در منطقه عملیاتی محرم و جاده مرزی ایران و عراق که به شهرک زبیدات عراق می رسد، تمام دست ما است و عده ای نیرو هم در شهرک هستند و طیب و العماره هم در محاصره ما است الان چند روز است که عراق پشت سر هم دست به پاتک می زند ولی خوشبختانه تمامش با عقب نشینی کامل همراه بوده است .
وصیت نامه شهید

نوید شاهد البرز؛ شهید «محمد هادی اسفندبر» خط سرخ شهادت، خط آل محمد (ص) و علی (ع) است و این افتخار از خاندان نبوت و ولایت به ذریه طیبه آن بزرگوار و به پیروان خط آنان به ارث رسیده است.
شهید سرباز اسلام «محمد هادی اسفند بد» در سال 1340، در شهر تهران در خانواده ای مذهبی و پدری مومن به دنیا آمد. وی تحصیلات خود را در همان محل ادامه داد.
استعداد های مختلفی جهت انجام امور داشت و عشق اسلام و امام سرشار وجودش را فرا گرفته بود و امام را پدری دلسوز برای همه ملت ایران می دانست و اطاعت از او را از اهم واجبات، او در تاریخ بیست و سوم  اردیبهشت 1360، جهت انجام وظیفه خدمت مقدس سربازی به یکی از پادگانهای آموزشی ارتش اعزام و در رسته پیاده به مدت سه ماه در همان جا آموزش دید و با توجه به قابلیتهایی که داشت و همچنین نیاز به وجود وی به یکی از گردانهای عمل کننده لشکر 21 حمزه که آن موقع در منطقه جنوب مستقر و مشغول دفاع از کیان اسلامیان بود اعزام گردید و در این دفاع مقدس در تاریخ بیست و دوم اسفند ماه 1361، در همان منطقه شربت شیرین شهادت را نوشید و به خیل کاروان شهداء پیوست و هم اکنون مدفنش در گلستان شهدای تهران است.

 نامه به یادگار مانده شهید«محمدهادی اسفندبد» را در ادامه می خوانید:


پس از عرض سلام اميدوارم كه حال همه شما خوب باشد و هيچ نگراني نداشته باشيد و در صفا و صميميت به سر ببريد. من حالم خوب است و بعد از آنكه از تهران برگشتم. ديدم كه بچه ها در حال نقل و انتقال هستند و من هم با آنها راه افتادم و حالا درست شهر الطيب العماره و زبيدات روبروي ماست و آنها از اينجا كاملاْ پيدا هستند و 30كيلومتر در خاك دشمن هستيم و به هيچ عنوان نمي توانم برگردم و اين نامه را به يكي از بچه ها كه نوبت مرخصيش است مي دهم تا به تهران بياورد.
جاي ما خوب است فاصله ما تا دشمن 3 كيلومتر است و ما روي بلندي هستيم و آنها در روي كفي ديگر حرفي ندارم اگر بد خط است مي بخشيد چون عجله دارم از قول من به همه و حاج محمود , دايي جان , زهرا خانم , بتي جون, زندايي و مادر جان سلام برسانيد. مرخصي هم فعلاْ آزاد است و همه مي روند و فعلاْ از آماده باش خبري نيست تا خدا چه بخواهد. خداحافظ
محمدهادي اسفندبُد ـ  61/12/17
 
****
خدمت پدر و مادر و برادران و خواهران عزيزم سلام مي رسانم. اميدوارم كه حال شما خوب باشد و از نبودن من ناراحت نباشيد و از قول من به همه بچه هاي فاميل سلام برسانيد. حال من خوب است نگران من نباشيد چون جاي ما خوب است. ما الان در آبادان هستيم و هوا در اينجا خيلي گرم است ولي شبها خنك است بخاطر اينكه نزديك آب هستيم و اگر مرخصي بدهند به آبادان مي روم و براي شما از آنجا تلفن مي زنم. شهر آبادان خلوت است ولي دكان‌ها و سينما و تلفن خانه آن باز است و فاصله ما با عراقي‌ها يك رودخانه است. يعني ما اين طرف رودخانه و آنها آن طرف رودخانه كه تقريباْ مي شود 100متر اينهم خلاصه‌اي از منطقة جديد ديگر عرضي ندارم سلام مرا به بچه هاي محل برسانيد و به محمود و عمو جان سلام مرا برسانيد آدرس مرا به محمد و تقي بدهيد. مجله دانشمند و دانستنيها يادتان نرود. به محمود گفته ام كه اگر شما يادتان رفت او بخرد مجله ها را تميز نگه داريد تا پاره نشود .                                                 
نوشته شده در تاريخ 1361/2/2
  
پنجشنبه

*********
خدمت همگی سلام عرض می کنم و امیدوارم که حال همه خوب باشد، و اگر از حال اینجانب خواسته باشید؛ خوب و سرحال هستم به شکر خدا و جای هیچگونه نگرانی نیست .
ما الان در خط هستیم ولی با اینحال تیپ ما در احتیاط لشکر است، فاصله ما تا دشمن چهار کیلومتر می باشد و ما نزدیک پاسگاه شهرانی عراق می باشیم . در منطقه عملیاتی محرم و جاده مرزی ایران و عراق که به شهرک زبیدات عراق می رسد تمام دست ما است و عده ای نیرو هم در شهرک هستند و طیب و العماره هم در محاصره ما است الان چند روز است که عراق پشت سر هم دست به بانک می زند ولی خوشبختانه تمامش با عقب نشینی کامل همراه بوده است ولی هواپیما های عراقی هر وقت هوا صاف باشد به سراغ ما می آیند و در روز تقریبا 6 الی 7 بار بمباران می کنند.
ولی الان چندین روز است که دیگر نمی آیند چون چند تا از آنها را زدند ولی نمی دانم که چرا در رادیو نگفتند.
بجز چند تا فاصله تا اندیمشک 85 کیلومتر است خوب دیگر بس است سرتان را درد آوردم راستی جمعه اول بهمن ماه 1361، به شهر آمدم ولی نتوانستم تلفن بزنم .
چون نرسیدم فقط توانستم حمام بروم راجع به مرخصی نوبت من معلوم نیست ولی هیجدهم بهمن ماه 1361،  می شود یکماه که تا آن موقع شاید نوبت زود تر رسید و شاید دیرتر چون ممکن است نوبت مرخصی من بعد از 40 و یا 60 روز بشود که با خداست همه را از قول من سلام برسانید. این نامه را که نوشتم از سرپرست آمدم و ساعت پنج دقیقه به دو نیمه شب است و خیلی خوابم می آید مجله یادتان نرود.
خداحافظ  «محمد هادی اسفندبد »
پنجم بهمن ماه 1361، راستی رفیقم تا چند روز دیگر به مرخصی میاید موتور را یادتان باشد به او بدهید.


منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده