معرفی سردار شهید «ملک احمد چگینی»؛
دقيقاً لحظه‌هاي آخرين عمر پربركتش بود كه وقتي از محور كامياران عبور مي كردند، لحظاتي قبل از شهادت به دوستان همراه مي‌گويد: بوي بهشت به مشامم مي‌رسد. البته همراهان با توجه به ظرافت طبع او حمل بر شوخي مي‌كنند ولي لحظاتي بعد كه حادثه بوقوع مي‌پيوندد و متوجه بعضي سخنان او مي‌شوند مي‌گويند: آخرين كلمات شهيد «يا اميرالمومنين» بود.
معرفی سردار شهید «ملک احمد چگینی»

نوید شاهد البرز؛ شهيد «احمد چگينی» در سال 1343، در يكي از روستاهاي اطراف نهاوند در خانه‌اي كوچك ولي سرشار از ايمان به خدا و مكتب روح بخش اسلام ديده به جهان گشود. پدر مومن و عابدش از عاشقان مكتب امام حسين(ع) بود همانگونه كه هميشه با صداي رساي خود نداي آسماني اذان را به سمع ساكنين روستا مي‌رساند و مردم را به سوي بندگي ا دعوت مي كرد در گوش احمد آن نداي ملكوتي را سر داد و او را دعوت به خيل راهيان راه حسين(ع) نمود. او در سن هفت سالگي وارد كانون علم و دانش شد و ضمن سپري كردن دوران تحصيل ابتدائي كه هر ساله با نمرات عالي طي مي شد، خود را براي كسب معلومات و ارتقاء درجات علمي آباد مي‌كرد. در همين دوران سه ساله راهنمايي تحصيلي بود كه علاقه وافر او به رشته الكترونيك نمايان شد و در همان ايام به ساخت لوازم الكترونيكي پرداخت. پس از موفقيت در مقطع راهنمايي با توجه به علاقه و زمينه‌اي كه در الكترونيك داشت در هنرستان صنعتي كرج به ادامه تحصيل پرداخت. شروع تحصيلات دبيرستاني وی مصادف با حركتهاي مردمي عليه رژيم طاغوت بود. او با توجه به علاقه‌اي كه به اسلام داشت و شناخت اسلام را برخود لازم مي‌دانست با شركت در مجالس و مطالعه كتب اسلامي و شناخت حركت‌هاي انقلابي و ضد استبدادي روحانيت در اكثر راهپيمائيها و تظاهرات شركت مي‌نمود و با تمام توان و قدرت خود بر عليه رژيم ديكتاتوري شاه مي‌كوشيد احمد مجاهدي بود كه با عشق به رضاي خدا انجام وظيفه مي نمود و همگام با ملت غيور ايران عاشقانه به استقبال امام عزيز رفت ساعتها به انتظار ماندن و لحظه شماريهاي او حاكي از علاقه و محبتي بود كه او را در اين راه پرفراز و نشيب استوار مي كرد. حضور در دانشگاه تهران به عنوان مركز حركتهاي مردمي تهران و تحصن در مسجد دانشگاه و بي‌اعتنايي به حكومت نظامي بختيار جرقه‌هائي بودند كه او را براي ادامه راه خويش مصمم‌تر مي كرد. پس از پيروزي انقلاب در روز بیست و دوم بهمن تا استقرار كميته‌هاي انقلاب حفاظت و حراست از اماكن عمومي به عهده جوانان محل بود كه احمد نيز با اشتياق فراوان در اين هسته‌هاي مقاومت فعاليت مي‌كرد. با فرمان امام (ره) در خصوص تشكيل ارتش بیست ميليوني اولين گام آمادگي مبارزه مستقيم و مسلحانه را درپيش گرفت. وی به علت علاقه شديد به ديدار امام و به عنوان اعلام آمادگي براي حفاظت از انقلاب با جمعي از همرزمان خود عازم قم شد و هنگامي كه با دستجات منظم در شهر قم رژه مي‌رفت مورد هجوم چماقداران خلق مسلماني واقع شد ولي چون صرفاً به منظور ديدار رهبر آمده بود به فرمان امام به مساجد رفت و با اين حركت امنيت شهر را حفظ كردند با پيروزي انقلاب و با قطع شدن دست ابرقدرتها ، او وظيفه خود مي‌دانست كه در سنگر ديگري جاي گيرد.

از اينرو به عضويت فدائيان اسلام درآمد و ضمن گذراندن دوره‌هاي آموزشي رزمي و چريكي متعدد خود را بيش از پيش آماده كرد با شروع جنگ تحميلي در سال 59، از اولين كساني بود كه از طريق فدائيان اسلام داوطلبانه به سوي جبهه شتافت و همرزم با سردار شهيد و بزرگوار اسلام دكتر چمران در ستاد جنگهاي نامنظم خدمت مي‌نمود. او پس از چند ماه مبارزه مستقيم با دشمن به كرج برگشت و جهت ادامه تحصيل راهي هنرستان شد و ادامه تحصيلش هنگامي صورت مي‌گرفت كه منافقين و گروهكهاي الحادي فعاليت داشتند و شركت فعال در انجمن اسلامي هنرستان و ديگر انجمنهاي اسلامي كرج و تأسيس انجمن اسلامي «فجر» در منطقه دو «اسلام‌آباد» به منظور مقابله با منافقين و از جمله خدمات ارزنده اش است. او با تاسيس انجمن اسلامي فوق در سال 60 و برپايي نمايشگاه‌هاي مختلف در مسجد محل درخصوص افشاگري گروهكهاي الحادي باعث ترغيب و تشويق جوانان به شركت در بسيج و انجمن اسلامي و اعزام آنها به جبهه‌ها شد.

او سرداري بود كه ضمن دعوت جوانان به جبهه خود پيشاپيش راهي ميادين نبرد مي‌شد. شركت فعال و مستمر او در عملياتهاي سوسنگرد، حصر آبادان، سرپل‌ذهاب، شلمچه، سومار والفجرهشت ، كربلاي پنج و گوياي عشق به ايثار و جانبازي او در راه خدا بود كه وی هر فرصتي را در اين راه مغتنم مي‌شمرد. او که سراسر زندگي اش ملهم از دستورات الهي بود و از آنجا كه اسلام دعوت به تشكيل خانواده مي كند وی نيز به جهت اجراي دستور الهي ازدواج كرده و براي خود ياري مي‌گزيند كه بتواند با توجه به موقعيت انقلاب همراه و ياور او باشد و ثمره اين ازدواج دختر چهارساله‌اي است كه يادگار و ادامه دهنده راه پدر خواهد بود. او به خوبي دريافته بود كه لازمه مبارزه موفق و بي‌امان با قدرتهاي متجاوز حفظ انسجام و ايجاد تشكيلات قوي است. با اين تلقي و جهت تقويت نهادهاي متشكل و جوانان به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي درآمده و پس از گذراندن دوره‌هاي آموزشي لازم در مرداد سال 63، به لحاظ داشتن مهارت و تخصص در الكترونيك در رشته مخابرات و الكترونيك سپاه به خدمت پرداخت و با فاصله بسيار كوتاهي پس از فرا گرفتن بعضي مسائل مخابراتي لازم با اصرار و به طور داوطلبانه جهت خدمت در امر تخصص مخابرات به جبهه‌هاي نور شتافت. وی پس از اتمام مأموريت فوق جهت تكميل آموزشهاي تخصصي به تهران بازگشت و پس از حدود شش ماه دوباره به منطقه اعزام شد و كوتاه سخن آنكه از آن پس او کمتر در تهران و دور از جبهه ديده مي‌شد و مرتباً و هر از چندگاهي در مقاطع مختلف و بناء به درخواست شخصي به جبهه اعزام مي‌شد و به نقل از همكاران و همرزمانش، احمد هميشه از داوطلبان آماده اعزام به جبهه بود و در موارد متعددي بجاي برادران ديگر همكاراش كه آمادگي اعزام به مأموريت را نداشتند وي عازم مي‌شد به خصوص در مقاطع عملياتها اشتياق حضور او در جبهه وي را بي‌تاب مي‌كرد و به طور مکرر درخواست اعزام مي‌نمود و اگر گاهي به علت وظيفه تخصصي‌اش با مخالفت مسئولين مواجه مي‌شد، دوري از عمليات را به سختي تحمل مي‌كرد در محل خدمت در جبهه متانت و آرامش و خوشروئي و اخلاق احمد عاملي بود كه هر بيننده‌اي را جذب مي‌كرد. دوستان و همسنگران او از حضور او در ميان جمعشان خوشنود و خوشحال بودند و كمتر دوري او را تحمل مي‌كردند وجود او به جمع گرمي و لطف خاصي مي‌بخشيد كه در مواقع غيبت او فقدان آن كاملاً محسوس بود. فعاليتهاي شبانه‌روزي او در جبهه و پشت جبهه و دعوت او به همكاري و اتحاد و تعاون نشان از اعتقادي بود كه او به وحدت و يكپارچگي ملت براي ريشه‌كن ساختن اساس ظلم و تفرقه داشت روح پاك و باصفايش كه براثر زهد و تقوي روحانيتي پيدا كرده بود به صلابت منظر و جذبه اش مي‌افزود: چنانچه هر كس او را مي‌ديد مجذوب او مي شد.

كلام خدا و قران بر دل و جان او فروغ و روشني مي‌بخشيد و هر آيه‌اي كه از قرآن تلاوت مي شد تن مشتاق او را به ملاء اعلي و ملكوت آسمان مي‌كشاند و او را براي رسيدن به مقام قرب الهي مشتاق مي‌كرد. بر اساس همين علاقه به قران و معارف اسلامي بود كه براي تشكيل كلاسهاي آموزش قرآن و اصول عقايد و آموزش هاي نظامي در مسجد محل و انجمن اسلامي تلاش و همكاري فراواني مي‌كرد و به طور دائم در دعاي كميل كه به اتفاق اعضاي انجمن اسلامي و بسيج برپا مي‌شد شركت مي‌كرد سكينه و آرامش قلب او به حدي بود كه در اراده و تصميم‌گيري او هيچ‌گونه خلل و اضطرابي راه نداشت و آن چنان آرامش روح و جان سراسر وجودش را فراگرفته بود كه در مقابل محاصره بیست و چهار ساعته «كرخه نور» كوچكترين تزلزلي از خود بروز نداد. مجاهدي كه چون مولايش امام حسين(ع) در روز عاشورا كه هر قدر به ظهر نزديكتر مي‌شد چهره حضرتش برافروخته‌تر و تابناكتر مي‌گرديد زيرا كه به وعده وصل حق تعالي نزديك مي‌شد.

شهید احمد چگینی نيز نسبت به رسيدن به وصال حق چنين بود دقيقاً لحظه‌هاي آخرين عمر پربركتش بود كه وقتي در محور كامياران عبور مي كردند، لحظاتي قبل از شهادت به دوستان همراه مي‌گويد: بوي بهشت به مشامم مي‌رسد. البته همراهان با توجه به ظرافت طبع او حمل بر شوخي مي‌كنند ولي لحظاتي بعد كه حادثه بوقوع مي‌پيوندد و متوجه بعضي سخنان او مي‌شوند مي‌گويند: آخرين كلمات شهيد «يا اميرالمومنين» بود.

از ديگر خصوصيات بارز شهيد اعتقاد و ايمان كامل او به خدا و قران و معارف اسلامي بود كه به منظور ارتقاء سطح علمي خود و ديگران جدي و كوشا بود او معتقد بود كه حفظ و تداوم انقلاب جز در سايه شناخت رهبري و اطاعت كامل از او و حفظ وحدت كلمه امكان پذير نیست. انجام فرائض ديني و پاي‌بندي به انجام واجبات و ترك محرمات از ديگر خصوصياتش  است و از فرصتها بنحو احسن استفاده و بهره‌برداري مي كرد. فراموش نمي‌كنيم نمازهاي جماعتي كه ايشان حتي در مواقعي كه مهمان داشت با آن همه زهد و تقوي و قرائت صحيح به ديگران اقتدا مي‌كرد و نماز جماعت را ولو با عده كم برپا مي كرد.

وی با وجود شركت مداوم و مستمر در جبهه روزهاي كوتاه حضور درتهران و خانه را با توجه خاصي به صله ارحام و بازديد از اقوام در اولين فرصت ممكن مي‌گذراند. از ديگر خصوصيات او حفظ اسرار و اطلاعات شغلي بود كه با وجود وظايف حساس و مهمي كه چه در جبهه و پشت جبهه در نيروي هوائي سپاه و يا سپاه منطقه يك ثاراله به عهده داشت كوچكترين مسائل مربوط به كارش را حتي با نزديكترين كسانش مطرح نمي‌كرد و همواره مي‌گفت: من خدمتگزاري ناچيز در سپاه هستم. آري! او اين درس را از رهبرش آموخته بود كه مي‌فرمايد: به من رهبر نگوئيد من خدمتگزاري بيش نيستم و پيروزي‌هاي رزمندگان را به خدا و الطاف او نسبت مي‌داد و در مورد شهدا عقيده خاصي داشت او معتقد بود شهدا با جان و مال خود با خداوند معامله مي‌كنند و آنها به خاطر رسيدن به قرب الهي اين دنيا و مافيها را كوچك و زندان خود مي‌دانند كه گنجايش عظمت آنها را ندارد و جايگاه شايسته آنان همانا بهشت و مقام قرب الهي است در پايان عشق به خدمت و گره‌گشايي از كار همنوعان و بندگان نيازمند خدا بودن بی هیچ توقع و  چشم داشت و فعاليت شبانه روزي و پرثمرش در جبهه تحصيل علوم و فراگيري زبان خارجه و الكترونيك و در عين حال احساس خستگي نكردن درس بزرگي است كه به ما پويندگان راهش مي دهد.

سرانجام شهید «احمد چگینی» بعد از مجاهدت ها و رشادت های فراوان در منطقه عملیاتی کامیاران بر اثر واژگون شدن خودرو در دوم دی ماه 1366، به شهادت رسید و تربت پاک شهید در گلزار شهدای جواد آباد نمادی از ایثار و استقامت در راه وطن است.

منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده