به خواب شیرینی فرو رفته بودند .

آتشباران شدید

خبر تحویل خط کم کم قوت گرفته و همه رزمندگان تجهیزات بسته ، داخل سنگر ها نشسته و منتظر شنیدن دستور حرکت شدند ، اما هرچه انتظار کشیدیم نه خبری از نیروهای تازه نفس شد و نه خبری از فرمان عقب نشینی، تا اینکه حوالی ساعت ۱۲ نیمه شب توسط پیک دلاور گردان پاسدار (شهید) "احد اسکندری" به سنگرها اطلاع داده شد که گردان های پشتیبان به دلیل آتشباران شدید عقبه ، قادر به جابجایی و آمدن به خط نیستند و گردان اجباراً در خط ماندنی است .

هوشیاری به وقت خستگی

با ابلاغ ادامه ماموریت گردان، رزمندگان دلگیر و خسته، تجهیزات را باز کرده و دوباره برنامه پست شبانه را تنظیم و مدافعان مشغول نگهبانی و‌ بقیه هم در داخل سنگرها به خواب رفتند. برنامه نگهبانی شبانه با توجه به کاسته شدن تعداد نفرات گردان و خستگی بيش از حد نيروهای باقی مانده، مثل شب گذشته اجرا نمی شد، بسیاری از سنگرها خالی از نگهبان بود و اکثریت رزمندگان به دلیل خستگی و بی خوابی شدید ، به صورت بیهوش داخل سنگرها افتاده و خوابیده بودند ، اما با این وجود چند نفر از فرماندهان غيور گردان و تعدادی از نيروهای قديمی و باسابقه جبهه با وجود فشار خردکننده خستگی و بيخوابی که از سرتاپای وجودشان می بارید ، همچنان بيدار بودند و به طور مستمر در طول کانال رفت و آمد کرده و به تک تک سنگرها سر زده و مواظب خط بودند .

منبع: اداره امور فرهنگی، تبلیغات، هنری و اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران استان

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده