در سالروز شهادت منتشر می شود؛
همیشه خدا بیامرز مشغول دعا خواندن بود و عملیات که شروع شد عراق پاتک زد یعنی قشنگ ها ما را هدف گرفته بودند با تیربار می زدند و ما پشت سنگر خوابیده بودیم گفتم: قهرمان چه حالی داری؟ گفتند که حال خوبیست و من در آن حال ترسیده بودم ولی او می گفت که عشق می کنم و آن روحیه ای که ایشان داشتند مانند همیشه بود.
رشادت های قهرمان در جبهه سومار

نویدشاهدالبرز؛ شهید «قهرمان خیری پور» که نام پدرش رجب و مادرش «گلزار مهین روستا» است در سال 1343، چشم به جهان گشود. وی محصل بود که به جبهه حق علیه باطل رفت و بعد از رشادت های فراوان در منطقه عملیاتی «سومار» در حین عملیان «مسلم بن عقیل»  در چهاردهم مهرماه 1361، به شهادت رسید. مزار مطهرش در گلزار شهدای زکی آباد نمادی از ایثار و استقامت در راه وطن است.


روایتی از دلاورمردیهای شهید « قهرمان خیری پور» :

شهید «قهرمان خیری پور» در زمان کودکی که به مدرسه می رفت علاقه زیادی به ورزش و قرآن و احکام و نماز داشت و اهل مسجد و قبل از انقلاب اهل جلسه قرآن بود و همینطور ادامه داشت تا زمانی که انقلاب شد و در زمان انقلاب شهید خیری پور پانزده سال داشت که پدرم هر موقع برای راهپیمایی و تظاهرات به تهران می رفت برادرم می گفت که من را هم ببر. پدرم می گفت که نه تو هنوز بچه ای گریه می کرد. می گفت که باید من بیایم پدرم با خودش می برد و امام که به ایران آمد گفت: من دهن این دولت می زنم دولت تعیین می کنم. برادرم آن زمان می گفت:« مرگ بر شاه» همسایه ها می گفتند: اگر مامورین دولت بفهمند شما را می گیرند. شروع کرد به شعارنویسی در محل بر علیه شاه ملعون و هر کسی که می آمد جلویشان را می گرفتند و می گفتند: بگو مرگ بر شاه تا اینکه جنگ اتفاق افتاد امام فرمودند: جبهه ها را خالی نگذارید و هرلحظه این حرف را از دهان حاج آقا آیت ا... روح ا.. می شنوید از رادیو یا تلویزیون نگاه به پدربزرگم می کرد. پدربزرگم می گفت که چیه؟ می گفت: می شنوی که امام چه میگوید؟ پدربزرگم می گفت تو خیلی کوچولو هستی در برابر دشمن و او می گفت که دشمن در برابر خدا هیچ است بالاخره با همه این گریه هایش هم پدر بزرگم و هم پدرم و حتی مادرم گنجانید که باید به جبهه بروم و موفق شد و آموزشی را در پادگان امام حسین(ع) در تهران گذراند.

  موقع اعزام به جبهه حق بر علیه باطل رفت. موقع خداحافظی رفت سرمزار شهدا ما دو شهید در روستا اداشتیم که او جای قبرش را پایین تر از آنها کشید و گفت که احترامشان بر من واجب است یعنی از من بزرگتر هستند و به منطقه غرب کشور سومار رفت و در وصیت نامه اش نوشته که پدر و برادرانم سلاح شهیدان را نگذارید به زمین بیفتد و مثل حسین بن علی باشید و مادرم و خواهرانم رفتار شما هم مثل زینب گونه باشد و تا اینکه عملیات «مسلم بن عقیل» شروع شد و در بمباران منطقه شربت شهادت را نوشید و به لقاءا... پیوست و همیشه در نامه هایش و وصیتنامه این بود که سر نماز دعا کنید که عمر امام تا ظهور آقا امام زمان باشد.

.

نقل قول از هم رزم شهید «قهرمان خیری» : با شهید خیری آن موقعی که در سنگر بودیم همیشه خدا بیامرز مشغول دعا خواندن بود و عملیات که شروع شد عراق پاتک کرد یعنی قشنگ ما را هدف گرفته بودند با تیربار می زدند و ما پشت سنگر خوابیده بودیم گفتم: قهرمان چه حالی داری؟ گفتند که حال خوبیست و من در آن حال ترسیده بودم ولی ایشان می گفتند که عشق می کنم و آن روحیه ای که ایشان داشتند مانند همیشه بود.



منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده