مروری بر کلام و مجاهدت های بی دریغ «شهید علیرضا سلطانپور»؛
برادران امام را دعا کنید و هیچوقت اطراف او را خالی نکنید و از تاریخ عبرت بگیرید و مثل ملت کوفه نباشید و همیشه لبیک گو باشید. به سخنان پدرانه و پیامبرانه او گوش دهید. ای هیئت های عزاداری در ماه محرم و رمضان و صفر، و ای کسانی که به روز عاشورا می نگرید و افسوس می خورید. به خود آیید و یاران امام گردید و در صحنه باشید و با مستکبران شرق و غرب و منافقین به ستیز برخیزید.
مروری بر زندگی و مجاهدت های بی دریغ

نوید شاهد البرز؛ شهید «علیرضا سلطانپور» در بیست و پنجم اسفند یک 1340، در یک خانواده زحمتکش و مؤمن در روستای «فشند» ساوجبلاغ به دنیا آمد. او چهارمین فرزند خانواده بود. دوران کودکی، دبستان، راهنمایی، و دو سال از دبیرستان را در روستا زادگاهش گذرانید. سپس برای ادامه تحصیل به دبیرستان دهخدای کرج رفت. این ایام با اوج گیری انقلاب اسلامی به رهبری امام امت مقارن بود. وی نیز به سهم خود در این مبارزات پر شور شرکت داشت.

 با اوج گیری جنگ تحمیلی عراق علیه ایران  به خدمت مقدس سربازی رفت. آموزش های لازم را در خرم آباد طی نمود و به گردان مزردمی جندالله در شهرستان بانه از شهرهای کردستان منتقل شد. وی پس از یک سال خدمت و شرکت در چندین عملیات به اسارت نیروهای ضد انقلاب گرفتار شد. یک سال در اردوگاه ضد انقلاب در سرزمین عراق به سر برد که با اتمام دوره خدمت سربازی آزاد گردید و به دامن خانواده بازگشت. سپس در جهاد دانشگاه صنعتی شریف تهران استخدام شد. در تاریخ دوازدهم خرداد ماه 1365، داوطلبانه به محل کار مراجعت نمود و دوباره در تاریخ بیست و یکم مهرماه 1365، به مناطق جنگی جنوب رفت و پس از حدود سه ماه آموزش فشرده و در حالت آمادگی رزمی قبل از اعزام در تاریخ سی ام آذر ماه 1365، در محل «اردوگاه کوثر» با انفجار نارنجک به فیض عظمای شهادت رسید. تربت پاکش در گلزار شهدای فشند نمادی از ایثار و پایداری در راه وطن است.

وصیت نامه شهید «علیرضا سلطانپور» را در ادامه می خوانید:

«به نام خداوند قادر و متعال»

سلام علیکم، ضمن سلام و آرزوی ظهور خدمت حضرت مهدی(عج) و سلام خدمت نائب بر حقش امام خمینی(ره) و سلام به محضر مبارک خانواده شهدا، معلولین، و جانبازان و آنهاییکه در آرزو و انتظار شهادت و جانبازی برای اسلام و میهن اسلامی هستند. سلام بر آنهایی که مدت هفت سال جنگ را ادامه دادند و بعد از این نیز تا پیروزی کامل آن را ادامه داده و به پیش می روند. سلام بر مستضعفان و بالاخره سلام بر مسلمین.

بارالها! به چه چیز وصیت کنم. با چه رویی و با چه قلبی با تو صحبت کنم. تو خودت می دانی بار گناهانم سنگین است و این سنگینی بر من فشار می آورد و کمرم را خم کرده است. بارالها! اگر چه از گناه چهره ام زرد است، تو با شهادت و ریختن خون من زردی چهره ام را بپوشان و چهره ام را سرخ گردان تا در مقابل دیگر هم رزمان شهیدم خجالت نکشم و بالاخره بار گناهان مرا ببخش و به کسانی که گناه کرده ام نفسی عنایت فرما که من را حلال کنند و سخنی نیز با کسانی که بعد از من این وصیت نامه را می خوانند. آقایان برادران تا کی می خواهید برای بهتر خوردن و پوشیدن فعالیت کنید؟ بس کنید. به آغوش بی کران حق بپیوندید. مگر این بچه بسیجی ها و این پاسدارها دل ندارند و خانه و کاشانه ندارند و نمی خواهند؟ ولی شما منصف باشید ببینید که آیا اینها هراس دارند و کارهای ناشایست می کنند؟ هرگز! این عزیزان در جبهه می خروشند. همیشه در صحنه هستند و به داده های خداوند قانع و شکر گزار هستند. تا دیر نشده مسیر خود را عوض کنید و به دریای خروشان رحمت ایزدی بپیوندید که اگر این کار را نکنید مطمئن باشید که پشیمان می شوید و برادران امام را دعا کنید و هیچوقت اطراف او را خالی نکنید و از تاریخ عبرت بگیرید و مثل ملت کوفه نباشید و همیشه لبیک گو باشید. به سخنان پدرانه و پیامبرانه او گوش دهید. ای هیئت های عزاداری در ماه محرم و رمضان و صفر، و ای کسانی که به روز عاشورا می نگرید و افسوس می خورید. به خود آیید و یاران امام گردید و در صحنه باشید و با مستکبران شرق و غرب و منافقین به ستیز برخیزید.

سخنی نیز با خانواده ام: سلام ای پدر زحمت کش و مادر زحمت کش من. امیدوارم که من را ببخشید و من از روی شما شرمنده ام. چون نتوانسته ام به خوبی شما را راضی کنم و در زندگی همیشه برای شما مسئله سازی کرده ام. امیدوارم مرا حلال کنید و مرا ببخشید. پدر و مادر خوبم از راه دور و از سرزمین لاله ها روی شما را می بوسم و گرمی محبت شما را احساس می کنم و امیدوارم که بعد از شهادت من ناراحت نباشید. چون من با ایمان و علاقه راه خود را انتخاب کردم و امیدوارم شما این را حس کنید و گریه نکنید. چون من اصلاً راضی نیستم. در ضمن به برادران عزیزم میز سلام عرض کرده و تک تک روی شما را می بوسم. روی منصور عزیز، ناصر عزیز و حمید عزیز و خواهر مهربان خود مهری عزیز را بوسه می زنم. برادران شما نیز من را حلال نمایید. امیدوارم فرخند ننه و تمامی فامیل ها نیز من را ببخشند و حلال کنند. برادران عزیز و پدر و مادر گرامی اگر جنازه ام را آوردند در فشند دفن کنید و اگر نیاوردند نیز گریه نکنید و ناراحت نباشید که ما در پیش یاران امام حسین (ع) هستیم. در پایان ضمن دعا برای شما عزیزان و ضمن آرزوی طول عمر برای امام عزیز روی شما عزیزان را می بوسم.

مورخه آذرماه بیست و نهم آذر ماه 1365، علیرضا سلطانپور


منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده